سفرنامه

جهانگردی و سفر به دنیای زیبایی که در آن زندگی می کنیم

سفرنامه

جهانگردی و سفر به دنیای زیبایی که در آن زندگی می کنیم

هدف از ایجاد این وبلاگ آشنایی علاقمندان به گردشگری و شناخت فرهنگ ،مذهب ، آداب و رسوم و پیشینه اقوام مختلف است .

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با موضوع «سفر به تایلند - 93» ثبت شده است

۱۵
مهر

با سلام خدمت خوانندگان محترم . هدف از نگارش این سفرنامه ، آشنا ساختن افرادی است که به سیر و سفر در دنیای زیبای پیرامون ، علاقمند بوده و به دنبال انتخاب مقصد سفر و همچنین آشنایی با فرهنگ ها ، ادیان و آداب و رسوم و فرهنگ سایر اقوام و ملل می باشند .

پس از تحقیقات و بررسی هایی که انجام دادیم ، تصمیم گرفتیم جهت تعطیلات نوروز 93 به کشور تایلند سفر کنیم . با توجه به اینکه در این سفر خواهر و شوهر خواهرم همسفر من بودند ، باید جایی را برای سفر انتخاب می کردیم که با علایق همه ما همخوانی داشته باشد . از آنجائیکه سلیقه و علایق من با شوهر خواهرم متفاوت بود و من بیشتر طرفدار بازدید از جاهای تاریخی و اماکن دیدنی بودم و شوهر خواهرم بیشتر تفریحات آبی و طبیعت را می پسندید ، بهترین گزینه برای انتخاب ، کشور تایلند بود که هم طبیعت و دریا و ساحل داشته و هم مکانهای تاریخی و معابد و ... .

 

دانستنی هایی در مورد تایلند :

همانگونه که قبل از شروع هر سفری باید در مورد آن کشور اطلاعاتی بدست آورد ، و با فرهنگ و جغرافیا ، زبان ، آب و هوا ، واحد پول و ... آن کشور آشنا شد ، در اینجا مختصری در مورد کشور تایلند صحبت می کنیم .

تایلند به معنی تای یا تایگر = ببر و لند = سرزمین است که به معنی سرزمین ببرها می باشد . اغلب تایلند را با نام سرزمین لبخند می شناسند ، زیرا مردم آن تقریبا همیشه در هر موقعیتی لبخند بر لب دارند . در تایلند معمولا با چسباندن دو کف دست به یکدیگر در مقابل سینه ، به دیگران سلام می کنند که این حرکت وای Wai نامیده می شود ( وای = سلام ) .

کشور تایلند در جنوب شرقی آسیا واقع بوده و از لحاظ جغرافیایی نزدیک خط استوا قرار دارد . این کشور با کشورهایی از قبیل کامبوج ، لائوس ، برمه ، میانمار ، ویتنام ، مالزی و چین همسایه است . پایتخت آن بانکوک بوده و مهمترین شهرهای ساحلی و توریستی آن پاتایا و پوکت می باشد .

http://s3.picofile.com/file/8216425268/Ax_1.jpg

مردم این کشور همانند بسیاری از فرهنگ های آسیایی ، احترام بسیاری برای اجداد خود قایل هستند و در واقع یکی از مهم ترین جنبه های فرهنگ آنهاست به طوری که برای احترام به بزرگترهای خود ، در مقابل آنها خم می شوند . افراد مسن تر نیز همیشه در تصمیمات یا مراسم خانوادگی نقش اول را دارند . تایلندی ها بسیار میهمان نواز هستند اما در عین حال فاصله طبقاتی برای آنها مهم است . آنها انسان هایی صبور و اهل مدارا بوده و از رفتارهای تند و توهین آمیز دوری می کنند . تابلوهای آنها نیز بیشتر در زمینه مذهب و سلطنت است و بنابراین گردشگران نباید حرکت یا بیان اهانت آمیزی به خاندان سلطنتی یا مذاهب داشته باشند .


تایلندی ها همگی علاوه بر نام اصلی خود ، دارای نام غیررسمی و معمولا کوتاهی نیز هستند که با آن یکدیگر را صدا می زنند . در این کشور پیش از نام بزرگترها عنوان Pee و برای کوچکترها عنوان Nong را به کار می برند . گردشگران می توانند از عنوان Khun نیز برای خطاب بزرگترها استفاده کنند .

دست زدن به سر افراد یا اشاره با پا به چیزی ، در این کشور بسیار بد شمرده می شود ، زیرا تایلندی ها سر را مقدس ترین و پا را پست ترین بخش بدن می دانند .

مردم تایلند رابطه ای نزدیک با فیل ها دارند و این حیوانات از جایگاه بالایی نزد  مردم برخوردارند . اهمیت فیل ها در نمادین بودن آنها برای پادشاهی ، مذهب و ملت است . زیرا در تاریخ و اسطوره و افسانه های مردم تایلند ، این حیوانات همواره نقشی برجسته داشته اند.

فرهنگ تایلندی ریشه در فرهنگ هند دارد ، و دوران طلایی آن به زمان پادشاهی آیوتایا بازمی گردد که آثار تاریخی بی نظیر و هم چنین رقص و نمایش تایلندی را بر جای گذاشته است .

مذهب اصلی تایلند ، بودائی ( Buddhism ) است و بیش از 90درصد آنها مکتب تراوادا ( Theravada ) هستند . بودا ( Buddha ) حدود پنج قرن پیش از میلاد ، در هندوستان می زیست و بودائیان پیروان آموزه های معنوی وی هستند .

http://s3.picofile.com/file/8199027126/Bodhgaya_Bodh_Statue_10_.jpg

سالها پس از مرگ بودا ، پیروان وی به چند دسته تقسیم شدند . دسته ای از آنها که فقط به آموزه های شخص بودا اعتقاد داشتند ، تراوادا نامیده می شوند - که بودائیان تایلند جزء این دسته هستند - و دسته دیگر مهایانا یا نواندیشان خوانده می شوند که خود به چند شاخه تقسیم می شوند و یکی از آن شاخه ها ، فرقه ذن است .

با این حال مشخص است که این گسترش جغرافیایی و چند دستگی در آموزه های بودا ، تفاوت چندانی در این آئین ایجاد نکرده و جوهر آن همانگونه باقی مانده است .

قبلا در سفرنامه هندوستان نیز گفتم که بودا ، نهمین تجلی خدای بزرگ ویشنو ( خدای نگهدارنده آسمانها و زمین در مذهب هندوئیسم است ) و هندوها نیز برای بودا احترام فراوان قائلند . با این حال اختلافهایی در این اصل که بودائیان معتقدند ، بودا مستقل از خدایان هندو بوده و هندوها معتقدند که بودا تجلی نهم خدای ویشنو است ، وجود دارد .

پس از بودائیان ، مسلمانان دومین گروه مذهبی بزرگ در تایلند هستند که عمدتا در چهار ایالت جنوبی کشور سکونت دارند . در مناطق خاصی از تایلند ، اکثریت جمعیت مسلمانها هستند که در اجتماعاتی مجزا از غیر مسلمانان زندگی می کنند و بزرگترین اقلیت مذهبی تایلند را تشکیل می دهند .

مسیحیان تایلند که اغلب کاتولیک می باشند ، کمتر از 1 درصد جمعیت تایلند را تشکیل می دهند و پس از آن بقیه ادیان ، مانند پیروان آیین هندوئیسم ، سیک ها و ... می باشند . در کل در تایلند ، 94.6 درصد مردم بودائی ، 4.6 درصد مسلمان ، 0.7 درصد مسیحی ، و 0.1 درصد باقی ادیان هستند .

آب و هوای تایلند استوایی است . زیرا این کشور در نزدیک خط استوا واقع شده و به همین دلیل گرم و مرطوب است . بارش باران در آن زیاد است . به دلیل مجاورت با دریا ، هوا معتدل شده و فقط در بعضی فصول ، گرما آزار دهنده است . در مناطقی مانند بانکوک و شهر ساحلی پاتایا که مقصد ما در این سفر می باشد ، آب و هوای مرطوب و خشک وجود دارد که به سه فصل تقسیم می شود :

1- فصل گرم و خشک که از نوامبر تا فوریه ، با رطوبت 50% و درجه حرارت 20 - 30 درجه سانتیگراد و رگبارهای کوتاه . بهترین زمان برای سفر و لذت بردن از آب و هوا ، این فصل می باشد .

2- فصل گرم و مرطوب از مارس تا می ، با رطوبت 75% و درجه حرارت 30 - 40 درجه سانتیگراد و بارندگی های گهگاه

3- فصل گرم و بارانی از ژوئن تا اکتبر ، با رطوبت 90% و درجه حرارت 25 - 35 درجه سانتیگراد و بارندگی های شدید و طولانی

زبان مردم تایلند ، تایی یا همان زبان تایلندی است که یکی از قدیمی ترین زبانها در شرق است و بیشتر مردم تایلند به این زبان صحبت می کنند .

واحد پول تایلند ، بات یا بت ( Baht ) است و هر بات حدود 95 تا 100 تومان است . هر بات به صد ستنگ ( Satang ) تقسیم می شود . اسکناسهای تایلند از ده تا هزار بات متغیر است و در روی تمام آنها ، تصویری از پادشاه کنونی تایلند به همراه نمادهای دیگری همچون مهر سلطنتی وجود دارد .

کد اختصاری تایلند که بر روی اجناس در بازارها دیده می شود ، THB است .

                                          http://s6.picofile.com/file/8216425942/bath.jpg  

پایتخت کشور تایلند ، بانکوک ( Bangkok ) است که معنی آن شهر فرشته هاست . در سال 1782 به دستور شاه رامای اول ، به عنوان پایتخت بنا شد و اکنون با گذشت بیش از دو قرن ، به کلان شهری بزرگ تبدیل شده است . بانکوک نظیر سایر شهرهای بزرگ و مدرن دنیا به داشتن ساختمانهای عظیم ، هتلهای بسیار مجلل ، مراکز خرید و نیز فرودگاهی مدرن و بین المللی افتخار می کند .

بانکوک ضمن اینکه شهری مدرن و بزرگ است ، اما بافت سنتی و رسوم فرهنگی و سنتی خود را حفظ کرده است . این شهر ترکیبی از جلوه های غربی ، شرقی ، مدرن و باستانی است . بنابراین صرف نظر از مدرن شدن آن ، هنوز ارزش خود را از جهت نگاهی گذرا به هنرهای سنتی ، معماری ، مذهبی و سایر جنبه های فرهنگی مردم تایلند ، آن هم در بهترین شرایط حفظ کرده است .

http://s3.picofile.com/file/8216052526/bangkok_1.jpg

یکی دیگر از شهرهای توریستی تایلند ، پاتایا ( Pattaya ) است که شهری ساحلی بوده و در ساحل شرقی خلیج تایلند واقع شده است . پاتایا در 165 کیلومتری جنوب شرقی بانکوک قرار دارد و مسیر آن با اتوبوس حدود 2.5 ساعت طول می کشد .

پاتایا یکی از مقاصد گردشگری تایلند است و هر ساله بیش از پنج میلیون توریست را جذب می کند . تفریحاتی همچون شنا ، جت اسکی ، موج سواری ، اسکی روی آب ، قایق سواری ، پرواز با کایت و غواصی در سواحل پاتایا امکانپذیر است . در پاتایا مراکز تفریحی و اماکن زیادی جهت جذب گردشگران وجود دارد که هر نوع سلیقه ای را راضی نگه می دارد .

http://s3.picofile.com/file/8216547018/pattaya_city_3.jpg

در کل تایلند ، کشوری بسیار زیبا و دارای مردمی مهربان و صبور و مهمان نواز است و گرشگران زیادی از نقاط مختلف جهان دارد . ولی متاسفانه در کشور ما طوری در اذهان عمومی جا افتاده که چون بی بند و باری های جنسی در این کشور زیاد است ، در نتیجه این کشور مقصد مناسبی جهت سفر به همراه خانواده نبوده و به خصوص برای خانمها مناسب نیست . به همین دلیل اغلب گردشگرانی که از ایران به این کشور سفر می کنند ، آقایان جوان هستند که به صورت مجردی سفر می کنند و البته ما نیز در طول سفر - از داخل هواپیما گرفته تا هتل ها و تورهای دسته جمعی - شاهد این مسئله بودیم .


روز اول سفر - ورود به تایلند

سرانجام پس از انجام مراحل ثبت نام و اخذ ویزا و ... ، در تاریخ 28 اسفند ماه 92 راهی سفر شدیم . پرواز ما مستقیم نبود و با هواپیمایی گلف ایر ( Golf Air ) هواپیمایی بحرین ، ابتدا به بحرین و از آنجا به بانکوک می رفتیم . پرواز ما ساعت 3 بعد از ظهر به وقت ایران بود و ما از ساعت 1 ظهر به فرودگاه رفتیم . پرواز حدود نیم ساعت تاخیر داشت و بالاخره به مقصد ماناما (Manama)یا منامه پایتخت بحرین رسیدیم .


ورود به فرودگاه بحرین :

در فرودگاه بین المللی بزرگ بحرین فرود آمدیم و وارد گیت شدیم .

http://s6.picofile.com/file/8216425518/Bahrain_airport_2.jpg

طول پرواز حدود 2 ساعت بود و ناهار در هواپیما خوردیم . تا شب که ساعت 12 شب به وقت بحرین پرواز بعدیمان به بانکوک انجام میشد حدود 7 ساعت فاصله بود . در طول مدت این 7 ساعت ، در فرودگاه دوری زدیم و از فروشگاهها دیدن کردیم و البته با توجه به قیمتهای بسیار بالای اجناس آن هیچ خریدی انجام ندادیم . فقط چون در فرودگاه آبسردکن وجود نداشت و تشنه بودیم بالاجبار 2 بطری کوچک آب معدنی به قیمت 5 دلار ( حدود 15000 تومان ) خریدیم .

با توجه به اینکه واحد پول بحرین دینار است و بعد از کشور کویت ( دینار ) از نظر ارزش پول ، بالاترین ارزش را در بین پول کشورها دارد ( در آن تاریخ هر دینار بحرین ، حدود 8500 تومان ایران بود ) در نتیجه هر جنسی که قیمت آنرا می پرسیدیم برای ما بسیار گران بود . مثلا یک کیف زنانه ورنی به پول ما حدود 900000 تومان میشد .

http://s6.picofile.com/file/8216425434/ARI_Middle_East_1114_600_2.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216425576/bahrain_duty_free.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216425542/Bahrain_Airport_4.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216426292/DSC07010.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216426218/DSC07017.JPG

سپس برای اینکه خسته نشویم و انرژی مان را برای روزهای سفر نگه داریم ، در نزدیکی گیت پرواز بر روی صندلیهای فرودگاه نشستیم و منتظر تا اینکه زمان پرواز بعدی ما فرا برسد .

http://s3.picofile.com/file/8216429368/bahrainairport.jpg

سرانجام پس از کلی انتظار ساعت 11 شب گیت باز شد و سوار هواپیما شدیم . هواپیمایی گلف ایر مجهز بوده و پذیرایی خوبی داشت . بعد از پذیرایی شام ، پتو و جوراب و چشم بند و هدفون به هر کسی داده و چون حدود 6 ساعت راه در پیش داشتیم مجبور بودیم شب را در هواپیما بخوابیم .


ورود به فرودگاه بین المللی بانکوک :

ساعت 7 صبح بود که به فرودگاه بزرگ بین المللی ( Suvarnabhumi International Airport ) در بانکوک رسیدیم . ساعت به وقت تایلند 3:30 جلوتر و حدود 10:30 صبح بود و تا زمانی که کارهای ورود و گرفتن بارها و ... انجام شد ، خیلی طول کشید . فرودگاه بانکوک خیلی بزرگ و زیبا بود . مجسمه اژدهای طلایی بزرگی که نماد تایلند بود ، در همان ابتدای ورود چشمها را خیره می کرد . برای رسیدن به قسمت کنترل پاسپورت ، مسیر زیادی را با رمپ هایی که در وسط سالنها وجود داشت طی کردیم و بالاخره به قسمت کنترل پاسپورت و گرفتن بارها رسیدیم . سرانجام ساعت 11:30 از فرودگاه خارج شدیم .

http://s3.picofile.com/file/8216426468/Terminal_F_Bangkok_Airport_4206642440_.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216426392/New_Bangkok_International_Airport.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216425734/bangkok_airport_8.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216426400/Kurma_Bangkok_Suvarnabhumi_Airport.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216426418/suvarnabhumi_international_airport_bangkok_thailand_2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216426342/bangkok_airport_11.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216425642/bangkok_airport_3.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216425750/bangkok_airport_7.jpg

نماینده شرکتی که قرار بود به دنبال ما بیاید ، در بیرون فرودگاه منتظر بود و همه مسافران را جمع کردند . در همان ابتدا مسئول شرکت ، به هر کدام از مسافران یک سیم کارت توریستی داد که با آن بتوانیم به راحتی با لیدرها در تماس باشیم . ما نیز سیم کارتها را در گوشی گذاشتیم و موبایلها را روشن کردیم .

برای جابجایی ما و همسفران ایرانی چند اتومبیل ون در بیرون فرودگاه منتظر بودند و مسئول شرکت نام هتل ها را اعلام می کرد و مسافران را تقسیم می کرد . عده ای از مسافران در ابتدا بانکوک بوده و بعد از 3 روز به پاتایا می رفتند و ما به همراه 3 پسر جوان که مقصدمان در ابتدا پاتایا بود ، به یک ون دیگر سوار شدیم و تا پاتایا حدود 2 ساعت راه در پیش داشتیم .

اولین چیزی که در لحظه اول جلب توجه می کرد ، رانندگی و وضعیت خیابان ها بود که برخلاف ایران بود و برای رد شدن از خیابان باید عادت خود را ترک می کردیم و ابتدا سمت راست خود را نگاه می کردیم که در همانجا مسئول شرکت به همه همسفران گفت که مواظب رد شدن از خیابان و مسیر حرکت ماشینها باشید و متاسفانه به همین دلیل حوادث ترافیکی در اینجا زیاد اتفاق می افتد . 

http://s6.picofile.com/file/8216425334/Ax_2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216425384/Ax_5.jpg

راننده برایمان آهنگ محلی خودشان را گذاشت و به همین خاطر یک فلش پر از آهنگهای ایرانی به او دادیم . تمام راه را به موزیک ایرانی گوش دادیم و شوهر خواهرم از آن پسرها که قبلا بارها به پاتایا رفته بودند و تجربیات زیادی داشتند ، سئوالاتی پرسید و در مورد مکانهای دیدنی اطلاعاتی بدست آوردیم .

 

حرکت به طرف پاتایا :

از دیگر مناظر جالبی که در طول راه دیدیم ، اتوبونهای چند طبقه در بانکوک بود  و خیابانها 2 یا 3 طبقه بودند . همچنین تاکسی ها به رنگهای مختلف نارنجی ، سبز ، آبی و صورتی بودند که خیلی زیبا و جالب بودند .

http://s3.picofile.com/file/8215882226/Bangkok_2013.jpg

مورد دیگری که توجهمان را جلب کرد ، سیستم برق کشی شهر بود که سیمهای برق خیلی شلوغ و درهم و برهم بودند و از هر جایی سیم برقی برای منازل و سایر اماکن گرفته شده بود و خیلی جاها آنقدر تو هم گره خورده و منظره بدی بوجود آورده که در آنجا با خود گفتیم که ایران از نظر تکنولوژی برق خیلی جلوتر بوده و برق کشی خیابانها بسیار شیک و منظم می باشد و اصلا چنین منظره زشت و بدی ندارد . این مناظر برق کشی و سیمکشی های شلوغ در پاتایا بیشتر و بدتر بود .

http://s3.picofile.com/file/8216037426/DSC08748.JPG

حدودا نیم ساعتی مانده بود به پاتایا برسیم که راننده از مسیر اصلی جاده به سمت یک باغ بزرگ پیچید . سپس به زبان انگلیسی توضیح داد که اینجا مزرعه بزرگ پرورش زنبور عسل و تهیه عسل است . مدت یک ساعت از اینجا بازدید می کنیم و سپس به راهمان ادامه می دهیم .

 

بازدید از مزرعه پرورش زنبور عسل (  Honey Farm) :

نام این مزرعه تولید عسل ( Big bee ) بود و مزرعه سرسبز و زیبایی بود . در ابتدای مسیر ورودی نمادی از زنبور عسل به صورت کارتنی گذاشته شده بود که من را به یاد هاچ زنبور عسل انداخت و خنده ام گرفته بود .

http://s3.picofile.com/file/8216431150/Big_Bee_Farm_pattaya_3.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216431676/pattaya01.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216425234/11880585.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216431034/bee_farm.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216431126/big_bee_1.jpg

سپس گشتی در مزرعه زدیم و کندوهای زنبورها را دیدیم و البته نمیتوانستیم زیاد به آنها نزدیک شویم چون خطرناک بود . بعد از بازدید از کندوها و مزرعه ، به داخل ساختمان رفتیم . در ابتدا مردی میانسال نزد ما و همسفرانمان آمد و به فارسی با ما احوالپرسی کرد و خودش را معرفی کرد و متوجه شدیم که ایرانی است . به درخواست او وارد اتاقی شدیم که دور تا دور آن صندلی بود و بر روی دیوارها پوسترهای زیادی از عسل و خواص آن دیده میشد .

http://s3.picofile.com/file/8216431442/DSC_1132.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216431318/DSC_1125.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216431576/hives_honey_farm_phuket_thailand.jpg

همه روی صندلی ها نشستیم و با شربت عسل از ما پذیرایی کردند . سپس آقای راهنما برایمان از عسل و طرز تهیه آن صحبت کرد . نمونه عسل تولید شده در آن مزرعه و یک نمونه عسل نامرغوب بر روی میز گذاشت و طرز شناسایی عسل خوب و کاملا طبیعی را از عسل نامرغوب توضیح داد و بعد به هر کدام یک قاشق کوچک داد که هر دو آنها را تست کنیم .

سپس از اتاق خارج شدیم و وارد سالن بزرگی شدیم که در ویترین شیشه ای بزرگی کندوی بزرگی گذاشته شده بود و در اطراف جاهایی برای خرید عسل وجود داشت . در سالن ماکت هایی از زنبور عسل هم به صورت واقعی و هم کارتونی دیده میشد .

http://s3.picofile.com/file/8216431476/DSC_1128.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216432226/IMG_5623.jpg

عسل ها مقداری گران بودند و همسفران به ما گفتند اینجا گران است و از اینجا نخرید و ما نیز خرید را به روزهای بعدی موکول کردیم و از سالن بیرون آمدیم .

http://s3.picofile.com/file/8216432134/honey1.jpg

در محوطه بیرون در کنار زنبورها عکس گرفتیم و در حدود 3:30 ظهر بود که از مزرعه بیرون آمده و سوار ون شده و به طرف پاتایا حرکت کردیم .

در ساعت 4 به پاتایا رسیدیم . از خیابانهای ابتدای پاتایا که عبور می کردیم ، کمی جا خوردیم . چون انتظار بهتری داشتیم ، ولی خیابانها کثیف و غیر بهداشتی بودند ، مانند حاشیه شهرهای بزرگ در ایران و یا روستاهایی که بهداشت آنها خیلی ضعیف است . به طوریکه در جاهایی میدیدیم که زباله ریخته شده و سگها دور آن جمع شده بودند و یا خانه های کاهگلی حاشیه شهر که توجه ا را جلب کرد . رفته رفته که وارد شهر شدیم اوضاع بهتر شد و ساختمانهای شیک و هتلها دیده شدند . ولی در کل قابل مقایسه با بانکوک نبود ، مثل اینکه بخواهیم یک روستا را با تهران مقایسه کنیم .

ابتدا به هتل دیگری رسیدیم و همسفران ما از ون پیاده شده و سپس به هتل مارکلند که قرار بود در آنجا اقامت داشته باشیم ، رفتیم .

 

ورود به هتل مارکلند :

هتل مارکلند ( markland ) هتل بزرگ  4 ستاره بود که بسیار زیبا بوده و در کنار ساحل و منطقه خوبی واقع بود ، بطوریکه به راحتی به تمام شهر دسترسی داشتیم و فاصله آن تا مراکز تجاری و فروشگاههای بزرگ خیلی کم بود . از اتاقها و طبقات هتل ، دریا و ساحل دیده میشد و نمای بسیار زیبایی داشت . فاصله تا خیابان واکینگ استریت حدود نیم ساعت پیاده بود و به مراکز ماساژ نیز نزدیک بود .

http://s6.picofile.com/file/8216549300/hotel_markland_6.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216548834/hotel_markland_1.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216548900/hotel_markland_3.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216549342/hotel_markland_7.jpg

در لحظه ای که وارد هتل شدیم ، مرد جوانی در لابی منتظر ما بود که با دیدن ما جلو آمد و خودش را معرفی کرد . نام او ستار بود و لیدر و راهنمای ما در شهر پاتایا بود . ستار به ما خوش آمد گفت و اتاقمان را تحویل گرفت . در آن هتل وای فای رایگان نیز در اتاقها وجود داشت و می توانستیم به راحتی از طریق شبکه های اجتماعی مثل لاین و وایبر با خانواده هایمان در ارتباط باشیم .

ستار مرد خوب و مهربانی بود و طرز لباس پوشیدن عجیب و جالبی داشت . او شماره اش را به ما داد و هتل و رستوران هتل را به ما نشان داد و سپس در مورد پکیج تورها و مکانهایی که می توانستیم در مدت اقامت در پاتایا از آنها استفاده کنیم صحبت کرد . در مورد هر کدام از پکیج ها به طور کامل توضیح داد و حتی عکس هایی از آنها به ما نشان داد .

بعد از کلی مشورت و راهنمایی ، متوجه شدیم 3 روز اقامت در پاتایا بسیار کم بوده و تقریبا یک روز آنرا نیز از دست داده ایم و نزدیک شب است . در نتیجه تصمیم گرفتیم یک شب دیگر هتل را تمدید کنیم و از مدت زمان اقامت در بانکوک یک شب کم کنیم . با کمک ستار یک شب دیگر هتل را تمدید کردیم و اگر اشتباه نکنم مبلغ 1000 بات به هتل دادیم و ستار با لیدر ما در بانکوک نیز تماس گرفت و با او نیز هماهنگ کرد .

خلاصه با راهنمایی های ستار قرار شد در مدت 3 روز دیگری که در پاتایا هستیم به بازدید از جزیره مرجانی و کایت سواری در دریا ، بازدید از باغ وحش ببرها و شو حیوانات در آن ، شوی آلکازار ، باغ استوایی نانگ نوچ ، موزه نقاشی های سه بعدی ، خانه مقدس حقیقت ، گشت شهری که شامل بازدید از معابد و موزه و کارگاه جواهر سازی پاتایا و ... بود ، برویم .

جاهای دیگری هم بود که اگر می خواستیم همه آنها را بازدید کنیم نیاز به یک هفته اقامت در پاتایا داشتیم و بعضی از آنها را به دلایل دیگر نرفتیم . مثلا مینی سیام ( Mini Siam ) که در آن ماکت های کوچکی از آثار تاریخی تایلند و جهان وجود دارد . تخت جمشید و مجسمه آزادی و برج پیزا و برج ایفل و ... در آن قرار دارد . و یا جامپینگ که پرش از ارتفاع و با استفاده از طناب در دل جنگل مانند تارزان که ستار برایمان توضیح داد و عکسهایش را دیدیم ، ولی همسفرانم قبول نکردند که آنرا انتخاب کنیم . از دیگر اماکن دیدنی و تفریحی پاتایا ، موزه هنری بطری های شیشه ای ( Bottle Art Museum ) بود که بیش از ۳۰۰ مجسمه کوچک درون بطری ، در آن به نمایش گذاشته شده اند . جای دیگری که می توانستیم از آن بازدید کنیم ، آکواریوم و دنیای زیر آب  (Underwater World ) بود که چون قبلا آکواریوم بزرگ استانبول ترکیه را دیده بودیم و وقت کافی نداشتیم از آن صرف نظر کردیم . و جاهایی از قبیل معابد کوچک و بزرگ ، دهکده فیلها و ... که به دلیل کم بودن زمان اقامت موفق به انتخاب آنها نشدیم .

به هر حال کار انتخاب تورها تمام شد و قرار شد ستار برای آنها برنامه ریزی کند و برای هرکدام به ما اطلاع دهد . همچنین خیابانها و مراکز خرید را به ما معرفی کرد و بعد از اقامت ما در هتل از ما جدا شد .

http://s6.picofile.com/file/8216549542/hotel_markland_9.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216548676/DSC07549.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216548776/DSC07456.JPG

پس از برنامه ریزی ها و مشخص شدن زمانبندی بازدیدها به اتاق رفتیم تا استراحت کنیم . اتاق ما در طبقه 9 هتل بود . اتاقی بسیار زیبا و با تراس زیبا به همراه نمای دریا و خیابان ساحلی که مردم در رفت و آمد بودند . در تراس صندلی های زیبا و میز شیشه ای گذاشته شده بود که می توانستیم برای استراحت و تماشای مناظر و خوردن عصرانه از آن استفاده کنیم .

http://s3.picofile.com/file/8216549642/mark_land_beach_view_room1.gif

http://s6.picofile.com/file/8216549484/hotel_markland_8.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216549018/hotel_markland_2.jpg

و این هم چشم انداز تراس در شب

http://s3.picofile.com/file/8216549700/pattaya_beach_at_dusk.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216549068/hotel_markland_4.jpg

استخر هتل

http://s6.picofile.com/file/8216548550/DSC07230.JPG

وسایل و چمدانها را جابجا کردیم و از تن ماهی و خوراک لوبیا که به همراهمان آورده بودیم برای ناهار استفاده کرده و ناهار خوردیم . سپس کمی استراحت کرده و سپس سه نفری به گشت و گذار در خیابانها پرداختیم . از مسیری که ستار گفته بود به طرف واکینگ استریت رفتیم .

در طول مسیر همه رستورانها و بازارها و مراکز ماساژ را رصد کردیم و بعد از حدود 30 دقیقه پیاده روی به واکینگ استریت رسیدیم که به خاطر تابلوی بزرگی که داشت از دور قابل تشخیص بود . در بین راه کافه های زیادی به چشم می خورد که در آن همه جور توریست دیده می شدند و بیشترین آنها روس ها بودند که بر خلاف ایرانیان که اکثرا مردان جوان در خیابانها دیده می شدند ، سالمندان روسی نیز به وفور دیده می شدند و هر کدام را به همراه یک دختر تایلندی میدیدیم .

به خیابان واکینگ استریت رسیدیم و هنوز همه جا بسته بود . نمی دانستیم از ساعت 10 به بعد باز می شود و هنوز ساعت 8 بود . مدتی خودمان را مشغول کردیم و در خیابانها و مغازه ها دور زدیم و در بعضی مکانها عکس گرفتیم . از جلوی میوه فروشی ها که رد می شدیم ، می ایستادیم و از آنها عکس می گرفتیم . میوه های جالب و عجیبی در آنجا وجود داشت که خاص مناطق استوایی بودند و در ایران و کشورهای دیگر آنها را ندیده بودیم . اسم آنها را نمی دانستیم و زبان تایلندی نیز یاد نداشتیم که از روی تابلوها خوانده و یا سئوال کنیم . تصمیم گرفتیم از لیدرها سئوال کنیم و با آنها آشنا شویم . تنها موزهای کوچکی وجود داشت که برایمان جالب بودند و مقداری از آنها خریدیم تا در مسیر راه بخوریم و واقعا خوشمزه بودند . خیلی خوشمزه تر از موزهایی که در ایران خورده بودیم و طعم واقعی موز را در آنجا حس کردیم .

http://s6.picofile.com/file/8216595326/73830_638_365.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216595626/Dragonfruit_2.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216595784/DSC07157.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216595850/DSC07156.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216596784/DSC_00353_300x199.jpg

بعد از نشان کردن میوه فروشی ها و ... مجددا به راه افتادیم . موضوع جالبی که در مورد میوه ها در تایلند دیدیم ، این بود که میوه ها را به صورت کبابی و یا تفت داده در روغن ، پخته و به مشتری ها عرضه می کردند . در بین راه چند جا دیدیم که میوه ها به سیخ های چوبی کوچکی کشیده و بصورت پخته می فروشند . و یا میوه ها را به صورت تکه تکه و بسته بندی می فروشند که البته در اکثر موارد در یخچال نگهداری نمی شوند .

http://s3.picofile.com/file/8216596418/MB_bbq_banana_THAILAND.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216596300/Thailand_09_Bangkok_Food_Grilled_Banana_1.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216595568/banana_in_syrup_L.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216596676/741.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216595684/DSC07155.JPG

معابد بودایی کوچک در همه شهر به چشم می خورد و جالب بود . با دو تا از این مجسمه های بودا عکس گرفتیم . هر معبد کوچک ، شامل یک پایه سنگی و یا بتنی بود و مجسمه بودا به رنگ طلایی و تزئین شده در روی آن قرار داشت ، و جلوی بودا غذاها و نوشیدنی هایی توسط مردم گذاشته شده بود که برای ما خیلی جالب و تقریبا خنده دار بود . از کنار یک مینی بار کوچک که البته یک مینی بوس کوچک بود و آنرا به شکل بار تزئین کرده و پر از انواع نوشیدنی بود گذشتیم که جالب بود و با آن عکس گرفتیم .

http://s6.picofile.com/file/8216548242/teddy_bear_pattaya1.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216548618/DSC07439.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216595392/36.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216544684/DSC07027.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216544742/DSC07031.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216544868/DSC07043.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216544984/DSC07049.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216545084/DSC07053.JPG

 

بازدید از خیابان واکینگ استریت  ( Walking Street ):

بالاخره ساعت 10 شد و وارد خیابان واکینگ استریت شدیم . خیابان جالبی بود . ماشینها اجازه تردد در این خیابان نداشتند و پر از افراد بومی و کاسبین و توریستها بود . پر از زرق و برق و شلوغ ، پر از کافه و بار و مغازه های جورواجور و پر از ازدحام و شلوغ . به طوریکه از هر جایی صدایی می آمد .

http://s3.picofile.com/file/8216545184/DSC07061.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216548076/thailand_pattaya_03.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216545334/DSC07063.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216545418/DSC07065.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216547184/Pattaya_Walking_Street_IMG_0073.jpg

چیز جالبی که در آنجا توجهمان را جلب کرد ، رقص و آواز و شعبده بازی در خیابان بود . از این لحاظ خیلی شبیه خیابان استقلال در ترکیه بود ، همانطور جوانها دور تا دور ایستاده و عده ای در وسط می رقصیدند و آواز می خواندند و موسیقی می نواختند و پول جمع می کردند . در قسمتی مردی شعبده بازی می کرد و حتی برای اثبات کارهای خود ، از مردم تماشاچی می خواست که نزدیک بروند و کارش را تست کنند . برنامه های جالب و دیدنی انجام شد که واقعا لذت بردیم .
http://s6.picofile.com/file/8216548400/walking_street3.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216548384/walking_street4.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216548300/walking_street5.jpg

در یکی از مغازه ها ، عروسک جالبی دیدیم که آنرا خریدیم . همینطور کلاه گیسهای فانتزی و رنگی جالبی وجود داشت که دیدنی بود .

http://s3.picofile.com/file/8216546076/DSC07192.JPG

در سراسر خیابان انواع بارها و دیسکوها وجود داشت که دخترانی با ملیتهای مختلفی در جلو آن ایستاده و مشتری ها را به داخل راهنمایی می کردند . چیز جالبی که در اینجا متوجه شدیم این بود که به خانواده ها و کسانی که در کنار همسر و خانواده اش در آنجا حضور داشت کاری نداشتند و خانواده ها به راحتی در آنجا مشغول قدم زدن و خوشگذرانی بودند . در این خیابان نیز بیشترین افرادی که به تعداد زیاد دیده می شدند ، ایرانی ها و روس ها ، عرب ها و تعداد کمی نیز از سایر کشورهای اروپایی و هند و پاکستان بودند .

http://s3.picofile.com/file/8216546000/DSC07188.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216546184/DSC07211.JPG

حدود 2 ساعت در خیابان قدم زدیم و از تماشای برنامه های شاد آنجا لذت بردیم و طول خیابان را تا انتها طی کردیم . انتهای خیابان به بندر و دریاچه رسیدیم که در بالای آن با برق نام پاتایا نوشته شده و در تاریکی شب منظره بسیار زیبایی را پدید آورده بود .

http://s6.picofile.com/file/8216548176/thailandtrip_hl3.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216545942/DSC07169.JPG

سپس چون مسیر تغییر کرده بود و از آن مسیر راه برگشت را بلد نبودیم و همچنین از بس راه رفته بودیم پاهایمان درد گرفته بود ، دنبال تاکسی می گشتیم که به هتل برسیم . ولی در پاتایا تاکسی وجود ندارد و در عوض وانت بارهایی وجود دارند که روی آن بسته و کناره ها باز است و داخل آن چند صندلی وجود دارد و قیمت آن نیز مناسب است . با اشاره راننده سوار یکی از این تاکسی های جالب شدیم و تا هتل رسیدیم . حدود ساعت 12:30 شب بود که به هتل رسیدیم .

http://s6.picofile.com/file/8216596876/room_for_rent_pattaya_bus.jpg

از ستار شنیده بودیم که در پاتایا می توانیم موتور سیکلت کرایه کنیم و دیده بودیم دختران و پسرانی که با موتور سیکلت رفت و آمد می کنند ، ولی چون سه نفر بودیم نمی توانستیم از این وسیله استفاده کنیم .  

آنقدر خسته بودیم که فورا خوابمان برد و قرار بود فردا ساعت 9 صبح در لابی حاضر باشیم تا به جزیره مرجانی و تفریحات آبی برویم .

 

روز دوم سفر - پاتایا

صبح بیدار شده و به رستوران رفتیم . رستوران هتل در طبقه بیستم واقع بود و شامل دو قسمت بیرونی و داخلی بود . چون آفتاب بود ، در داخل رستوران نشسته و صبحانه خوردیم . صبحانه بیشتر شامل سبزیجات پخته و آب پز بود و اصلا خوشمزه نبود . گوشت خوک در غذاهای تایلندی زیاد استفاده می شود و به همین خاطر فقط از سوسیس ها و غذاهایی که از گوشت مرغ درست شده بود استفاده می کردیم . تخم مرغ آب پز و میوسلی هم بود که من ترجیح دادم از آنها برای صبحانه استفاده کنم . آب میوه ها و میوه های استوایی شامل موز و نارگیل و عنبه هم بود که از بعضی از آنها استفاده کردیم ، اما بعضی از میوه ها را نمی شناختیم .

بعضی غذاهای گرم بود که حتی ظاهرش نیز بد و بوی بدی داشت و من ترجیح میدادم که اصلا سراغ غذاهای گرم نروم . به هر حال صبحانه خوردیم و مدتی در محوطه بیرونی رستوران نشستیم و از طبقه بیستم مناظر بسیار زیبای اطراف را تماشا کردیم . استخر در طبقه 14 هتل و استخرهای هتل های مجاور ، هتل مجاور که به شکل کشتی بود ، دریا و ساحل و جزیره مرجانی که از بالا دیده میشد و ... بسیار چشم نواز بودند .

http://s3.picofile.com/file/8216549750/pic1_markland_beach_view.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216549600/hotel_markland_10.jpg

ساعت 9 بود که به لابی رفتیم و ماشین ون به دنبالمان آمد . ون حرکت کرد و در شهر چرخید و چند نفر دیگر از سایر هتلها نیز سوار شدند و به طرف اسکله حرکت کرد .

به اسکله رسیدیم و دیدیم که ستار در آنجا منتظر ماست . قایق یا لنج آماده بود و همه سوار شدیم . در وسط خلیج تایلند ، کشتی بدون حرکت ایستاده بود و مردم زیادی بر روی عرشه آن منتظر کایت سواری بودند . از دور میدیدیم که چطور کایت ها را به لباس هر کسی وصل کرده و به پرواز در می آمدند . خیلی جالب و هیجان انگیز بود . من از خوشحالی سر از پا نمی شناختم و هر لحظه منتظر رسیدن به آن کشتی بودم .

http://s6.picofile.com/file/8216596742/Boat.jpg

در قایق مجددا با صبحانه از ما پذیرایی شد و با اینکه سیر بودیم ، ولی چون صبحانه ایرانی شامل کره و مربا و پنیر و گوجه فرنگی بود ، باز هم صبحانه خوردیم و صبحانه در وسط دریا واقعا عالی و به یاد ماندنی بود .

افراد سوار قایق همه ایرانی بودند و در این میان فقط ما و 2 خانم و آقای دیگر با خانواده آمده و بقیه جوان و مجرد بودند . جمعا حدود 15 نفر بودیم . بعد از صرف صبحانه و مدتی تفریح در دریا و شنیدن موزیک ایرانی شاد ، به طرف کشتی رفتیم و از قایق پیاده و وارد کشتی شدیم .

http://s6.picofile.com/file/8216545450/DSC07096.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216545484/DSC07098.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216544518/Day_2_2_Way_to_Coral_Island_26_.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216548118/Thailand_Pattaya_Beach_parasailing_1904_1.jpg

 

پرواز با کایت در وسط دریا :

در همان ابتدا ستار برایمان توضیح داد که می خواهید چگونه کایت سواری کنید ؟ به این صورت که هر کایت به یک جت اسکی وصل بوده و جت اسکی کایت را می کشد و افرادی که دوست دارند شیرجه در آب هم بزنند ، روی دستشان  نواری رنگی و علامت مخصوص می گذارند که در ابتدای شروع پرواز ، جت اسکی سرعت را کم کرده و فرد به طور کامل درون آب فرو رفته و سپس سرعت جت اسکی بیشتر شده و فرد را به بالا می کشد و در آسمان به پرواز در می آورد . در مورد بقیه که فقط پرواز دارند ، علامت روی دستشان متفاوت است و فقط پرواز است و شیرجه در آب ندارند .

http://s6.picofile.com/file/8216547126/pattaya_para_sailing.jpg

ما که مخالف خیس شدن در آن لحظه بودیم ، گفتیم که شیرجه نمی خواهیم و فقط پرواز کافیست . علامت روی دست ما اینچنین بود .

http://s3.picofile.com/file/8216545526/DSC07118.JPG

ستار برایمان بلیط گرفت و در صف ایستادیم . زمین عرشه کشتی داغ بود و پاهایمان می سوخت . سرانجام نوبت به ما رسید و به هر کدام از ما لباس مخصوص که شامل یک شورت با کمربندهای محکم بود پوشاندند که حلقه های اتصالی بر روی آن وجود داشت که کایت به آنها وصل میشد و مجددا در نوبت پرواز ایستادیم .

وصل شدن کایت سخت بود و حدود 10 نفر مرد ، بر روی عرشه ایستاده بودند و هر کسی که در حال  فرود و نزدیک به عرشه بود ، او را به پایین می کشیدند تا یک وقتی در دریا فرود نیاید و بتوانند کایت را مهار کنند . و حتی چندین بار شاهد افتادن فرد بودیم که همه خودشان را روی او انداختند تا بتوانند مانع از پرواز مجدد و خطر سقوط در آب شوند . دیدن آن صحنه ها ترسناک بود ، ولی من نمی خواستم لذت و هیجان پرواز را از دست بدهم و این ریسک را پذیرفتم . 

http://s3.picofile.com/file/8216546826/landing_on_the_deck.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216546476/kait_2.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216546868/PARASAILING_CORAL_ISLAND_PATTAYA.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216546342/Facebook_May_22_Parasailing1.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216546292/e5fbfdd4be94ba1b6b2e63cd906a2ad3.jpg

من با فاصله چند نفر عقبتر از خواهر و شوهر خواهرم در صف ایستادم که بتوانیم به نوبت از خودمان فیلم و عکس بگیریم . ابتدا آنها پرواز کردند و بعد نوبت من شد . خوشبختانه وزن زیاد در اینجا خوب است و همه ما سه نفر ، راحت تر از افراد لاغر توانستیم فرود بیاییم و آن مسئولان فقط پای ما را گرفته و به پایین کشیده و نگه داشتند . به دلیل اینکه گرفتن فیلم و عکس همزمان امکان پذیر نبود و فقط از پرواز مجتبی و خواهرم فیلمبرداری کردم ، به ناچار عکس های زیر را از روی فیلم برش زده و از کیفیت مناسبی برخوردار نیستند .

http://s6.picofile.com/file/8216546584/kait_3.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216546600/kait_4.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216544900/DSC01824.jpg

تجربه بسیار جالب و هیجان انگیزی بود . در فراز آسمان با حداقل 40 متر ارتفاع پرواز می کردم و از بالا همه جا را می دیدم . از شور و شوقی که در آن لحظه داشتم ، هر چه بگویم کم است و نمی توانم آنرا توصیف کنم . بعد از فرود آمدن ، دوست داشتم بار دیگر آنرا تجربه کنم ولی فرصت نبود و باید به جزیره مرجانی می رفتیم .

بعد از اینکه سایر همسفران نیز لذت پرواز را تجربه کردند ، مجددا سوار قایق شدیم و به طرف جزیره مرجانی حرکت کردیم . در طول مسیر قایق سواری ، ماهیگیری با قلاب را نیز تجربه کردیم که جالب بود و فقط دو نفر از همسفران موفق به گرفتن 2 ماهی کوچک شدند و تلاش بقیه بی نتیجه بود . حدود ساعت 12 ظهر بود و هوا بسیار گرم . آفتاب تند و مستقیم بود و با وجودی که از کرم ضد آفتاب قوی استفاده کرده بودیم ، ولی همه در آن آفتاب تند استوایی سوختیم .

 

بازدید از جزیره مرجانی ( Koh Larn ) :

جزیره مرجانی ( Koh Larn ) در7 کیلومتری جنوب غربی پاتایا قرار دارد و مسیر آن از پاتایا با قایق موتوری 15 دقیقه و با لنج 45 دقیقه طول می کشد.  این جزیره یکی از زیباترین جزایر مرجانی با داشتن سواحل شنی سفید ، آب تمیز و مرجان های فراوان است که گردشگران می توانند سوار بر قایق کف شیشه ای مرجان های زیبای آن را مشاهده نمایند .

در اینجا امکان شنا، غواصی، حمام آفتاب، ورزش های آبی مثل اسکی روی آب و موج سواری برای همه وجود دارد و رستوران آن نیز با غذاهای لذیذ دریایی از گردشگران پذیرایی می کند.

در همان ابتدا از داخل قایق چند عکس از جزیره و مناظر آن گرفتیم .

http://s6.picofile.com/file/8216545650/DSC07132.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216545792/DSC07133.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216545892/DSC07134.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216546434/jazire_marjani_1.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216546684/Koh_Larn_31.jpg

 قایق یا لنج در فاصله حداقل 500 متری ساحل توقف کرد و در آنجا اسکله هم نبود و فقط اشیایی شبیه به گالن های پلاستیکی سفت و محکم که  به هم وصل شده بودند ، مسیری را به سمت ساحل درست کرده بودند که می بایست از روی آنها رد می شدیم . تجربه جالب و هیجان انگیزی بود . وقتی همه با هم روی آنها می رفتیم و همزمان با موجهای دریا ، تکان می خوردند و همه ترس از افتادن در دریا را تجربه کردیم . البته عمق دریا در آن قسمت زیاد نبود و خیلی از افراد را در حال شنا میدیدیم ، ولی موجودات سیاهی در دریا بودند که شبیه به خارپشت و چسبیده به هم بودند که در نزدیک ساحل به تعداد زیاد دیده می شدند و لیدر گفت حواستان باشد در هنگام شنا ، پا بر روی آنها نگذارید که تیغ آنها در پایتان فرو رفته و بسیار دردناک است . 

با کلی استرس و گرفتن دست هم ، از آن پلهای معلق عبور کرده و به ساحل رسیدیم . ساحل مرجانی بسیار زیبا و تمیز بود . آب دریا به قدری زلال و تمیز بود که کف دریا و شن های سفید آن و آن موجودات سیاه پشمالو به راحتی در آب دیده می شدند .

http://s6.picofile.com/file/8216544300/6811359_Ko_larn_beach_Pattaya.jpg

من و خواهرم که در همانجا با دیدن آن موجودات تصمیم گرفتیم شنا نکنیم و از دیدن مناظر دریا و ساحل لذت ببریم ، ولی شوهر خواهرم ( مجتبی ) دوست داشت شنا و غواصی را در آن ساحل تجربه کند .

گشت کوچکی در جزیره زدیم و سپس به ساحل برگشتیم و من و خواهرم بر روی صندلی های راحتی کنار ساحل به استراحت پرداختیم تا در زیر چتر آنها از آفتاب در امان باشیم .

هیچکدام از خانمهای ایرانی همسفر ما در که در لنج بودند ، لباس عوض نکرده و برای شنا نرفتند و فقط آقایان برای شنا و غواصی و یک بازی تفریحی دیگر به داخل آب رفتند .

بازی جالبی بود و سه  تا پنج  نفر بر روی تیوپ ها و یا قایق های بادی به شکل موز و یا مار کوچک می نشستند و توسط جت اسکی مقداری در دریا جلو می رفتند . سپس قایق بر عکس میشد و همه در آب فرو می رفتند . برای کسانی که به راحتی شنا می کردند تجربه جالبی بود و اما من و خواهرم خدا را شکر کردیم که همراه مجتبی نرفتیم .

http://s6.picofile.com/file/8216547042/pattaya92.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216597042/A_Wealth_of_Watersports_Pattaya_Thailand.jpg

مجتبی به غواصی رفته بود و من و خواهرم بر روی تختهایی که کنار ساحل زیر سایه بانها گذاشته شده بودند ، مشغول استراحت و عکس گرفتن بودیم که یک دفعه دیدیم یکی از آقایان همسفر داد و ناله می کند و ستار و یک نفر دیگر از همسفران او را گرفته و به سمت صندلی ها می آورند . متوجه شدیم که پایش را بر روی همان موجودات کف دریا گذاشته و آسیب دیده است . آنقدر فریاد می زد و ناله می کرد که در آخر او را به مرکز خدمات پزشکی جزیره بردند و با آمپول مسکن آرام کردند .

http://s3.picofile.com/file/8216544400/Bangkok_14792_2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216545926/DSC07145.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216546792/koh_larn_samae_beach_1.jpg

در کوهی که در جزیره وجود داشت ، نیروگاه بادی قرار داشت که توربینهای بادی زیادی در آنجا دیده میشد که با نیروی نسیم دریا می چرخیدند و برق تولید می کردند .

حدود ساعت 3 بعد از ظهر بود که در رستوران ساحلی جزیره ناهار خوردیم و سپس مجددا از روی همان مسیر معلق ، عبور کرده و سوار بر لنج

شدیم و به طرف پاتایا حرکت کردیم . بعد از برگشت به پاتایا ، مجددا سوار ون شده و هر کدام در جلو هتل هایمان پیاده شدیم تا مدتی استراحت کرده و برای جشن تحویل سال ایرانیان که در آن شب برنامه مخصوص و ویژه گذاشته شده بود ، شرکت کنیم .

 

شرکت در جشن تحویل سال ایرانیان :

پس از استراحت در هتل ، آماده شده و در ساعت 9 شب در لابی هتل منتظر شدیم . لحظه تحویل سال به ساعت ایران 8:27:7 شب 29 اسفند بود که به وقت تایلند 11:57 شب 20 مارس 2014 میلادی میشد . و ما در ساعت 9:10 سوار ون شده و به طرف اسکله حرکت کردیم . در آنجا لنج بزرگ 2 طبقه منتظر ما بود و ما جزء اولین نفراتی بودیم که وارد لنج شدیم و بر پشت یکی از میزها نشستیم .

مسئولین تورها که اکثرا تایلندی بودند به همراه ستار و خانواده اش ، لنج را تزئین کرده بودند و وسایل آتش بازی و ... آماده کرده بودند که جشنی به یادماندنی در شب تحویل سال داشته باشیم .

در فاصله حدود 1 ساعت همه جمع شدند و حدود 100 نفر ایرانی که حدود 30 % با خانواده و بقیه مجردی بودند در لنج به ما پیوستند و در ساعت حدود 11 مراسم شروع شد . ابتدا شام خوردیم و برای هر نفر انواع غذاهای ایرانی و دریایی آوردند که شامل سوپ و مقداری برنج به صورت کته ، تکه هایی گوشت مرغ و تکه هایی ماهی و ... بود که خیلی بهتر از غذاهای هتل و ... بود و توانستیم مقداری از آن را بخوریم .

نزدیک لحظه تحویل سال فشفشه ها روشن شده و همزمان موزیک را قطع کردند و شمارش معکوس شروع شد . همه ایرانی ها یک صدا از 20 به طور معکوس شمارش کردند و سپس بمبهای خوشه ای که صدایی بلند و پشت سر هم داشتند روشن شد و در جلوی لنج نور به همراه صدا نمایانگر لحظه تحویل سال بود . سپس موزیک شروع شد و همه با هم روبوسی کرده و عید را به هم تبریک گفتند .

لحظه جالبی بود و همه خوشحال از اینکه سنت عید را در یک کشور بیگانه به اجرا در آورده بودیم . همه شاد بودند و به خصوص جوانان که تعدادشان هم زیاد بود همه با هم در وسط لنج مشغول رقص و آواز بودند . واقعا لحظات جالب و به یاد ماندنی بود و به همه خوش گذشت .

کیفیت پایین عکس ها به دلیل برش دادن عکس ها از روی فیلم و همچنین نور کم درون قایق می باشد .

http://s6.picofile.com/file/8216548442/tahvil_sal_2.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216548526/tahvil_sal_4.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216548492/tahvil_sal_3.jpg

تا ساعت 2 شب همه از گذشت زمان بی اطلاع بودیم و خوش گذراندیم . تا اینکه لنج به اسکله برگشت و لحظه خداحافظی و برگشتن به هتل فرا رسید . تا زمانی که همه پیاده شدند حدود ساعت 3 شب شد . مجددا از قسمت انتهایی خیابان واکینگ استریت که به خلیج و نام شهر پاتایا ختم میشد عبور کردیم و عکس گرفتیم و سپس سوار ون شدیم و به هتل برگشتیم .

از شدت خستگی خیلی زود به خواب رفتیم و صبح ساعت 8 بیدار شدیم که به برنامه های روز بعد برسیم .


روز سوم سفر - پاتایا

صبح زود از خواب بیدار شدیم و دوش گرفته و برای رفتن به رستوران آماده شدیم . باز هم مثل روز قبل از همان غذاهای قابل خوردن برداشتیم که شامل شیر ، میوسلی ، تخم مرغ ، املت و آبمیوه بود . صبحانه مفصلی خوردیم و به لابی رفتیم . ستار تماس گرفت که ون به دنبال شما می آید و چون خیابانها به خاطر فستیوال موسیقی بسته شدند ، ون نمی تواند جلو هتل بیاید و شما خودتان را به اول خیابان کنار هتل برسانید . راه افتادیم و فاصله تا سر خیابان 5 دقیقه پیاده بود ، ولی خوشحال بودیم که در زمانی که ما در اینجا هستیم فستیوال موسیقی را هم می بینیم .


بازدید از باغ وحش ببرها :

سوار ون شدیم و چند نفر دیگر از هموطنان ایرانی نیز بودند که در هتلهای دیگر اقامت داشتند . در طول مسیر دنبال افراد دیگر هم رفتیم و بالاخره در ساعت 10 به باغ وحش ببرها رسیدیم . ستار همه را جمع کرده و به هر گروه یک نقشه از باغ وحش داد و گفت از کدام مسیر شروع به دیدن کرده و در کدام محل ها و در چه ساعتی حاضر باشیم که به شوی حیوانات برسیم .

باغ وحش بزرگ و زیبایی بود و همه قسمتهای آن در نقشه شماره گذاری شده بود که توریستها راهشان را گم نکنند و بتوانند از نمایش های حیوانات بازدید کنند .

http://s3.picofile.com/file/8216311076/zoo_in_pattaya.jpg

باغ وحش ببرها ( Si Racha Tiger Zoo ) در شمال شهر پاتایا قرار دارد و بیش از 200 ببر بنگال و 100000 کروکودیل را در خود جای داده است. علاوه بر این، حیوانات دیگری مانند شترمرغ ، شتر تک کوهان ، کانگورو و پرندگان عجیبی در این باغ وحش وجود دارند . در اینجا می توانید ببینید که چگونه ببرها ، خوک ها و سگ ها در آرامش با یکدیگر زندگی می کنند . از جمله دیگر حیواناتی که در این باغ وحش می توان دید ، فیل ، میمون و اورانگوتان هستند .

در ساعات خاص که در نقشه کاملا مشخص شده است ، شوی فیل ها ، شوی ببرها و شوی کروکودیل ها نیز اجرا می شود . شوی حیوانات مانند پرش ببرها از حلقه آتش ، راه رفتن روی بند ، کشتی کروکودیل ها ، رقص و بازی بسکتبال فیل ها از جمله نمایش هایی است که در این باغ وحش اجرا می شوند .

در اول ورودی باغ وحش که مجسمه ببر گذاشته شده بود و روی آن نوشته شده بود ( Si Racha Tiger Zoo ) و در پایین آنwelcome  که خوش آمد گفته بودند ، عکس گرفتیم و بر اساس نقشه ای که به ما داده شده بود به ادامه مسیر پرداختیم .

http://s3.picofile.com/file/8216310600/zoo_in_pattaya_2.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216305492/DSC07437.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216392442/DSC07436.JPG

در ابتدای ورودمان به باغ وحش از سالنی عبور کردیم که فروشگاهی بزرگ در آن بود و اجناس فانتزی و زیبایی در آن با قیمتهای نسبتا بالاتر پیدا میشد . مانند انواع چتر ، کلاه آفتابی زنانه و مردانه ، کلاههای بچه گانه با نمای حیوانات و انواع اسباب بازی ها و عروسک های حیوانات که جالب بودند . ولی به خاطر اینکه از برنامه عقب نیفتیم ، زیاد در فروشگاه نماندیم و وقتی بیرون آمدیم ، هنوز چند قدمی دور نشده بودیم که به یکبار باران شدیدی شروع به باریدن کرد و پشیمان شدیم که کاش چتر خریده بودیم . هر طوری بود برای جا نماندن از گروه و رسیدن به نمایش های حیوانات ، در زیر باران به راهمان ادامه دادیم و خوشبختانه باران زیاد طول نکشید ، ولی کاملا خیس شده بودیم .

http://s6.picofile.com/file/8216300884/DSC07240.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216301018/DSC07241.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216392276/DSC07244.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216301168/DSC07255.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216301268/DSC07263.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216392418/DSC07265.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216311392/Sriracha_Tiger_Zoo_October_25_2011_123.jpg

اولین قسمتی که رسیدیم ، چند فیل بزرگ بودند که مردم به آنها موز می دادند و با آنها عکس می گرفتند و جالب بود . سپس به قسمت ببرها رسیدیم . در ابتدا چند مجسمه از ببرها گذاشته شده بود که نشانگر رسیدن به محوطه ببرها بود . در آنجا عکس گرفتیم و به طرف قفس بزرگ ببرها رفتیم . ببرهای داخل قفس خیلی بزرگ بودند و حدود 15 و یا بیشتر ببر بزرگ و کوچک در یک قفس با هم زندگی می کردند . قفس آنها بسیار بزرگ و چند لایه و محکم بود و به سختی می توانستیم از لابه لای نرده ها و حفره های قفس آنها را ببینیم . صدای غرش وحشتناکی داشتند و گاهی با هم کشتی می گرفتند .

http://s3.picofile.com/file/8216301376/DSC07276.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216301400/DSC07277.JPG

در قسمت دیگری بچه ببرهای خیلی کوچک جداگانه نگهداری می شدند و آنها را دیدیم و در قسمت دیگری میمون و اورانگوتان بودند که میشد به بچه های آنان شیر بدهیم و معمولا بچه هایی که با پدر و مادرهایشان آمده بودند ، این کار را انجام می دادند .

سپس به نمایش اول یعنی قسمت شوی ببرها رسیدیم . محلی سینمایی که بر سردر آن نوشته شده بود ( Tiger Show ) و همانند سیرک دور تا دور آن پله و صندلی برای نشستن تماشاچیان ، و در وسط قفسی بزرگ برای نمایش ببرها درست شده بود .

در ردیف های اول نشستیم و منتظر شروع نمایش شدیم . مربی به همراه 8 ببر به ترتیب وارد سالن شدند و با اشاره مربی هر کدام از ببرها بر روی جایگاه مخصوص خود رفته و نشستند و رو به تماشاچیان بلند شده و به اصطلاح سلام کردند . تماشاچیان نیز با دست زدن به آنها عکس العمل نشان می دادند .

http://s3.picofile.com/file/8216301442/DSC07284.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216301568/DSC07285.JPG

سپس با اشاره و دستور مربی ، هر کدام نمایشی اجرا می کردند . از جمله نمایش های آنان ، رد شدن و پرش از حلقه آتش ، راه رفتن روی طناب و نردبان ، راه رفتن روی 2 پا و کشتی گرفتن و ابراز محبت به مربی و ... بود که بسیار جالب و دیدنی بود . عکس های زیر گوشه ای از این نمایش جالب و دیدنی می باشد .

http://s6.picofile.com/file/8216301784/DSC07288.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216301850/DSC07289.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216302018/DSC07290.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216302084/DSC07291.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216302268/DSC07293.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216303018/DSC07314.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216302942/DSC07309.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216302726/DSC07301.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216302476/DSC07300.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216302368/DSC07305.JPG

پس از تمام شدن نمایش ببرها ، از سالن خارج شده و به طرف محل نمایش کروکودیل ها رفتیم (Crocodile show  ) . سالن نمایش کروکودیل ها نیز جالب بود و پله ها و صندلی های مخصوص تماشاچیان طوری بود که حتی طبقات پایین هم به راحتی می توانستند نمایش را ببینند . چون محوطه کروکودیل ها با دیواری شیشه ای جدا شده بود و در اطراف آن حوضچه هایی کوچک قرار داشت که کروکودیل ها درون آنها بودند و در زمان شروع برنامه دو مربی که یکی خانم و یکی آقا بود ، وارد محوطه شدند . آقا لباس قرمز و خانم با لباس آبی ، هر کدام به یک طرف حوضچه ها رفته و دم یک کروکودیل را می گرفتند و آنها را به وسط محوطه نمایش می کشیدند .

http://s3.picofile.com/file/8216311418/images.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216311276/sriracha_tiger_zoo_pattaya_3.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216303068/DSC07322.JPG

در ابتدا آقای مربی مقداری آب به وسط محوطه و روی کروکودیل ها می پاشید و با چوبی که دستش بود پوست آنها را تحریک می کرد تا آنها را بیدار کند و با او همکاری کنند .  واقعا کار سخت و ترسناکی بود . من که می ترسیدم یک دفعه آنها عصبانی شوند و مربی را یک لقمه کنند . ولی مربیان که تجربه زیادی داشتند ، وقتی می دیدند که کروکودیل عصبی شده و یا حوصله ندارد ، او را رها کرده و سراغ حیوان بعدی می رفتند . از بین 8 یا 9 کروکودیلی که توسط مربیان به صحنه دعوت شدند ، فقط 4 تا از آنان همکاری کرده و به صحنه آمدند و مربیان مجبور شدند با همانها برنامه را اجرا کنند .

برنامه شروع شد و مربیان که از نظر من خیلی شجاع بودند به راحتی سوار بر پشت کروکودیل ها شده و یا با آنها شوخی می کردند . مربی آقا از راه دور به حالت دو و با سرعت آمده و بر زمین دراز کشید و با سر خوردن روی زمین با سر به طرف کروکودیل آمد و سرش را در دهان باز کروکودیل کرد که مردم از ترس جیغ می زدند و من نفسم در سینه حبس شده بود . فکر می کردم اگر یک لحظه حیوان خسته شده و دهانش را ببندد ، سر مربی را قطع می کند . واقعا نمایش جالب و در عین حال پر استرسی بود .

http://s3.picofile.com/file/8216303134/DSC07324.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216303250/DSC07325.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216303300/DSC07326.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216303400/DSC07329.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216303476/DSC07330_Copy.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216303542/DSC07333.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216303592/DSC07339.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216303700/DSC07346.JPG

نمایش تمام شد و من هنوز استرس داشتم و نمی توانستم فکرم را از نمایش دور کنم . با صحبت شوهر خواهرم مجتبی به خودم آمدم و به طرف نمایش فیلها رفتیم .

فیلها را دوست داشتم ، چون حیواناتی مهربان و با محبت هستند و مانند ببرها و کروکودیلها استرس به تماشاچیان وارد نمی کردند . به طرف محل نمایش فیلها رفتیم ( Elephant Show ) . چند فیل به ترتیب از بزرگ به کوچک و در آخر یک بچه فیل کوچک که همه به ترتیب دم همدیگر را با خرطومشان گرفته بودند وارد محوطه شدند و دوری زده و رو به تماشاچیان ایستادند و با خرطومشان و خم کردن پای جلویی به تماشاچیان ادای احترام کردند . سپس هر کدام نمایش های جالبی را بازی کردند . بچه فیل بسکتبال بازی می کرد و توپ را با خرطومش به طرف سبد پرتاب می کرد که جالب بود و تماشاچیان با دست زدن او را تشویق می کردند .

http://s3.picofile.com/file/8216303826/DSC07353.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216303942/DSC07355.JPG

از دیگر نمایش ها ، دوچرخه سواری فیل ها بود و سپس فیلها بر روی یک پایه گرد بزرگ نشسته و سپس بر روی 2 پا ایستاده و می چرخیدند و می رقصیدند . و یا چرخاندن حلقه با خرطوم و ... که همه نمایش ها جالب و دیدنی بودند . از دیگر نمایش ها ، نشستن مربی بر روی خرطومهای گره زده دو فیل بود که خیلی هیجان انگیز و دیدنی بود .

http://s6.picofile.com/file/8216304242/DSC07358.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216304142/DSC07356.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216304300/DSC07360.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216305176/DSC07404.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216305226/DSC07405.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216304900/DSC07391.JPG

در پایان مربی از 3 نفر از تماشاچیان دعوت کرد که بر روی صحنه بروند و دو نفر آقا و یک خانم که یک آقا و خانم از کشور روسیه بوده و یک آقا از انگلستان بود به روی صحنه رفتند و خودشان را معرفی کردند .

http://s6.picofile.com/file/8216390326/DSC07361.JPG

سپس از هر کدام خواستند کاری را انجام دهند و اول نوبت خانم روس بود که برای او زیراندازی پهن کرده و به شکم بر روی آن خوابید و یک فیل بزرگ به طرفش آمده و پایش را بلند کرد و به آرامی روی پشت خانم گذاشته و او را با پا ماساژ داد . میتوانستیم ترس را در چهره خانم ببینیم ، ولی فیل آنقدر مهربان و با احتیاط رفتار می کرد و مراقب بود که فشار زیادی وارد نکند تا خانم را بترساند . نمایش جالبی بود و همه لذت بردیم و سپس خانم بلند شد و در کنار فیل عکس گرفت و ابراز خوشحالی کرد .

http://s6.picofile.com/file/8216390368/DSC07373.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216390426/DSC07366.JPG

بعد از آن نوبت مرد انگلیسی شد و او نیز همانند خانم ولی به پشت و برعکس خانم خوابید . فیل طرف او آمد و با خرطومش شکم و بدن او را قلقلک داد و مرد فقط می خندید . این نمایش نیز جالب بود .

http://s6.picofile.com/file/8216390576/DSC07368.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216390534/DSC07370.JPG

در پایان نوبت مرد روس شد و او را به صفحه ای بستند و بین دستها و پاهای او بادکنکی گذاشتند و بچه فیلی را به او نشان دادند که بازی دارت انجام می داد و از دور هدف را نشانه گیری می کرد و با دارت نوک تیز به هدف نشانه می گرفت . متاسفانه فقط یکی از دارت ها به هدف خورد و بقیه خطا رفتند . مرد که خیلی ترسیده بود و ترس در چهره اش مشهود بود و حتی می خواست انصراف دهد که مربی او را قانع کرده و نگه داشت . سپس چشمهای او را بستند و همه نگران بودیم که چه بلایی سر او بیاید . ناگهان فیل کوچک به آرامی صحنه را ترک کرد و یک فیل بزرگ آمد و دارت بزرگی که نوک تیز نداشت به او دادند . سپس فیل با خرطومش بادکنکها را نشانه گرفت و با هر ضربه یکی از آنها را ترکاند . همه با خیال راحت فریاد کشیدند و فیل را تشویق کردند و سپس چشمهای مرد را باز کردند .

http://s3.picofile.com/file/8216304392/DSC07377.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216304542/DSC07380.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216304618/DSC07383.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216304768/DSC07385.JPG

در آن لحظه تصور می کردم اگر من به جای آن مرد بودم تا بحال سکته کرده بودم . در اینجا هم استرس زیادی به ما وارد شد ولی جالب و پر هیجان بود .

در کل نمایش بسیار زیبایی بود . همه لذت بردیم . پس از خداحافظی فیلها و تمام شدن نمایش به پایین رفتیم و با آنها عکس گرفتیم و به آنها موز دادیم . تجربه جالبی بود زمانی که موزها را از دست ما با خرطومشان می گرفتند و به سمت دهانشان می بردند .

http://s6.picofile.com/file/8216304950/DSC07399.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216305076/DSC07400.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216305350/DSC07421.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216305442/DSC07426.JPG

پس از آن از محوطه نمایش فیلها خارج شدیم . در جای جای باغ وحش زیبا عکس و فیلم به یادگار گرفتیم . چند مغازه کوچک در محوطه باغ وحش بودند که یکی از آنها مجسمه های آهنی مانند موجودات فضایی و آدم آهنی و ... که در فیلمهای ترسناک و تخیلی دیده بودیم ، می فروخت و سایر مغازه ها مجسمه هایی از حیوانات که خیلی زیبا بودند . از یکی از مجسمه ها که زرافه بود و بسیار فانتزی و زیبا بود ، خیلی خوشم آمد و می خواستم خریداری کنم که به خاطر ابعاد بزرگ و احتمال شکستن گردن و جا نشدن در چمدان ، از خرید آن منصرف شدم .

وقتمان تقریبا تمام بود و باید به مسیر خروج می رفتیم ، چرا که ممکن بود بقیه افراد را منتظر نگه داریم و باید قوانین گروه را رعایت می کردیم . با عجله در مسیر بازگشت قدم گذاشته و خودمان را به بقیه همسفران هم وطنمان رساندیم ، ولی هنوز خیلی ها نرسیده بودند و مجبور شدیم حداقل نیم ساعت به خاطر بقیه منتظر بمانیم .

در خروجی باغ وحش مجسمه ها و معابد جالبی وجود داشت که در عکس می بینید .

http://s3.picofile.com/file/8216305668/DSC07438.JPG

سرانجام در ساعت 1:30 ظهر برای صرف ناهار به رستوران رفتیم و مشابه روزهای قبل نتوانستیم غذایی خوب و دلخواه بخوریم . من که بیشتر از مایعات و بخصوص آب استفاده می کردم و نمی توانستم به راحتی غذاهای آنجا را بخورم .


رفتن به مراکز خرید :

سرانجام در ساعت 2:30 به طرف هتل حرکت کردیم و قرار بود بعد از ظهر به بازدیدهای دیگر برویم . با توجه به نداشتن فرصت کافی جهت رفتن به بازار ، ما در خیابان نزدیک هتل پیاده شده و قبل از رفتن به هتل تصمیم گرفتیم به بازار برویم . به بازار بیگ سی ( Big C )رفتیم . بازارها تا ساعت 10 یا 11 شب باز هستند و ما در این بازار که اجناس زیبا و قیمتهای مناسبی داشت مقداری خرید کردیم .

آنقدر پیاده روی کرده بودیم که پاهایمان درد گرفته بود و پس از مشورت با هم ، تصمیم گرفتیم به یکی از مراکز ماساژ ، جهت ماساژ پا برویم . ناگفته نماند که در تایلند به خصوص شهرهایی کوچک مثل پاتایا که گردشگران زیادی را پذیراست ، در هر چند قدم یک مرکز ماساژ وجود دارد که با استفاده از روغن مخصوص و انواع روشها ، کار ماساژ درمانی را انجام می دهند . مثلا قیمت ماساژ پا حدود 300 بات ( 30 هزار تومان ایران ) و ماساژ کل بدن در حدود 600 بات ( 60 هزار تومان ) می باشد .

ماساژ پا خیلی جالب بود و همه ما همزمان بر روی صندلی های مخصوص راحتی نشسته و سه نفر همزمان کار ماساژ را انجام دادند . بعد از ماساژ چنان راحت و سبک شده بودیم که می توانستیم کیلومترها راه برویم . به هر حال باید به هتل برگشته و برای برنامه های شب آماده می شدیم .

در هتل کمی استراحت کرده و دوش گرفتیم و در ساعت 6:30 عصر بود که مجددا به لابی رفته و منتظر ماشین شدیم .

 

بازدید از موزه نقاشی های سه بعدی :

موزه نقاشی های سه بعدی پاتایا ( Art in Paradise Museum ) ، موزه ای بزرگ با داشتن چندین سالن است که بر روی تمام دیوارها و گوشه های این سالن ها نقاشی هایی حرفه ای و طبیعی و زیبا کشیده شده و این نقاشی ها به طرزی هنرمندانه و با ابعاد واقعی بر روی دیوارها خودنمایی می کنند . زمانی که وارد سالنها می شویم ، دوست داریم با تک تک این نقاشی ها عکس بگیریم . بعضی از آنها طوری هستند که در ابتدا مفهوم خاصی ندارند و بعد از گرفتن عکس و دیدن عکس متوجه مفهوم آن می شویم .

http://s6.picofile.com/file/8216311134/t07_1.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216312368/art_in_paradise_pattaya_01.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216377826/art_in_paradise_pattaya_101_preview.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216334618/DSC08406.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216334792/DSC08410.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216305826/DSC07460.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216390084/20140321_200819.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216312268/20140321_202111.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216334542/20140321_203927.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216377768/20140321_201316.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216391942/20140321_200708.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216392042/20140321_201505_1.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216392134/20140321_201914_1.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216392200/20140321_202933.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216390234/20140321_203109.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216390134/20140321_202209_1.jpg

ساعت 7 همه گروه وارد موزه شدیم . موزه خیلی شلوغ بود و برای گرفتن هر عکسی باید مدتی صبر می کردیم و نوبت می گرفتیم . متاسفانه بدون اینکه حواسمان باشد ، ظهر که به هتل رفته بودیم گوشی و دوربین ها را به شارژ نزده بودیم و در اواسط موزه بودیم که شارژ دوربین ها و گوشی تمام شد و نتوانستیم به طور کامل از همه نقاشی ها عکس تهیه کنیم . با توجه به اینکه آدرس موزه در خیابان کنار هتل بود در همانجا تصمیم گرفتیم در اولین فرصت مجددا به موزه بیاییم و از سایر قسمتها نیز عکس تهیه کنیم .

بقیه قسمتها را تماشا کرده و برای عکاسی نشان کردیم و سپس به همراه بقیه از موزه خارج شدیم . ساعت 9 شب بود و حدود 1 ساعت تا شروع نمایش بعدی که شو آلکازار بود زمان داشتیم .

 

شو آلکازار ( Alcazar Show ) :

به همراه گروه و ستار ( لیدر ) به طرف محل برگزاری شو آلکازار رفتیم . محل جالبی بود و در ابتدای ورودی مجسمه های زیبایی از زنان در حال رقص گذاشته شده بود .

http://s3.picofile.com/file/8216299450/alcazar_28.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216299842/alcazar_pattaya.jpg

وارد سالن شدیم و خوشبختانه بلیط ما VIP بوده و بر روی اولین ردیف صندلی های سالن نشستیم . راس ساعت 10 چراغها خاموش شده و نمایش شروع شد . اولین نمایش ، رقص تایلندی بود که در آن کلمه آلکازار زیاد به کار می رفت و میشد حدس زد که مفهوم آهنگ آن معرفی آلکازار و نمایش بود .

http://s3.picofile.com/file/8216335042/pty_alcazar03.jpg

می توانم به جرات بگویم که شو آلکازار ، زیباترین نمایشی بود که دیدم . از قبل تعریف آن را از هموطنانی که در هتل و یا در گروهها همراه ما بودند شنیده بودیم و بی صبرانه منتظر تماشای آن بودیم . مدل لباسهای به کار رفته برای رقاصان ، صحنه ها و تغییر صحنه ها به صورت پرده های سه بعدی و نورپردازی آن واقعا زیبا و هنرمندانه بود . با توجه به اینکه دوربین دیجیتال و گوشی های موبایلمان شارژ نداشتند ، عکس هایی که از نمایش می گذارم از روی فیلم گرفته شده و به همین خاطر از کیفیت مناسبی برخوردار نیست .

http://s3.picofile.com/file/8216298592/alcazar_1.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216298618/alcazar_2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216298650/alcazar_3.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216298726/alcazar_4.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216298850/alcazar_6.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216299434/alcazar_27.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216299500/alcazar_29.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216299792/alcazar_49.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216299942/alcazar_show.jpg

در طول نمایش تعدادی زیادی از هنرمندان زن و مرد بر روی صحنه آمده و رقص های زیبایی از انواع زبانها و ملیت ها اجرا کردند و در هر رقص ، فرهنگ و لباس و نوع رقص آن کشور رعایت شده و به نحو احسن اجرا می شد . هر آهنگی که پخش میشد ، افرادی از آن کشور که در سالن حضور داشتند با شدت و فریاد تشویق می کردند . مثلا در رقص هندی ، هندیان که تعدادشان نیز کم نبود با شدت به تشویق پرداختند و یا رقص کره ای و آهنگ معروف «Gangnam Style  » که به جز کره ای ها ، برای همه دنیا معروف است و کل سالن را به وجد آورده و همه حاضرین شروع به تشویق کردند . از دیگر رقص ها ، رقص چینی ، ژاپنی ، عربی و ... بود .

http://s6.picofile.com/file/8216299234/alcazar_20.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216299250/alcazar_22.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216299876/Alcazar_Cabaret_Show_Pattaya3.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216299126/alcazar_19.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216299192/alcazar_18.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216299100/alcazar_16.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216298968/alcazar_12.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216298992/alcazar_13.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216298792/alcazar_8.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216298884/alcazar_9.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216298934/alcazar_11.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216299326/alcazar_25.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216299368/alcazar_26.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216300842/central_trip3_2.jpg

در اواسط برنامه بود که یک دفعه صحنه تغییر کرده و آهنگ ایرانی پخش شد . آهنگی از خواننده کشورمان لیلا فروهر به نام « قسم به جون تو » که هنرمندان با لباسهای سنتی ایرانی بر صحنه حاضر شدند و پوشیده ترین لباسی بود که در این نمایش بر تن هنرمندان شاهد بودیم .

نمی توانم شور و حال آن لحظه را توصیف کنم . تا کسی خود در آن محل حضور نداشته باشد و به چشم خود آن لحظه ها را نبیند ، نمی تواند آنرا درک کند که شنیدن آهنگی از کشورش آن هم با نشان دادن فرهنگ و سنت و لباس وطنش چقدر زیبا و دل انگیز است .

http://s6.picofile.com/file/8216299026/alcazar_14.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216299076/alcazar_15.jpg

بعد از آن نمایشی همراه با رقص که مفهوم آن دزدی از یک موزه بود اجرا شد که زیبا بود و در پایان نمایش که اصلا دوست نداشتیم تمام شود همه هنرمندان با لباسهای عجیب و پرهایی که به لباسهایشان وصل بود ، بر روی صحنه آمده و ادای احترام کردند و اعلام شد که هنرمندان در خیابان و جلوی محل اجرای نمایش حضور داشته و تماشاچیان می توانند با آنها عکس بگیرند . ما همچنان مشکل نداشتن شارژ دوربین داشتیم و نتوانستیم عکس بگیریم . ولی فیلم کامل از نمایش با دوربین هندی کم گرفتیم که در آنجا بردن هندی کم ممنوع بود ، ولی با اصرار و خواهش زیاد و نشان دادن دوربینهای بدون شارژ مسئولین را مجبور به پذیرش کرده و موفق به گرفتن فیلم کل نمایش شدیم .

http://s3.picofile.com/file/8216299576/alcazar_32.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216299526/alcazar_31.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216299626/alcazar_40.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216299900/alcazar23.jpg

در بیرون از سالن و در گوشه خیابان ، شور و حالی برپا بود . همه حاضرین در نمایش ، برای گرفتن عکس با هنرمندان صف کشیده بودند و آنها هم در ژستها و لباسهای رنگارنگ از هر فرد 100 بات ( 10 هزار تومان ) گرفته و یک عکس می گرفتند .

http://s3.picofile.com/file/8216298518/alc_33.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216299600/alcazar_33.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216298550/alc_34.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216299818/alcazar3.jpg

بعد از اجرای نمایش که واقعا همه از آن لذت برده بودیم به هتل برگشتیم و دیدیم فستیوال موسیقی شروع شده و خیابان ساحلی که دقیقا در روبروی هتل ما بود پر از ازدحام و صداهای موسیقی است .

سریعا به هتل رفتیم که شام بخوریم و برای دیدن فستیوال به خیابان برویم . مشغول خوردن شام بودیم که صدای آتش بازی شنیدیم و به تراس رفتیم . مراسم افتتاحیه فستیوال بود که بسیار زیبا بود ، آتش بازی به تعداد زیاد ، به طوریکه آسمان پر از نورهای رنگی شده بود . نمی دانم چطور شام را خورده و لباس عوض کردیم و از هتل خارج شدیم .

http://s6.picofile.com/file/8216305892/DSC07461.JPG

 http://s6.picofile.com/file/8216308634/DSC07544.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216377942/atash_5.jpg



رفتن به فستیوال موسیقی :

سه نفری با عجله به خیابان رفتیم . در هر گوشه ای دستفروشان بساطی و غرفه ای درست کرده بودند و اجناسشان را می فروختند . در پیاده رو و ساحل در هر گوشه ای انواع ماشین های گران قیمت که در داخل و پشت آنها سیستمهای صوتی و تصویری بسته شده بود که واقعا دیدنی بود . در جلو هر اتومبیل ، خانمی تایلندی ایستاده و یا مشغول رقصیدن بر روی ماشین بود که به طور رایگان با مردم و توریستها عکس می گرفتند .

http://s3.picofile.com/file/8216306018/DSC07463.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216306368/DSC07480.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216306484/DSC07467.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216306118/DSC07475.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216306634/DSC07495.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216308918/DSC08050.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216309076/DSC08060.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216309126/DSC08066.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216310150/DSC08102.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216309234/DSC08085.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216309684/DSC08072.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216310326/DSC08117.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216306700/DSC07498.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216306784/DSC07500.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216307084/DSC07501.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216309300/DSC08065.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216307134/DSC07503.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216307150/DSC07504.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216309518/DSC08071.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216307892/DSC07525.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216309934/DSC08077.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216306550/DSC07484.JPG

ما نیز با چند نفر از مدل ها و خانمهای آنجا عکس گرفتیم و همینطور که به تماشای مردم و برنامه ها و جشن ها مشغول بودیم ، با خود می گفتیم که مردم در همه دنیا ، انواع جشن ها و فستیوالها را برگزار کرده و از فرصتی برای شادی و خوشگذرانی استفاده می کنند ، ولی ما جوانان ایرانی هیچ نوع تفریح و خوشی نداریم و در آنجا بود که به جوانهای ایرانی که به وفور در تایلند دیده می شدند ، حق دادم .

در طول مسیر بازارهای خیابانی و شب بازار هم برپا بود و در کنار تماشای برنامه های متنوع فستیوال ، مردم خرید نیز می کردند .

http://s6.picofile.com/file/8216308700/DSC07541.JPG

همینطور که مسیر خیابان را ادامه میدادیم و از شادی مردم و آهنگ ها و دیدن آن همه زرق و برق و صدا لذت می بردیم ، به محل کنسرت خیابانی رسیدیم . در کل مسیر ، در دو جا کنسرت برگزار شده بود که مدتی در هر کدام توقف کرده و به تماشا پرداختیم .

در قسمتی از خیابان سکوی بزرگی گذاشته شده و صفحه نمایش بسیار بزرگی همانند سالن های بزرگ کنسرت گذاشته شده و چند نفر از خوانندگان تایلندی مشغول اجرای موسیقی بودند . کنسرتی رایگان که همه مردم می توانستند از آن استفاده کنند و همه به حالت ایستاده بوده و همراه با موسیقی ، می رقصیدند و لذت می بردند . صحنه هایی وصف نشدنی و فوق العاده زیبا بودند که خوشحال بودیم ابتدا اقامت در پاتایا داشتیم و توانستیم در این فستیوال شرکت کنیم .

http://s6.picofile.com/file/8216308200/DSC07530.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216308418/DSC07534.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216308300/DSC07531.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216308368/DSC07532.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216308492/DSC07536.JPG

از محل اجرای کنسرت خارج شده و به ادامه مسیر پرداختیم . در بین راه باز هم اتومبیل ها و کنسرت دیگری دیدیم و به تماشا ایستادیم . شبی رویایی و فراموش نشدنی بود و همه چیز عالی بود . فقط یک مسئله ما را آزار میداد و آن بوی نامطبوعی بود که در هوای گرم و شرجی ساحل ، در فضا پخش بود و مربوط به انواع غذاها و تنقلاتی بود که مردم خریداری کرده و در حین راه رفتن ، از آنها می خوردند . در طول راه غرفه های زیادی وجود داشت که حاوی تنقلات چندش آوری شامل انواع حشرات مانند سوسک ، ملخ ، عقرب ، کرم ، جیرجیرک و ... بود که در همان غرفه تفت داده شده و در آبی کثیف و سیاه رنگ جوشانده می شدند و در پاکت های کاغذی ریخته و به مردم می فروختند - شبیه به آجیل که ما در ایران خریداری کرده و از هر نوع آن مقداری می خریم و در طول راه از آن استفاده می کنیم و از جمله غذاهای بدبو و چندش آور دیگر انواع موجودات دریایی مثل خرچنگ و اختاپوس و ... بود که آنها را به سیخ کشیده و تفت می دادند و همانطور با سیخ چوبی آن به مردم می فروختند .

http://s3.picofile.com/file/8216299992/DSC07158.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216300592/DSC07166.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216300676/DSC07159.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216300718/DSC07167.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216310368/img_2224.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216300800/DSC07210.JPG

یکی دیگر از مواردی که باعث به وجود آمدن این بوی بد در فضا شده بود ، خوکچه های هندی بود که بر روی سیخ و توری پهن شده و کباب شده بودند و به صورت تکه تکه از آن جدا کرده و می فروختند .

http://s6.picofile.com/file/8216307334/DSC07507.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216307700/DSC07508.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216307476/DSC07509.JPG

آنقدر این بو در فضا زیاد بود که در  زمان رد شدن از جلوی غرفه ها باید جلوی بینی را می گرفتیم ، با این حال من حالت تهوع گرفته بودم و تحمل آن فضا را نداشتم . هوای گرم و شرجی آنجا با این بوها باعث اشباع شدن هوا و اذیت شدن مردمی میشد که به این بوها عادت نداشتند . هر چه زمان ماندن ما در آن فضا بیشتر میشد ، تحمل من نیز تمام میشد و از خواهر و شوهر خواهرم خواستم که به هتل برگردیم . آنها هم اذیت بودند و پذیرفتند و مسیر را برگشتیم و وقتی به هتل رسیدیم ساعت 2 شب بود . حتی در آسانسور نیز بوی آن غذاهای وحشتناک به مشام میرسید و خیلی اذیت شدیم . به هر حال به اتاق وارد شدیم و توانستیم به راحتی تنفس کنیم . از شدت خستگی خیلی زود خوابمان برد .


روز چهارم سفر - پاتایا

ساعت 8 صبح بیدار شده و آماده شدیم و در ساعت 8:30 از اتاق خارج شدیم و به رستوران رفتیم . در رستوران باز هم همان غذاهای تکراری را خوردم و ساعت 9 به لابی آمده و سپس به سر خیابان رفتیم تا به ماشین سوار شویم . ماشین با کمی تاخیر آمد و در مسیر راه به دنبال سایر هموطنان در هتلهای دیگر رفتیم و و بعد به طرف باغ استوایی نانگ نوچ حرکت کردیم .

 

بازدید از باغ استوایی نانگ نوچ :

 باغ نانگ نوچ ( Nongnooch Tropical Garden ) در 18 کیلومتری جنوب پاتایا قراردارد . این باغ زیبا ، مملو از انواع گل های ارکیده ، نخل های زیبا ، گیاهان تزیین شده و گل های گوناگون از نقاط مختلف جهان است .

آخرین نفری که در ماشین به جمع ما ملحق شد ، دختری تایلندی بود که به گفته ستار لیدر و راهنمای ما در باغ بود . نام استعاری او سارا بود و کمی زبان فارسی یاد گرفته بود ، ولی با لهجه جالبی صحبت می کرد . حدود ساعت 10 بود که به باغ زیبای نانگ نوچ رسیدیم . سارا ما و دیگر هموطنانمان را راهنمایی می کرد و در هر قسمت توضیحاتی میداد و با ما چند عکس گرفت .

http://s6.picofile.com/file/8216065576/DSC07642.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216065450/DSC07634.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216065350/DSC07637.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216066076/DSC07638.JPG

در مورد میوه های جالب و زیبایی که در خیابانها ، هایپرمارکتها و حتی بر روی درختان میدیدیم ، از سارا سئوال کردیم و او گفت که بعضی از آنها خیلی خوشمزه هستند و برخی از آنها را به راحتی نمی توان خورد . مثلا از نارگیل خیلی تعریف کرد و گفت برای تقویت معده خوب است ، ولی میوه ای به نام durian که اصطلاح فارسی آنرا نمیدانست و طعم خاصی دارد و معده را اذیت می کند . و گفت حتی خودش آنرا دوست ندارد .

از دیگر میوه هایی که از نظر سارا جالب بود ولی می گفت که بعید می دانم شما از آنها خوشتان بیاید ، میوه دراگون یا اژدها بود که شکل جالبی داشت و قبلا آنرا در میوه فروشی ها دیده بودیم و فقط اسمشان را نمی دانستیم . میوه رامبوتان ( rambutan ) که شبیه اسباب بازی یو یو و میوه گرد پشمالویی بود و میوه ستاره ( star fruit ) که به وفور بر روی درختان دیده میشدند و ظاهر زیبایی داشتند . با تعاریف سارا ، علاقمند شده بودیم که طعم آن میوه ها را بچشیم .

در اینجا چند عکس و نام بعضی از میوه های تایلندی را می گذارم که قبلا در مورد آنها توضیحات مختصری داده شد . اولین عکس ها مربوط به درخت و میوه استار ( ستاره ) است .

http://s6.picofile.com/file/8216251876/Balingbing.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216252050/IMG_8576.jpg

دومین عکس مربوط به درختچه و میوه دراگون ( اژدها ) است که شکل آن شبیه آتش و داخل آن سفید دانه دار است .

http://s3.picofile.com/file/8216263784/b4542d88717dcc64cd18b0f5d2f2a5bc.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216251942/dragon_fruit.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216252584/Dragon_Fruit.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216252176/thai_dragon_fruit_slices_1024x543.jpg

عکس بعدی مربوط به میوه رامبوتان است .

http://s3.picofile.com/file/8216252234/ThaiFruitRambutan.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216252300/rambutan_held_thailand.jpg

عکس های بعد ، نمونه ای از میوه دوریان durian است .

http://s3.picofile.com/file/8216252534/Durian_in_market_3.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216252442/Durian_Film_by_Les_Blank.jpg

عکس بعد مربوط به میوه jack fruit است .

http://s6.picofile.com/file/8216252384/Jackfruit.jpg

و بالاخره عکس نارگیل تازه که در بازارها عرضه می شود :

http://s3.picofile.com/file/8216252634/LifeStyled_Phuket_Thailand_Travel_24.jpg

بعد از صحبت با سارا و گرفتن اطلاعات در خصوص میوه ها و بعضی آداب و رسومات و اصطلاحات تایلندی ، مشغول بازدید و تماشای باغ زیبای نانگ نوچ شدیم .

نانگ نوچ ، باغی پر از گلهای زیبا ، درختان جالب و عجیب و زیبا بود . این باغ شامل چند قسمت بود که برای توریستها و بازدیدکنندگان بسیار جالب و دیدنی بود . باغ استوایی پر از درختان و گلهای زیبا ، باغ وحش و استفاده از ماکت های حیوانات و پرندگان مختلف ، موزه و خانه های سنتی به سبک تایلندی ، سالن اجرای نمایش سنتی تایلندی ، محوطه ای باز که در آن نمایش فیل ها برگزار می شد ، قسمتی که مخصوص گرفتن عکس درست شده بود و همه از کوزه ها و گلدانهای سفالی درست شده بودند ، موزه ماشینهای قدیمی و مسابقه ای و حتی محوطه ای برای فیل سواری و ...

متر به متر این باغ دیدنی و جالب بود . ابتدا که وارد باغ شدیم ، از دیدن آن همه گلهای زیبا و درختچه های تزئینی زیبا بر سر شوق آمدیم و بساط عکس و فیلم را برپا کردیم .

http://s3.picofile.com/file/8216065734/DSC07648.JPG

کمی جلوتر رفتیم و از پلی عبور کردیم که در دور تا دور آن درختان استوایی بلند و سر به فلک کشیده با برگهای بزرگ و باریک و سوزنی ، ما را احاطه کرده بودند . مناظر بسیار زیبا بودند و توصیف کردن آن بسیار سخت است . هر مقدار از زیبایی این باغ تعریف کنم باز هم جا برای تعریف دارد .

http://s3.picofile.com/file/8216065918/DSC07654.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216066218/DSC07656.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216066384/DSC07661.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216066442/DSC07662.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216066550/DSC07663.JPG

به قسمتی رسیدیم که در زیر پلی که بر روی آن بودیم ، فیلها در حال عبور بوده و مردم بر روی آنها نشسته و سواری می گرفتند . سارا پرسید اگر بخواهید فیل سواری کنید باید در صف بایستید و صف طولانی است .

http://s3.picofile.com/file/8216067700/DSC07695.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216067492/DSC07690.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216067618/DSC07691.JPG

پس از آن به قسمتی رسیدیم که ماکت ها و مجسمه هایی از انواع حیوانات مثل لاک پشت های بزرگ و فلامینگو در دل فضای سبز زیبای باغ دیده میشد و کنار آنها رفته و عکس گرفتیم .

http://s3.picofile.com/file/8216066868/DSC07669.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216067084/DSC07680.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216067300/DSC07681.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216067450/DSC07689.JPG

در قسمت دیگر مجسمه های جغد ، میمون ، پنگوئن ، راکن ، زرافه و ... بود که با آنها هم عکس گرفتیم .

http://s3.picofile.com/file/8216068284/DSC07731.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216068384/DSC07742.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216068842/DSC07743.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216068734/DSC07749.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216069018/DSC07751.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216069150/DSC07756.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216072550/DSC07812.JPG

به سالنی رسیدیم که سارا گفت موزه است و از چند پله بالا رفته و وارد سالن شدیم . خیلی زیبا و هیجان انگیز بود . به خصوص برای آقایان که عاشق ماشین هستند و می دیدیم که چطور آقایان محو تماشای ماشینها و عکس گرفتن از آنها هستند . ماشین های قدیمی و جدید . ماشینهای مخصوص مسابقات رالی و ... که هر کدام زیبایی خاصی داشتند . از پله ها پایین رفتیم و وارد محوطه روباز شدیم که در آنجا جیپها و ماشینهای بزرگی با لاستیکهای خیلی بزرگ گذاشته شده بود که بسیار جالب بود .

http://s6.picofile.com/file/8216069326/DSC07762.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216069442/DSC07764.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216069568/DSC07766.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216069634/DSC07767.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216070268/DSC07782.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216070218/DSC07779.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216070034/DSC07777.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216069900/DSC07778.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216069700/DSC07768.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216070500/DSC07781.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216070326/DSC07776.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216070618/DSC07790.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216071876/DSC07804.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216071584/DSC07803.JPG

بعد از بازدید از ماشینها و گرفتن عکس از آنها ، به قسمتی رسیدیم که معبد بزرگی در بالا بوده و چندین معبد کوچک به سبک ساختمانهای تایلندی ، در محوطه باغ آن قرار داشتند . ساختمانهای تایلندی بسیار زیبا هستند و با آنها چند عکس گرفتیم .

http://s3.picofile.com/file/8216062776/1157835147.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216062634/8389057_orig.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216067800/DSC07702.JPG

پس از آن به قسمت دریاچه مصنوعی رفتیم که افرادی در آنجا مشغول ماهیگیری بودند و مدتی به تماشای آنها نشستیم و مجددا راهی شدیم .

http://s6.picofile.com/file/8216071976/DSC07808.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216072700/DSC07828.JPG

به قسمت نمایش حیوانات رسیدیم . در آن قسمت محوطه بزرگی بود که مخصوص نمایش فیلها بود ، در بین تماشاچیان نشستیم و منتظر شروع نمایش شدیم . مشابه نمایش فیلها که روز قبل در باغ وحش ببرها دیده بودیم ، فیل ها به ترتیب و پشت سر هم وارد شدند و ادای احترام کردند . در بین آنها 3 بچه فیل کوچک بود که کوچکترین آنها خیلی بامزه بود و همه کارها را برعکس انجام میداد و شیطون بود . از همه جالبتر همان فیل کوچک بود که همه را می خنداند . فیلها در این نمایش ها فوتبال ، بسکتبال و دارت بازی کردند . دوچرخه سواری کردند و رقصیدند . در قسمتی برای اجرای برنامه ها ، از بین تماشاچیان حاضر انتخاب می کردند . در قسمتی فیلها نقاشی روی بوم کشیدند که به قیمت بسیار بالایی در همانجا به فروش رسید . در کل نمایش بسیار جالب و دیدنی بود .

http://s3.picofile.com/file/8216064126/DSC07606.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216064326/DSC07611.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216064418/DSC07610.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216064526/DSC07614.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216064676/DSC07615.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216064800/DSC07617.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216064942/DSC07620.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216065042/DSC07626.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216065126/DSC07630.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216065218/DSC07631.JPG

در پایان نمایش ، خیلی از تماشاچیان با پرداخت هزینه ای سوار بر خرطوم فیلها شده و عکس گرفتند . من دوست داشتم با آنها عکس بگیرم ولی مجتبی مانع شد و گفت : « تو چاق هستی و خرطوم فیل بیچاره به دور کمرت نمی رسد و نمی تواند تو را بلند کند ... » به هر حال من را منصرف کردند و با ناراحتی مجبور شدم به دنبال آنها به قسمت بعدی بروم .

http://s6.picofile.com/file/8216064200/DSC07603.JPG

قسمت بعد نمایش سنتی و رقص تایلندی بود  . سالن و محوطه بزرگی در دو طبقه بود که ما به طبقه دوم رفته و از بالا به تماشای نمایش نشستیم . در نمایش چند رقص سنتی تایلندی انجام شد که جالب بود هر چند که به شو آلکازار نمی رسید و سپس چند نمایش اجرا شد که زبان و مفهوم آنها را متوجه نمی شدیم و فقط فهمیدیم که مفهوم جنگ بین امپراطورها بود که با فیل و سلاح های جنگی به جنگ می رفتند و دو فیل جنگی بزرگ وارد سالن شدند و فیلبانان با شمشیر می جنگیدند . در کل نمایش جالبی بود .

http://s6.picofile.com/file/8216062834/3446390704.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216063450/DSC07575.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216063284/DSC07563.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216063184/DSC07564.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216063634/DSC07582.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216063876/DSC07583.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216063818/DSC07585.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216063676/DSC07579.JPG

بعد از آن نمایش دیگری اجرا شد که مسابقه بوکس و ... بود که خیلی جالب نبود ولی از آن عکس و فیلم گرفتیم .

http://s3.picofile.com/file/8216063342/DSC07566.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216063392/DSC07565.JPG

هوا در آن روز خیلی گرم بود و حدود 35 درجه بر روی موبایلم درج شده بود . در طول مسیر بیشتر آب می خوردیم و از شدت گرما و شرجی بودن هوا ، لباسها به تنمان چسبیده بودند .

بعد از خارج شدن از سالن نمایش به منطقه دیگر رفتیم که چند ببر به همراه صاحبانشان بر روی سکوها خوابیده بودند و با زنجیر کوتاهی به سکو بسته شده بودند . افراد زیادی نیز در اطراف دیده می شد که با آنها عکس می گرفتند . ما نیز به طرف آنها رفتیم و مدتی ایستادیم و بقیه را تماشا کردیم و سپس تصمیم گرفتیم که خودمان نیز عکس یادگاری بگیریم . برای هر نفر حدود 200 بات ( 20 هزار تومان ) هزینه کرده و با دوربین خودمان با ببر عکس گرفتیم . تجربه جالب و ترسناکی بود و با اینکه ببر با زنجیر کوتاهی بسته شده بود ، ولی باز هم لحظه ای که خسته شده و حرکت می کرد و یا جابجا میشد ، خیلی وحشتناک بود .

http://s6.picofile.com/file/8216063918/DSC07594.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216094900/DSC07590.JPG

پس از عکس گرفتن با ببرها به قسمتی رفتیم که مخصوص گرفتن عکس بود و اشکال مختلفی را با گلدان ها و کوزه های سفالی ساخته بودند که جالب و زیبا بود و در کنار آنها چندین عکس گرفتیم . در این قسمت افراد دیگری نیز با ببرها و یا طوطی هایشان منتظر مشتریان عکس گرفتن نشسته بودند .

http://s6.picofile.com/file/8216073726/DSC07842.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216072818/DSC07830.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216072892/DSC07831.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216073026/DSC07833.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216073192/DSC07835.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216073334/DSC07836.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216073434/DSC07837.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216073626/DSC07843.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216073842/DSC07854.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216073950/DSC07845.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216074218/DSC07869.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216074326/DSC07875.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216074400/DSC07879.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216074534/DSC07882.JPG

ساعت حدود 1:30 ظهر بود و هوا بسیار گرم بود . به خروجی باغ رسیده بودیم که صبر کردیم تا بقیه گروه هم جمع شوند و حرکت کنیم . در آنجا نیز از درختان عجیب و جالب آنجا عکس گرفتیم . در کل باغ بزرگ نانگ نوچ ، واقعا زیبا و جالب بود و از دیدن آن همه زیبایی و تجربیات جدید و جالب ، لذت بردیم . روز خوبی بود و واقعا به ما خوش گذشته بود .

http://s6.picofile.com/file/8216074584/DSC07889.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216074776/DSC07891.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216074992/DSC07897.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216074892/DSC07894.JPG

بالاخره هموطنان ما از راه رسیدند و سوار ون شدیم و به طرف هتل به راه افتادیم . در خیابان منتهی به هتل از ماشین پیاده شده و به بازار رفتیم . در خیابان ابتدا چشممان به مکدونالد افتاد و برای خوردن ناهار به آنجا رفتیم . بعد از چند روز یک غذای دلچسب خوردیم و بعد به بازار رفتیم . این بار به مراکز خرید اوت لت Outlet و کارفور Carrefourرفتیم که بازار کارفور از نظر اجناس و قیمتها مشابه بازار بیگ سی  Big C بود و توانستیم اشیاء و لباس برای سوغاتی از آنجا تهیه کنیم .  

البته در کل قیمتها مناسب بودند ، ولی ما شنیده بودیم که برای خرید کردن در تایلند ، بانکوک بهتر است و بیشتر خریدهایمان را برای بانکوک گذاشته بودیم . با این حال نمیشود از دیدن بازارها گذشت و از هر فرصتی برای این کار استفاده می کردیم .

بعد از آن به هتل برگشتیم تا کمی استراحت کنیم و برای بعد از ظهر آماده شویم . قرار بود عصر آن روز به معبد بزرگ چوبی برویم .

 

بازدید از معبد چوبی ( خانه مقدس حقیقت ) :

ستار تماس گرفت و گفت با راهنما هماهنگ کرده و قرار است ما را به معبد چوبی ببرد و ساعت 5:30 آماده باشیم . و ما در ساعت گفته شده در لابی به انتظار راهنما نشستیم . این بار راهنما با ماشین سواری به دنبال ما آمده بود و مسافرین فقط ما سه نفر بودیم .

سوار ماشین شدیم و راهنما برایمان توضیحاتی داد . راهنما تایلندی بود و فارسی صحبت می کرد . اسم مستعار ایرانی نداشت و به همین دلیل اسمش در ذهنم نمانده است .

بعد از مدتی به محوطه سرسبز و زیبایی رسیدیم . نزدیک غروب بود و هوا بسیار مطبوع و بارانی . از گرمای هوا که ظهر شاهد آن بودیم کاسته شده بود و هوا بسیار تمیز و خوب بود . البته مشکل اینجا بود که معبد در ساحل دریا بود و زمینها به خاطر باران خیس و گلی شده بودند .

از محوطه و لابلای درختان عبور کردیم و از پله هایی زیبا پایین آمدیم .

http://s6.picofile.com/file/8216244826/DSC07902.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216244976/DSC07903.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216245084/DSC07907.JPG

به نیمه های راه پله ها رسیدیم که چشممان به معبد افتاد . واقعا زیبا و با عظمت بود . آنقدر زیبا که از دیدن آن مات و مبهوت می ماندیم . از همین دور مشخص بود که در هر قسمت آن مجسمه های چوبی و نمادهای تایلند گذاشته شده و سقف آن پر از انواع نمادها بود . از اژدها گرفته تا شیر و انواع خدایان و ... . واقعا جالب و دیدنی بود . دلیل گذاشتن تعداد زیاد عکس از این محل زیبا و دیدنی ، مشکل بودن انتخاب عکسهایی است که بتواند بیانگر گوشه ای از زیبایی آن باشد .

http://s6.picofile.com/file/8216250876/photoSX.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216251242/Sanctuary_of_Truth_001.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216244726/DSC07898.JPG

از پله ها پایین رفته و به سمت معبد حرکت کردیم . هر چه نزدیکتر می شدیم بر زیبایی و ابهت آن افزوده می شد . من که لحظه ای دوربین را آزاد نمی کردم و مرتب در حال گرفتن عکس بودم . راهنما ایستاد و گفت بیایید در مورد معبد کمی توضیح دهم و سپس به داخل آن بروید .

ما کنار راهنما ایستادیم و او در مورد ساخت معبد و مرمت آن توضیح داد و گفت به دلیل انجام پاره ای تعمیرات ، باید برایتان کلاه ایمنی بگیرم تا مشکلی پیش نیاید .

 خانه مقدس حقیقت ( Sanctuary of Truth ) ، بنای چوبی عظیم و با ابهت معبد مانندی است که در شمال پاتایا در کنار دریا واقع است و بلندترین نقطه آن 105 مترارتفاع دارد . این بنا طوری ساخته شده است که در برابر باد و نور آفتاب ساحل دریا مقاوم باشد .

این بنا بر اساس قوه ابتکار و خلاقیت تایلند قدیم ساخته شده و با مجسمه های کنده کاری شده چوبی تزئین شده است . هدف از به کارگیری این مجسمه ها ، استفاده از هنر و فرهنگی بوده است که منعکس کننده دیدگاه قدیم ، دانش کهن و حکمت و فلسفه شرقی است . این موارد سبب می شود که بازدیدکنندگان زندگی کهن ، مسئولیت انسان ، افکار اولیه ، چرخش زندگی ، ارتباط زندگی با جهان و هدف مشترک از زندگی را درک نمایند .

http://s3.picofile.com/file/8216250734/maxresdefault.jpg.

سپس راهنما برایمان کلاه ایمنی گرفت و بر سر گذاشتیم  وارد معبد زیبا شدیم . تمام معبد از چوب ساخته شده بود و مصالح دیگری در آن بکار برده نشده بود . حتی راه پله ها چوبی بودند و در اطراف راه پله ها پر از مجسمه های چوبی زیبا بود . داخل که رفتیم کمی تاریک بود و نور آن از ورودی ها و گوشه های معبد که همانند پنجره بوده و با بیرون ارتباط داشتند تامین میشد .

http://s6.picofile.com/file/8216244584/DSC_0486_001.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216249042/DSC08003.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216249242/DSC08008.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216249634/DSC08015.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216249550/DSC08013.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216245384/DSC07914.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216246376/DSC07927.JPG

در ابتدای ورود ، مجسمه های خانوادگی گذاشته شده بود که احتمالا مربوط به روسای کشور بود و تمام دیوارها و سقف همه از مجسمه های چوبی درست شده بودند . به جرات می گویم که تا آن زمان زیباترین جایی بود که در عمرم دیده بودم و واقعا نمی توانم زیبایی آن را با جملات وصف کنم .

آنچه یک دیدن کند پیراک آن ....    سالها نتوان نمودن با بیان .....

http://s6.picofile.com/file/8216245868/DSC07918.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216246018/DSC07921.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216249518/IMG_5985.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216246100/DSC07924.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216246650/DSC07929.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216247000/DSC07939.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216247342/DSC07956.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216247126/DSC07940.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216247568/DSC07980.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216247650/DSC07983.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216246892/DSC07938.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216246200/DSC07925.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216245734/DSC07917.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216245568/DSC07916.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216247442/DSC07967.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216247242/DSC07941.JPG

به هر قسمت که می رفتیم ، بیشتر از قبل مات و مبهوت و غرق در تماشا می شدیم . تمام معبد را بازدید کردیم و هر جایی که می توانستیم عکس گرفتیم . سپس به بیرون از معبد رفته و از نماها و ابعاد مختلف از آن عکس گرفتیم و در دل به هنرمندان بزرگی که برای ساخت این معبد زحمت کشیده بودند آفرین گفتیم .

http://s3.picofile.com/file/8216248184/DSC07995.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216248626/DSC08000.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216248950/DSC08004.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216247750/DSC07988.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216248100/DSC07997.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216246284/DSC07926.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216248250/DSC07998.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216248026/DSC07993.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216247900/DSC07989.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216248776/DSC08001.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216248826/DSC08002.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216251492/Sanctuary_of_Truth_10.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216249142/DSC08006.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216249734/DSC08027.JPG

سپس راهنما به ما نزدیک شد و گفت اگر دوست دارید شما را به کارگاهی ببرم که کارگران مشغول خلق این آثار زیبا هستند . و ما با خوشحالی پذیرفتیم و به دنبال راهنما به راه افتادیم . کارگاه در همان محوطه بود و به داخل رفتیم . تعداد زیادی خانم و آقا که 90% آنها خانم بودند ، در یک سالن بزرگ بر زمین نشسته و مشغول تراشیدن چوبها و تولید مجسمه های چوبی بودند که آنها را به تعداد زیاد در داخل و خارج معبد دیدیم .

به آنها خسته نباشید گفتیم و ادای احترام کردیم و از آنجا خارج شدیم .

http://s3.picofile.com/file/8216249768/DSC08016.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216249868/DSC08021.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216249692/DSC08014.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216252784/DSC08020.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216249900/DSC08018.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216251342/Sanctuary_of_Truth_03.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216250142/DSC08019.JPG

در محوطه اطراف معبد بودیم که چند فیل دیدیم که به همراه فیلبان خود از آنجا عبور کردند . در اطراف معبد دریاچه بود و امکان قایق سواری در آن وجود داشت که خودمان نخواستیم .

http://s3.picofile.com/file/8216250476/DSC08023.JPG

پس از کلی تماشا و گرفتن عکس از معبد زیبا دل کندیم و مجددا از پله ها بالا رفته و سوار ماشین شده و به طرف هتل به راه افتادیم ، ولی من هنوز به آنجا فکر می کردم .

http://s3.picofile.com/file/8216250192/DSC08036.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216250268/DSC08038.JPG

زمانی که به هتل رسیدیم ساعت حدود 8 شب بود و کمی در هتل استراحت کرده و برای رفتن به فستیوال موسیقی و خیابان گردی شبانه آماده شدیم .

ساعت 10 شب بعد از صرف شام که تن ماهی و نان خشک یزدی بود که از ایران با خود آورده بودیم ، برای رفتن به فستیوال آماده شدیم و از هتل خارج شدیم . مدتی در همان خیابان ساحلی راه رفتیم و مجددا از استنشاق هوای شرجی مخلوط شده با بوی بد غذاها و تنقلات تایلندی که واقعا مشمئز کننده بود ، اذیت شدیم و من گفتم که به هتل بر می گردم و خواهرم هم با من به هتل برگشت . ساعت 11:30 بود که به هتل برگشتیم و خوابیدیم . دو ساعت بعد شوهر خواهرم هم به هتل برگشت و کلی فیلم و عکس از ماشینها و سیستم های صوتی گرفته بود .


روز پنجم سفر - پاتایا

صبح روز بعد ساعت 8 بیدار شدیم و بعد از دوش گرفتن و آماده شدن به رستوران رفتیم و بعد از صرف صبحانه به لابی رفته و منتظر ماشین شدیم تا به گشت شهری که بر روی تور بود برویم .

ستار تماس گرفت و گفت به خیابان نزدیک هتل برویم و در آنجا سوار ون شدیم . به همراه ما در تور گشت شهری ، یک زن و شوهر جوان تهرانی بودند و با احتساب راهنما ، جمعا 7 نفر بودیم .

در ابتدا به خارج از شهر پاتایا و بازدید از کوه بودا و معبد بودا در آنجا رفتیم . کوه بودا از دور مشخص بود . کوهی بزرگ که عکس بودا با طلا بر روی آن حک شده بود و جالب و دیدنی بود .

 

بازدید از کوه و معبد بودایی :

به محوطه معبد رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم . در بین راه یعنی در فاصله کوه تا ورودی معبد ، عکس گرفتیم و به طرف معبد در پای کوه به راه افتادیم .

کوه بودا ( Khao Chi Chan ) کوهی است که تصویر بودا با لیزر بر روی آن حک شده است . این تصویر 109 متر بلندی و 70 متر پهنا دارد .

در نزدیکی و پایه کوه معبد کوچکی وجود داشت که بودائیان در آنجا در جلو مجسمه بودا -که دقیقا همانند تصویر حک شده بر روی کوه بود عود سوزانده و شمع روشن می کردند و برای بودا خوراکی و شیرینی و نوشیدنی می گذاشتند . ما از دور ادای احترام کرده و از آنجا بیرون رفتیم .

http://s6.picofile.com/file/8216035284/DSC08133.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216035142/DSC08140.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216035534/DSC08143.JPG

در کنار معبد ، قبر بزرگ و با ارتفاع زیادی وجود داشت که متعلق به یکی از رهبران تایلند بود که ما او را نمی شناختیم و راهنمای فارسی زبان همراه ما نبود که از او در این مورد سئوال کنیم . راهنما در واقع کنار راننده نشسته و فقط در ماشین توضیحات کلی میداد .

فقط در کنار مقبره عکس گرفتیم و به نزدیک کوه بودا رفتیم . مردم محلی بودائی احترام زیادی برای آن محل قائل بودند و حتی به حالت احترام به جلوی کوه می رفتند و دستانشان رو در بالا و جلوی سینه می گرفتند و به حالت احترام کمی خم می شدند .

http://s3.picofile.com/file/8216035376/DSC08138.JPG

از این عقاید بودائیان شگفت زده بودیم و حتی زمانی که می خواستیم عکس بگیریم ، حواسمان بود که به بودا بی احترامی نکنیم .

http://s3.picofile.com/file/8216035568/DSC08147.JPG

پس از حدود نیم ساعت بازدید ، به خارج از محوطه و نزدیک ماشین رفتیم .

http://s6.picofile.com/file/8216035834/DSC08151.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216035676/DSC08148.JPG

در آنجا کافه هایی بود که میز و صندلی در جلوی آن گذاشته شده بود و می توانستیم در آنجا نوشیدنی و یا میوه و ... بخوریم . هنوز وقت داشتیم و همسفران ما برنگشته بودند . شوهر خواهرم گفت بیایید در اینجا یکی از این میوه ها را امتحان کنیم . با توجه به توضیحاتی که از سارا شنیده بودیم ، و او می گفت از همه خوشمزه تر و مفید تر نارگیل تازه است ، تصمیم گرفتیم یک نارگیل خریده و اگر طعم آنرا پسندیدیم ، به تعداد هر نفر خریداری کنیم .

http://s3.picofile.com/file/8216035050/Coconut_from_a_street_vendor.jpg

http://s3.picofile.com/file/8216035068/28.jpg

نارگیل تازه در تایلند جالب است ، به طوریکه پوست آنرا تا حدی گرفته و وسط آنرا سوراخ کرده و در آن نی می گذارند و مایع درون آنرا می خورند . ما هم همین کار را کردیم و یک نارگیل آماده شده خریدیم . ابتدا مجتبی آنرا امتحان کرد و ما هم با کنجکاوی به قیافه او نگاه می کردیم . دیدیم چهره اش درهم شد و گفت این دیگر چیست ؟ من با دیدن او از امتحان طعم نارگیل منصرف شدم ، ولی با اصرار آنها مقدار کمی از آنرا چشیدم و تا ساعتها نتوانستم طعم آنرا در دهانم عوض کنم . در آنجا گفتیم ، نارگیل را که قبلا دوست داشتیم و با مزه اش آشنا بودیم و سارا این همه تعریف کرد ، اینقدر بدمزه است ، چه برسد به دراگون و میوه بد بویی ( durian ) که سارا می گفت مطمئنا از آن خوشتان نخواهد آمد .

به همین دلیل از خریدن بقیه میوه ها که ظاهرشان زیبا بود منصرف شدیم .

 به طرف ماشین رفته و سوار شدیم . مقصد بعدی ما هم یک معبد بزرگ و زیبا بود . در بین راه از چند معبد دیگر گذشتیم که راهنما فقط از داخل ماشین آنها را به ما نشان داده و معرفی کرد .

وجه تشابه همه معابد بودا در پاتایا این بود که همه آنها در مناطق زیبای جنگلی و ساحل دریا و یا دریاچه ساخته شده بودند و در کنار اینکه از نظر مذهبی مقدس بودند ، فضای جالبی را برای بازدید توریستها به وجود آورده بودند .


بازدید از معبد بودا :

بعد از مدتی گشتن در جاده ها و دیدن جنگلها و مناطق زیبا و طبیعی ، به یک معبد بزرگ و زیبا در دل جنگل رسیدیم . با گفته راهنما از ماشین پیاده شده و در جلو معبد عکس گرفتیم . تا قسمت بالایی معبد رفتیم و بعد از آن برای رسیدن به خود معبد ، باید تعداد زیادی پله را طی می کردیم . من علاقه داشتم که به داخل معبد رفته و آنرا از نزدیک ببینم ، ولی متاسفانه خواهر و شوهر خواهرم تنبلی کرده و گفتند تعداد پله ها زیاد است و پاهایشان خسته است و نمی توانند من را همراهی کنند . به ناچار من هم منصرف شدم و از همان پایین از معبد و مناظر اطراف آن عکس گرفتم .

http://s3.picofile.com/file/8216035892/DSC08155.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216036000/DSC08156.JPG

http://s3.picofile.com/file/8216036550/DSC08176.JPG

در قسمتی اززمین جلوی معبد ماه شمار تایلندی که بر آن اساس طالع بینی ها شکل گرفته و به آن هوروسکوپ می گویند ، وجود داشت که از آن عکس گرفتیم . در این هوروسکوپ حتی سنگ ماه تولد نیز مشخص شده بود . با توجه به علاقه زیادم به طالع بینی و مطالعاتی که در این زمینه داشتم ، برایم خیلی جالب بود .

http://s3.picofile.com/file/8216036618/DSC08181.JPG

بر روی سنگهای اطراف جنگل چشممان به یک آفتاب پرست کوچک افتاد که یک گوشه ایستاده بود و فقط حرکت چشمهایش را می توانستیم ببینیم ، در نتیجه دوربین به دست به دنبال او رفته و از او عکس گرفتیم .

http://s6.picofile.com/file/8216036434/DSC08173.JPG

http://s6.picofile.com/file/8216036150/DSC08172.JPG

حدود نیم ساعت در آنجا بودیم و سپس سوار ماشین شده و به راه افتادیم .

 

بازدید از کارگاه بزرگ جواهرسازی و موزه جواهرات تایلند :

پس از بازدید از معابد ، به طرف کارگاه جواهر سازی رفتیم . در ابتدا وارد سالن بزرگی شدیم که همانند سینما چند سالن بزرگ داشت و با راهنمایی لیدر و راهنمای آنجا وارد سالن شدیم . فیلمی به نمایش درآمد که در آن مراحل استخراج طلا و سایر سنگ های قیمتی را از معدن تا کارگاه یا کارخانه نشان میداد و توضیحاتی به زبان انگلیسی داده می شد .

http://s6.picofile.com/file/8216059084/53_big.jpg

سپس از سالن خارج شدیم و پشت سر راهنمای آنجا ، وارد سالن هایی شدیم . آن محل در حقیقت موزه بود و در آن سالن ها ، نمونه ها و آثاری که از جواهرات تهیه شده بودند از قبیل تابلوهای نقاشی ، تابلوفرش ها ، مجسمه های ساخته شده از طلا و جواهرات در ابعاد مختلف ، و نمونه سنگ های قیمتی که همچنان بر روی سنگ اصلی قرار داشت ، جهت نمایش گذاشته شده بودند که بسیار زیبا بودند .

در کنار سنگهای اصلی ، نام هر کدام از آنها به همراه توضیحاتی از آثار و خواص آنها نوشته شده بود و حتی سنگ های ماه تولد نیز بر اساس ماههای میلادی مشخص شده بود که با طالع بینی هایی که قبلا مطالعه کرده بودم و در آن برای هر ماه ، سنگ خوش یمن نوشته شده بود ، همخوانی داشت .

http://s6.picofile.com/file/8216060242/IMG_6592.JPG
راهنما توضیح میداد که متولدین هر ماه بایستی سنگ آن ماه را با خود داشته باشند و از لحاظ علمی ثابت شده که تاثیرات بسیار مثبتی بر روی بدن آنها دارد و خیلی خوب است . من دوست داشتم نمونه آن را تهیه کنم و از آنجا که متولد بهمن ماه هستم ، سنگ ماه تولدم یاقوت کبود است و از راهنما سئوال کردم که آیا در اینجا محلی برای تهیه سرویس جواهر از سنگ ماه تولد وجود دارد ؟ و راهنما پاسخ داد : بله . در سالن آخر که وارد شویم فروشگاه و گالری بزرگ طلا و نقره و جواهرات است که در آنجا می توانید خرید کنید .

همینطور که در سالن ها قدم می گذاشتیم ، در یکی از قسمتها که محل آن را با زنجیر جدا کرده بودند ، مجسمه اژدهای بزرگی از طلا قرار داشت که با انواع جواهرات تزئین شده بود و هر قسمت آن از یکی از سنگها ساخته شده بود . فقط یادم مانده که چشمهایش از الماس بود و کاملا می درخشید و سایر قسمتها از جواهرات دیگر بود . مجسمه آنقدر زیبا بود که همه چشمها به آن خیره شده بود . بر روی آن قیمت هم گذاشته بودند و اگر اشتباه نکنم چیزی در حدود 150 میلیون تومان به پول کشور ما ارزش داشت . متاسفانه در موزه عکس برداری ممنوع بود و نتوانستم عکسی از مجسمه های زیبای آنجا پیدا کنم .

در قسمت بعدی مجسمه طاووس بود که چه بسا زیباتر از مجسمه قبلی بود . تاج آن از یاقوت کبود و تک تک پرهایش از جواهرات ساخته شده بود و بقیه از طلا ، در آنجا اجازه عکس برداری نداشتیم و افسوس خوردیم چون بیان زیبایی آنها بسیار دشوار است .

در قسمتهای دیگر مجسمه هایی در ابعاد مختلف و کمی ارزان تر از اژدها ، فیل ، طاووس و ... وجود داشت که واقعا زیبا بودند .

سپس وازد فروشگاه بزرگی شدیم . دور تا دور ما پر بود از سرویس های طلا و جواهر ، ریز و درشت و زیبا . یک طرف سالن سرویسهای طلا که در آن جواهرات به کار رفته بودند و در طرف دیگر سرویسهای نقره که کمی ارزانتر بودند .

http://s3.picofile.com/file/8216059168/gems_gallery_international.jpg

اول دو نمونه از سرویسهای طلا که نگین آن از یاقوت کبود بود ، انتخاب کرده و قیمتش را پرسیدم که خیلی گران بود و حدود 15 تا 16 میلیون تومان میشد و بعد به سراغ سرویسهای نقره رفتیم . باز هم به خاطر یاقوت کبود که جواهری گران قیمت است ، گران بود و بعضی سرویسهای با قیمت مناسبتر هم وجود داشت که یاقوت بکار رفته در آنها بسیار کوچک بودند و آنها را نپسندیدم . در آخر بعد از کلی حساب و کتاب ، دست خالی و بدون خرید از فروشگاه بیرون رفتیم .

بعد از آن وارد سالنی شدیم که در واقع کافی شاپ بود و با نسکافه و چای و قهوه و شیرینی از ما پذیرایی کردند .

از آن محل که بیرون آمدیم ، ساعت 2 بعد از ظهر بود و برای صرف ناهار به رستوران رفته و ناهار خوردیم . البته باز هم ناهاری مشابه روزهای قبل که شامل کته دم نکشیده و تکه هایی مرغ و ماهی و ... بود . من باز هم نتوانستم زیاد از غذا بخورم و فقط به حدی که تا شب گرسنه نمانم ، مقدار کمی غذا خوردم .

پس از بازدید و گشت شهری به هتل رفتیم و کمی استراحت کردیم . بعد از ظهر به بازار و مراکز خرید رویال گاردن Royal Gardenو سنترال فستیوال  Central Festivalرفتیم و پس از گشتن در خیابان ، جهت صرف شام به KFC رفتیم و مرغ سوخاری خوردیم که واقعا خوشمزه بود و بعد از آن به دیدن فستیوال موسیقی و سپس در ساعت 10 شب به واکینگ استریت رفتیم تا عروسکی که در روزهای قبل دیده بودیم را خریداری کنیم .

http://s3.picofile.com/file/8216038084/DSC07055.JPG

ساعت 1 شب خسته و با درد پای فراوان به هتل برگشتیم . وسایل را تا حدی جمع کرده و برای روز بعد که قرار بود به بانکوک برویم ، آماده شدیم .



  • ح... نصیری
۱۴
مهر

روز ششم سفر - بانکوک

ساعت 8 صبح بیدار شدیم . وسایل را جمع کرده و در گوشه اتاق گذاشتیم و خودمان به رستوران جهت صرف صبحانه رفتیم . آخرین صبحانه را در هتل مارکلند پاتایا خوردیم و بعد با ستار ( لیدر ) تماس گرفتیم تا از زمان حرکت به بانکوک مطلع شویم و ستار گفت حدود ساعت 12:30 ظهر ماشین به دنبالمان آمده و به طرف بانکوک حرکت می کنیم .


بازدید مجدد از موزه نقاشی های سه بعدی :

هنوز ساعت 9 صبح بود و مدتی زمان داشتیم . من پیشنهاد دادم که مجددا به موزه نقاشی های سه بعدی برویم و از قسمتهای باقیمانده - که به دلیل تمام شدن شارژ دوربین ها موفق به تهیه عکس نشدیم عکس بگیریم . خواهرم که زیاد با عکس و فیلم میانه خوبی ندارد ، مخالفت کرد و قرار شد در هتل بماند و من و شوهر خواهرم به اتفاق به موزه رفتیم . قیمت ورودی موزه 300 بات ( 30 هزار تومان ) بود و محل آن نیز به هتل نزدیک بود و توانستیم پیاده به آنجا برویم .

ابتدا از سالن ها گذشتیم و برای صرفه جویی و استفاده بهتر از زمان ، از سالن های آخر شروع کرده و به اول رفتیم . در قسمتهای مختلف عکس گرفتیم و لذت بردیم . فضا آنقدر بزرگ بود و نقاشی ها متنوع و زیبا که هیچکدام را از دست نمی دادیم. آنجا به قدری زیبا و جالب بود که نمی توانم از بین عکس ها انتخاب کمی داشته باشم و تعداد زیاد عکسها به دلیل سخت بودن انتخاب است . در اینجا چند عکس می گذارم که البته بیشتر متعلق به شوهر خواهرم می باشد .

http://s6.picofile.com/file/8215876700/DSC08196.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215876542/DSC08210.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215876800/DSC08213.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215876942/DSC08252.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215877150/DSC08237.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215877450/DSC08256.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215877568/DSC08275.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215877592/DSC08277.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215877676/DSC08295.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215877892/DSC08316.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215877950/DSC08325.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215878176/DSC08333.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215878300/DSC08347.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215878450/DSC08349.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215878576/DSC08351.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215878700/DSC08355.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215878834/DSC08359.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215879334/DSC08368.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215879650/DSC08381.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215879868/DSC08387.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215879984/DSC08404.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215880168/DSC08399.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215880292/DSC08422.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215878076/DSC08326.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215877792/DSC08317.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215880484/DSC08396.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215879176/DSC08361.JPG

در سالن های آخر موزه بودیم و همچنان محو تماشا و عکس گرفتن که متوجه گذشت زمان نبودیم . به یکباره خواهرم تماس گرفت و با کلی ناراحتی گفت راس ساعت 12 او را از اتاق بیرون کرده و اتاق را تحویل گرفته اند و بالاجبار کارهای Check out هتل را انجام داده و به همراه وسایل در لابی هتل منتظر ما نشسته است و از طرفی لیدر تماس گرفته و به او گفته است که به زودی ماشین به دنبالمان می آید و آماده باشیم .

 با شنیدن این توضیحات ، سریعا از موزه خارج شدیم و به طرف هتل رفتیم . زمانی که رسیدیم ، ماشین منتظر بود و خواهرم چمدانها را در ماشین گذاشته و منتظر ما بودند .

از لیدر و کارکنان هتل خداحافظی کرده و راهی کلان شهر بانکوک شدیم .


حرکت به طرف بانکوک :

بعد از حدود 2:30 ساعت زمان سرانجام در ساعت 4 بعد از ظهر به هتل the patra در بانکوک رسیدیم . هتل بزرگ و خوبی بود که چهار ستاره بود و امکانات خوب و مناسبی داشت . به سوپر و امکانات لازم نزدیک بود ولی از مرکز شهر و بازارها حدود نیم ساعت فاصله داشت و بایستی با تاکسی به بازراها می رفتیم که با توجه به ترافیک سنگین بانکوک زمان زیادی طول می کشید .

http://s6.picofile.com/file/8216037168/the_pattra_hotel_8.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215882650/the_patra_exterior_bangkok_thailand.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215884034/the_pattra_hotel_6.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215884176/The_Patra_Lobby_3.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215883992/The_Patra_Lobby.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215883118/pic1_swimming_pool.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216038100/PatraEvent.jpg

در زمان ورود به هتل لیدر ( وحید ) با ما تماس گرفت و گفت تا دو ساعت دیگر نزد ما می آید و برای روزهایی که در بانکوک هستیم برنامه ریزی می کنیم .

با توجه به اینکه فرصت زیادی نداشتیم و نمی خواستیم بعدازظهر آن روز را از دست بدهیم ، از او آدرس بازارها را پرسیدیم و او گفت اتاقهایمان را تحویل گرفته و بعد از استراحت در ساعت 6:30 بعدازظهر در محل بازار پراتونام ( pratunam ) حضور داشته باشید و در آنجا شما را ملاقات می کنم .

کارهای پذیرش هتل را انجام داده و اتاقمان را تحویل گرفتیم . اتاق بزرگ و خوبی بود و امکانات مناسبی داشت، ولی همانند اتاقمان در هتل مارکلند پاتایا نمای زیبا رو به دریا نداشت ، بلکه نمای آن کوچه پشت هتل با ساختمانهای نه چندان جالب بود .

http://s3.picofile.com/file/8215884318/the_pattra_hotel_4.jpg

به هرحال وسایل را جابجا کرده و ناهار مقداری تن ماهی و خوراک لوبیا که از ایران همراه آورده بودیم به همراه مقداری نان تست که از میز صبحانه برداشته بودیم ، خوردیم و در ساعت 6 بعد از ظهر به لابی رفتیم . از راهنمای هتل خواهش کردیم که برایمان تاکسی بگیرد و سوار تاکسی شده و به طرف بازارها به راه افتادیم .

خیابان های بانکوک واقعا جالب بودند و اتوبانهای آن دو و سه طبقه بودند . شهر شلوغ و پرترافیکی بود ، ولی پر از زرق و برق و یک شهر زنده بود . من که از بانکوک خیلی خوشم آمد چون شهری کاملا مدرن را میدیدم که دارای ساختمانها و برج های بلندی بود و نورپردازی بسیار زیبایی در شب داشت . ترافیک زیاد باعث شد که حدود 45 دقیقه در راه باشیم . شهر پر از وسایل نقلیه عمومی مانند تاکسی و اتوبوس و قطار شهری بود و در عین حال ماشینهای شخصی که بیشتر متعلق به کارخانه تویوتا بودند ، فراوان به چشم می خوردند .

http://s6.picofile.com/file/8215875750/Bangkok2_640_2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215876234/bankok.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215873592/Bangkok1.jpg

نکته جالب توجه این بود که علیرغم شلوغی و ترافیک زیاد ، مردم خیلی صبور بوده و با چهره ای آرام پشت فرمان ماشین نشسته و حتی یکبار بوق نمی زدند و دقایق زیادی بدون ناراحتی پشت چراغ قرمز می ماندند و به اخبار رادیو گوش می دادند . در تاکسی ما هم اخبار پخش میشد که ما چیزی از آن نمی فهمیدیم .

http://s6.picofile.com/file/8215873476/Bangkok_Mercedes_Benz_bus.jpg

تنها منظره ای که چشم را اذیت می کرد و نمای شهر را نازیبا جلوه میداد ، برق کشی و کابلهای برق شلوغ در خیابانها بود .اتوبانها و زیرگذرهایی که مردم از آنها عبور می کردند نیز جالب توجه بودند .

http://s3.picofile.com/file/8215882476/IMG_8861.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215882376/IMG_8871.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215882318/IMG_7871.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215881868/IMG_7862.jpg

بالاخره در ساعت 6:45 عصر راننده ما را در جلوی مرکز خرید پراتونام پیاده کرد و از تاکسی پیاده شدیم . مدت کوتاهی جلوی مرکز خرید ایستادیم تا لیدر ( وحید ) بتواند ما را پیدا کند . انتظارمان زیاد طول نکشید و دیدیم مرد جوانی که چهره اش به ایرانی ها شبیه بود ، به سمت ما آمد و خودش را معرفی کرد . وحید به ما خوش آمد گفت و مدتی صحبت کردیم .

سپس مراکز خرید را به ما معرفی کرد که اکثر آنها در همین خیابان بودند و گفت در اینجا و همین چند خیابان اطراف ، چند مرکز خرید خوب از جمله MBK ، سیام سنتر (Siam Center  ) ، سیام پاراگون ( Siam Paragon ) و سیام دیسکاوری ( Siam Discovery ) ، سنترال ورد پلازا (  ( Central World Plaza، پلاتینوم ( Platinum Fashion Mall ) ، مراکز Big C و بازارهای خیابانی مثل شب بازار و جمعه بازار و ... وجود دارد که بعضی از آنها بازارهای فروش محصولات برند و مارک هستند و نسبتا گران ترند ولی در بعضی از آنها اجناس خوب و مناسبی پیدا خواهید کرد . ساعت کاری بازارها نیز در بانکوک متفاوت هست و اکثر آنها تا 8 شب باز هستند و بعضی تا 9 که بعد از آن تعطیل شده و مردم بقیه شب خودشان را در بارها و دیسکوها و سایر مراکز تفریحی می گذرانند .

بعد از آن در گوشه ای نشستیم و وحید برای برنامه روزهای بعد از ما سئوال کرد . اماکن تفریحی و معابد را معرفی کرد و تورها و قیمتهای آنان را اعلام کرد . با توجه به اینکه یک روز از برنامه بانکوک را کم کرده و در پاتایا بیشتر مانده بودیم ، در نتیجه فقط دو روز زمان داشتیم و باید دو برنامه خیلی خوب را انتخاب می کردیم . از آنجایی که همسفرانم علاقه به تفریح و طبیعت داشتند ، مجبور شدم از آنان پیروی کرده و سرانجام برای دو روز بعد ، سیام پارک ( Siam Park ) که شامل پارک و شهر بازی و پارک آبی بود و نیز سافاری ورد ( Safari World ) که باغ وحش آزاد بانکوک بود را انتخاب کردیم .

وحید برنامه ما را تنظیم کرد و هزینه تورها را پرداخت کردیم و قرار شد فردا صبح در ساعت 8:30 صبح در لابی هتل منتظر ماشین باشیم . سپس از ما جدا شده و ما نیز به داخل بازار رفتیم .


رفتن به مراکز خرید :

چیزی به 8 نمانده بود که وارد بازار شدیم و دیدیم مغازه ها اجناس را جمع کرده و می خواهند تعطیل کنند . خیلی تند دوری زدیم و در همان فرصت کم خریدهایی انجام دادیم .

http://s6.picofile.com/file/8215883168/Platinium_3.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215873018/43314.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216037442/957994_643190.jpg

به مغازه ای رفتیم که انواع نمادها و مجسمه های تایلندی داشت و فروشنده آن خانمی مهربان بود . مشغول تماشای ویترین بودیم که با خوشرویی و به رسم تایلندی و یا هندی به ما سلام کرد و ما را به داخل مغازه دعوت کرد . او گفت که عجله ای برای تعطیلی مغازه ندارد و با خیال راحت اجناسش را ببینیم و انتخاب کنیم . آن خانم خیلی مهربان و خوش برخورد بود . دوستش که فروشنده مغازه کناری بود پیش او آمد و او نیز با ما با مهربانی برخورد کرده و پرسید که اهل کدام کشور هستیم و گفتیم ایرانی هستیم . از شنیدن این حرف لبخند زده و با ما دست داد و خودش را معرفی کرد و گفت ایرانی ها خیلی خوب و زیبا هستند .

نمادها را به ما معرفی کرد و نماد اژدها و بودا را نشان داد و گفت اینها مخصوص تایلند هستند و بودا خدای تایلندیهاست . سپس مجسمه فیل سه سر و خدای گانش ( سر فیلگونه و بدن انسان دارد و از خدایان هندوهاست ) را نشان داده و گفت اینها خدای هندی ها هستند .

انواع نمادها از جمله بشقابهای طلایی و نقره ای و ظروفی که نام و نماد تایلند بر آنها کار شده بود به ما نشان داد . بالاخره چند مجسمه و نماد از اژدها و بودا و بشقاب های تزئینی و ... انتخاب کردیم و برای آنها بدون اینکه چانه بزنیم ، خودش تخفیف داد . 2 نمکدان کوچک به شکل فیل هم اشانتیون برایمان گذاشت . البته ما ایرانی ها عادت به چانه زنی داریم و حتی اگر فروشنده خودش تخفیف بدهد ، باز هم باید چانه بزنیم و این کار را انجام دادیم . خانم باز هم تخفیف داد و تقریبا با نصف قیمت اولیه خریدمان را انجام دادیم . عکس نمونه خریدها را در زیر می بینید .

http://s6.picofile.com/file/8215885676/20151006_205556.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215885742/20151006_205518.jpg

سپس از آن دو خانم مهربان خداحافظی کرده و با آنها دست دادیم و وقتی از مغازه خارج شدیم ، تقریبا تمام مرکز خرید تعطیل شده بود و بالاجبار از مرکز خارج شدیم .

وارد خیابان کناری شدیم که وحید آدرس داده بود . مراکز خرید سیام سنتر ، سیام پاراگون و سیام دیسکاوری و MBK با فاصله کمی از هم قرار داشتند . همینطور در پیاده رو و خیابان اطراف هم شب بازار تازه در حال برپایی بود . از اینکه بی نتیجه به بازار نیامده بودیم خوشحال شدیم .

http://s3.picofile.com/file/8215883584/Siam_Paragon_Bangkok_2.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215882726/mbk_2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215880776/hzo3_siam2.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215883776/siam_centre_e1426170586587.jpg

مراکز خرید سیام سنتر و سیام پاراگون هنوز تعطیل نشده بودند و به داخل آنها رفتیم . ساعت حدود 8:30 بود و نگهبان جلوی در ورودی به ما گفت مرکز تا ساعت 9 تعطیل می شود و به همین دلیل خیلی سریع دوری زدیم و نتوانستیم خرید کنیم . 

http://s3.picofile.com/file/8215873192/bangkok_shopping_siam_center.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215884500/IMG_0350.jpg

اجناس داخل مرکز خرید اکثرا برند بوده و قیمت آنها بالا بود . البته نسبت به فروشگاههای برندهای داخل ایران ، قیمتها خیلی مناسب بودند و اجناس بسیار خوبی پیدا میشد . با عجله مغازه ها را نگاه می کردیم . در یکی از مغازه ها که در آن اجناس سنتی و کارهای دستی فروخته میشد ، چشممان به کیفها و مجسمه های زیبایی افتاد . به داخل مغازه رفتیم و قیمتها را پرسیدیم . 2 مجسمه زن تایلندی که گردن های درازی داشتند توجهمان را جلب کرد .

قبلا در اینترنت خوانده بودم که در تایلند روستایی وجود دارد که از مناطق توریستی این کشور بوده و زنان آن روستا به زنان گردن دراز معروفند . به طوریکه وقتی دختری متولد می شود ، از همان سالهای اول تا اواسط عمرش ، حلقه هایی به دور گردن او می اندازند و این حلقه ها همیشه با او خواهد ماند و باعث می شود که گردن رشد بیشتری داشته باشد . این مجسمه ها نماد همان زنهای سنتی تایلند بودند که جالب بودند .

من و خواهرم هرکدام یکی از آن مجسمه ها را به عنوان نماد زن تایلندی خریدیم و هر کدام از آنها حدود 150 هزار تومان به پول ایران قیمت داشت .

عکس مجسمه ای که خریدم را می بینید .

http://s3.picofile.com/file/8215903842/20151006_205536.jpg

سپس از مغازه خارج شدیم و دوری در مرکز خرید زدیم و در ساعت 9:15 از مرکز خارج شدیم . در کنار یکی از مراکز خرید مکدونالد وجود داشت که داخل آن رفتیم و شام خوردیم . پس از آن تصمیم گرفتیم به شب بازار برویم .


رفتن به شب بازار :

شب بازار در همان خیابان بود و سر تا سر پیاده رو مملو از دست فروشها و غرفه ها بود که همه جور اجناس از پوشاک و مجسمه و چتر و اسباب بازی و عروسک و ... به چشم می خورد . خیابان شلوغ و پر از ازدحام بود و هوا بسیار گرم بود . شروع به قدم زدن در شب بازار کردیم . لباسها و به خصوص تی شرت هایی با قیمتهای مناسب پیدا میشد که کیفیت نسبتا خوبی داشتند و به نسبت ایران خیلی ارزان تر بود . در طول شب بازار حرکت کردیم و چند پوشاک و ... خریدیم .

http://s3.picofile.com/file/8216038142/siam_paradise_night_bazaar.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215882618/Night_Markets.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215881426/IMG_4490.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215884784/IMG_5757.jpg

ساعت 11:45 شب بود که به آخر خیابان و بازار رسیدیم و به سمت دیگر خیابان رفته و تاکسی گرفتیم و آدرس هتل را به تاکسی دادیم و حدود ساعت 12:30 به هتل رسیدیم .

آنقدر خسته و پادرد بودیم که می گفتیم کاش می توانستیم برای ماساژ پا برویم . به راهنمای هتل و قیمتها نگاه کردیم و قیمت ماساژ در هتل خیلی بالا بود . و برای یک ماساژ بدن باید حدود 200 هزار تومان هزینه می کردیم . برای همین پشیمان شدیم و دوش گرفته و خوابیدیم .


روز هفتم سفر - بانکوک

صبح زود با صدای ساعت از خواب بیدار شدیم . آماده شده و به رستوران هتل رفتیم . باز هم مثل پاتایا سعی کردیم از غذاهایی که مطمئن تر بود و شبیه غذاهای خودمان بود استفاده کنیم . مثل میوسلی و سوسیس مرغ و تخم مرغ آب پز و آبمیوه و ...

http://s6.picofile.com/file/8216037226/the_pattra_hotel_7.jpg



بازدید از شهر بازی و پارک آبی سیام پارک :

بعد از خوردن صبحانه از رستوران خارج شده و به لابی رفتیم . زیاد منتظر نماندیم و ماشین که ون بود به دنبالمان آمد . در مسیر راه ون به دو هتل دیگر رفت و تعدادی دیگر از هموطنان ایرانی سوار شده و سپس راهی سیام پارک شدیم . حدود ساعت 10 به ورودی سیام پارک رسیدیم .

http://s6.picofile.com/file/8215493650/612664395a40232133447d33247d3832393836373833.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215493476/308.jpg

این مجموعه در سال 1975 و با مساحت 120 هکتار افتتاح گردید و در حال حاضر بزرگترین مجموعه به این شکل در جنوب شرقی آسیا است .

سیام پارک شامل چند مجموعه است : شهر بازی ، پارک آبی ، موزه دایناسورها ، طبیعت زیبا که شامل مرداب نیلوفر است و ...

مجموعه پارک آبی ، دارای بزرگترین استخر موج در دنیا است و در کتاب ثبت رکورد گینس ثبت گردیده است ، لازم به ذکر است که این استخر موج دارای 13600 متر مربع مساحت میباشد .

به ورودی سیام پارک رسیدیم و وحید توضیحاتی در مورد آنجا داد و نقشه های پارک را در اختیار همسفران قرار داد . قرار بود طوری برای تفریح در قسمتهای مختلف پارک برنامه ریزی کنیم که موقع ناهار در ساعت 2 در قسمت رستوران مجموعه حاضر باشیم .

در ابتدا وارد محوطه شهر بازی شدیم . من و خواهرم که عاشق شهربازی هستیم ، گفتیم اول از همینجا شروع کنیم . چون بعد از خوردن ناهار نمی توانیم به راحتی از دستگاههای مجموعه استفاده کنیم و ممکن است حالمان بد شود .

http://s6.picofile.com/file/8215575876/DSC08430.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215494900/DSC08426.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215498692/maxresdefault2.jpg

ابتدا به قسمت ترن هوایی رفتیم . در کل در مجموعه شهر بازی سیام پارک سه ترن هوایی وجود داشت که هر کدام با دیگری متفاوت بودند . تفاوت اصلی آن پارک با شهر بازی و پارکهای مشهد در اینجا بود که با همان بلیط ورودی هر چقدر می خواستیم از دستگاهها استفاده می کردیم و جلو هیچ دستگاهی هم صف طولانی وجود نداشت . هرکجا می رفتیم به راحتی سوار می شدیم و حتی می توانستیم دوباره و دوباره از آن دستگاه استفاده کنیم و پیاده نشویم .

من در بین تمام دستگاهها از ترن هوایی بیشتر خوشم می آمد و برای همین دو بار به اولین ترن هوایی که نامش بومرنگ ( boomerang ) بود ، سوار شدیم که البته خیلی هیجان نداشت و از نظر من بچگانه بود .


http://s3.picofile.com/file/8215494992/DSC08428.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215493700/6781597909.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215498950/siam_waterpark_city_bangkok.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215494684/DSC08423.JPG

سپس به قسمتهای دیگر رفتیم . در قسمتی دستگاه بلندی وجود داشت به نام گیانت ( GIANT ) که مشابه پاراتاور کوهستان پارک شادی در مشهد بود ، ولی خیلی بلند تر و با ارتفاع بیشتر که سوار آن شدیم .

GIANT واقعا هیجان انگیز بود . به طوریکه صندلی ها تا منتهی الیه دستگاه بالا میرفتند و لحظه ای در آنجا مانده و از آن ارتفاع می توانستیم شهر بانکوک را به خوبی تماشا کنیم ، ولی همچنان که مشغول تماشا می شدیم ، یک دفعه با سرعتی بسیار بالا به طرف پایین سقوط می کردیم . سرعت به حدی بالا بود که از صندلی ها جدا می شدیم و نفسمان بند می آمد . حس و حالی که در آن لحظه داشتم قابل بیان نیست ، ولی واقعا جالب و هیجان انگیز بود .

http://s3.picofile.com/file/8215495200/DSC08440.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215498392/park_2.jpg

با اینکه ارتفاع دستگاه خیلی زیاد بود ، ولی آنقدر ترسناک به نظر نمیرسید . با توجه به اینکه من بارها پاراتاور مشهد را سوار شده بودم و هیچ ترس و هیجانی نداشت ، و از طرف آدم ترسویی نیستم فکر نمی کردم که چنین هیجانی را در این دستگاه تجربه کنم . ولی زمان پیاده شدن از دستگاه ، قلبم با سرعت نور به طپش افتاده بود .

فقط همان یکبار به آن سوار شدیم و برای دفعه دوم نتوانستیم . چون تحمل آن همه هیجان را نداشتیم و کمی ترسیده بودیم .

مدتی در همانجا ایستاده و دیگران را تماشا کردیم و عکس گرفتیم . قیافه های وحشت زده کسانی که برای اولین بار سوار آن دستگاه می شدند ، دیدنی و جالب بود .

پس از آن به قسمت دیگر رفتیم و دستگاه جالبی دیدیم که اسمش را نمی دانستیم ولی از دور که نگاه می کردیم و جیغ و فریاد و خنده مردم را می شنیدیم ، احساس کردیم که باید وسیله جالبی باشد . دستگاه همزمان که می چرخید با تکانهایی به بالا و پایین افراد را بر روی صندلی های اطراف می کوبید و جالب بود . تصمیم گرفتیم که آنرا امتحان کنیم و بفهمیم در کنار ظاهر آرام دستگاه ، چرا مردم اینقدر می خندیدند و فریاد می زدند ؟

http://s6.picofile.com/file/8215498584/park_3.jpg

سوار دستگاه شدیم . جایی برای گرفتن دست نبود و ظاهرا به نظر می رسید که نیازی به گرفتن دستها نباشد . زمانی که دستگاه شروع به حرکت کرد ، در کنار چرخیدن مشابه دستگاه سفینه ( کوهستان پارک شادی مشهد ) ، با حرکت های سریع تکانهای غیر معمولی میخورد که از روی صندلی جابجا می شدیم و به سمت چپ و راست پرتاب می شدیم . سریعا دستهایمان را به میله های عقب گرفتیم . هم پرهیجان و جالب بود و هم خنده دار . ما نیز فقط می خندیدیم و فریاد می زدیم . تجربه بسیار جالبی بود و همه خوشمان آمده بود .

http://s3.picofile.com/file/8215495392/DSC08447.JPG

تصمیم گرفتیم که بعد از امتحان کردن چند دستگاه دیگر مجددا برگشته و سوار آن دستگاه شویم .

به سراغ قسمتهای دیگر رفتیم . در قسمتی چشمم به یک چرخ و فلک افتاد و قرار شد به سوی آن برویم . در جهتی که آنرا دیده بودیم حرکت کردیم ، ولی آنرا ندیدیم و فکر کردیم مسیر را اشتباه آمده ایم . به نقشه نگاه کردیم و دیدیم چرخ و فلک باید در همین اطراف باشد ، اما آنرا پیدا نمی کردیم . تا اینکه چشممان به دستگاهی افتاد که به موازات زمین می چرخید و پس از مدتی بلند شده و جهت آن تغییر می کرد و به چرخ فلک تبدیل میشد . در آنجا متوجه شدیم که چرا نتوانسته بودیم آنرا پیدا کنیم . مدتی ایستاده و آنرا تماشا کرده و عکس گرفتیم و سپس سوار آن شدیم .

http://s6.picofile.com/file/8215495100/DSC08434.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215498234/park_1.jpg

با سوار شدن به چرخ و فلک ، متاسفانه شوهر خواهرم حالت تهوع گرفته و نتوانست به همراه ما از دیگر دستگاهها استفاده نماید .

سپس به منطقه دیگری رفتیم و ترن هوایی بزرگ و هیجان انگیزی دیدیم . این ترن دقیقا همان ترنی بود که من می خواستم . شوهر خواهرم در خارج از محوطه دستگاه ایستاد تا از ما عکس و فیلم بگیرد و من و خواهرم برای سوار شدن به نزدیک دستگاه رفتیم. صندلی ها یک نفره و پاها و آویزان بود. در کنار همدیگر نشستیم و دستگاه شروع به حرکت کرد. واقعا جالب و هیجان انگیز بود و به هر طرف می چرخیدیم و حرکت می کردیم.

http://s3.picofile.com/file/8215497434/DSC08585.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215497600/DSC08590.JPG

زمانی که به جایگاه رسیدیم ، ما پیاده نشدیم و یکبار دیگر حرکت کردیم و دوباره هیجان آنرا تجربه کردیم . بعد از آن پیاده شدیم و سراغ مجتبی رفتیم تا برای بار سوم به همراه او سوار شویم ، ولی او گفت حالش خوب نیست و به همین دلیل منصرف شدیم . دستگاههای دیگر را دیدیم و آنقدر جذاب و هیجان انگیز نبودند و از آنها استفاده نکردیم . ساعت 1 ظهر بود و فرصت چندانی تا زمان ناهار نداشتیم . هنوز قسمتهای زیادی از پارک مانده بود که ندیده بودیم .

به همین دلیل وارد محوطه پارک شدیم و به طرف جایگاه دایناسورها رفتیم . در مسیر رسیدن به دایناسورها ، مرداب زیبایی وجود داشت که پر از گلهای لوتوس یا نیلوفر آبی بود . در گوشه ای از مرداب ، مجسمه بزرگی از بودا گذاشته شده بود و در کنار آن مجسمه شخصیت ترسناکی وجود داشت که در کنار او عکس گرفتیم .

http://s6.picofile.com/file/8215496384/DSC08508.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215496026/DSC08478.JPG

این مجسمه نشان دهنده تونل وحشت بود . وارد تونل وحشت شدیم . تونلی تاریک بود که در قسمتهای مختلف آن جنازه ها و موجودات ترسناکی بلند شده و نزدیک می شدند و یا نسیمی آمده و صدای وحشتناکی به گوش می رسید . همه جیغ می زدند و می ترسیدند ، اما ما زیاد نترسیدیم و سرانجام از سمت دیگر تونل خارج شدیم .

بعد از آن به بالای پل رفتیم که بر بالای مرداب واقع شده بود . از روی پل می توانستیم کل مرداب را تماشا کنیم و مناظر زیبا و رویایی داشت .

http://s3.picofile.com/file/8215496076/DSC08479.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215496234/DSC08504.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215496342/DSC08505.JPG

از بالای پل که داخل مرداب را نگاه می کردیم ، گربه ماهی های بزرگی را در آب میدیدیم که به تعداد زیاد در مرداب زندگی می کردند .

http://s3.picofile.com/file/8215496434/DSC08518.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215496468/DSC08520.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215496584/DSC08527.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215496676/DSC08534.JPG

پس از گرفتن عکس و لذت بردن از زیبایی های آنجا ، در ادامه راه به ساختمان بزرگی رسیدیم که موزه دایناسورها در آنجا واقع بود و به داخل ساختمان رفتیم . در قسمتهای مختلف آنجا مجسمه های متحرک از انواع دایناسورها ، پرندگان آن زمان و انسانهای نخستین وجود داشتند که با ابعاد بزرگ و نزدیک به ابعاد واقعی در آن زمان ساخته شده بودند و متحرک بودند . همچنین صداهای مختلف غرش و ... روی آنها گذاشته شده بود که محیط را طبیعی جلوه میداد .

http://s6.picofile.com/file/8215496800/DSC08545.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215496868/DSC08550.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215496934/DSC08552.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215497018/DSC08568.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215497068/DSC08578.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215499492/siam_park_4.jpg

در کل جالب و دیدنی بود ، ولی برای من و خواهرم که قبلا پارک ژوراسیک دایناسورها در استانبول ترکیه را دیده بودیم ، جذابیت زیادی نداشت و به اندازه آنجا حرفه ای و واقعی به نظر نمی رسید . پس از گرفتن چند عکس از آنجا خارج شدیم و از مسیری دیگر به محوطه رسیدیم .

http://s3.picofile.com/file/8215495892/DSC08472.JPG

مجددا چند وسیله تفریحی و یک ترن هوایی کوچکتر دیدیم و سوار آن شدیم . به اندازه ترن های قبلی جالب و پر هیجان نبود ، ولی در کل جالب بود .

http://s3.picofile.com/file/8215497334/DSC08581.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215497542/DSC08583.JPG

ساعت نزدیک 2 بود و باید به رستوران می رفتیم .  پارک شلوغ بود و ممکن بود در رستوران جا برای نشستن پیدا نکنیم . وقتی رستوران را پیدا کردیم ، دیدیم که همه آمده و حسابی شلوغ است و جایی برای نشستن وجود ندارد . مجبور بودیم در صف ایستاده و به صورت سلف سرویس از غذاهایی که می خواستیم برداریم و شاید تا آن زمان میزی خالی پیدا کرده و بتوانیم غذا بخوریم .

خواهرم توانست کنار دو نفر از هم وطنانمان جایی پیدا کند و برایمان جا بگیرد و ما هم مشغول برداشتن غذا شدیم . باز هم غذاهای عجیب و غریب و بد مزه زیاد بود و غذایی دلچسب پیدا نمی کردم . مقدار کمی غذای دریایی که روی آن نوشته بود ماهی ، برداشتم و مقداری هم خوراک مرغ با هویج و سبزیجات و کمی برنج کته ، کمی سالاد سبزیجات و یک لیوان نوشابه و طرف میز رفتم . بعد از اینکه کمی از ماهی خوردم ، متوجه شدم که طعم ماهی ندارد و گویا میگو و یا موجود دریایی دیگری بود و دیگر از آن نخوردم .

در حد دو یا سه قاشق برنج خوردم و بقیه معده را با نوشابه پر کردم . خواهرم هم نتوانست زیاد بخورد ، ولی مجتبی که معمولا خودش را مدیون شکمش نمی کند ، از انواع مختلف غذاها و به خصوص مرغ و .. خورد .

حدود ساعت 2:40 بود که از رستوران خارج شدیم و به طرف پارک آبی رفتیم . ابتدا به باجه امانات صندوق رفتیم و وسایلمان را در صندوق هایی که در اختیارمان گذاشته شده بود ، گذاشته و در رختکن هایی که در آنجا وجود داشت لباس عوض کردیم و راهی مجموعه آبی شدیم .

http://s3.picofile.com/file/8215495500/DSC08451.JPG

یکی از مزایایی که پارک آبی آنجا دارد ، اختیاری بودن پوشش است و اجباری برای پوشیدن مایو و بیکینی نیست . یعنی خانمها می توانند از مایو اسلامی استفاده کنند و تنها برای استفاده از سرسره ها داشتن مایو ( اسلامی و ... ) اجباری است . من و خواهرم زیر سارافونی و ساپورت پوشیده و روی آن مایوی پوشیده بر تن کردیم و راهی پارک شدیم .

نکته جالبی که در آنجا متوجه شدیم این بود که اکثر هموطنان ما که در بانکوک همراه خانواده و حتی با بچه هایشان آمده بودند ، تحقیق زیادی در مورد پارک آبی نکرده و مایو و لباس مناسب به همراه نیاورده بودند . به همین دلیل در قسمت پارک آبی فقط چند نفر ایرانی می دیدیم و بقیه هموطنان به این قسمت نیامدند .

http://s3.picofile.com/file/8215493542/310.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215495650/DSC08452.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215495468/DSC08449.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215498826/Siam_Park_City22.jpg

دور تا دور پارک آبی رودخانه آرام بود که در آن مردم نشسته بر روی تیوپها در حرکت بودند . سپس به استخری رسیدیم و به داخل آن رفتیم و خانم عکاسی که دوربین حرفه ای داشت از ما در زیر آب چند عکس گرفت و قرار شد بعد از خروج از پارک آبی ، عکسها را انتخاب و برایمان چاپ کنند .

سپس از سرسره پایین آمدیم که مشابه سرسره های ایران بود که در عکس مشخص است . در آن روز گرم در منطقه استوایی ، آبتنی خیلی خوب بود . برای همین به استخر موج رفتیم .

http://s6.picofile.com/file/8215495776/DSC08456.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215497726/GOPR0355_1024x768.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215499276/siam_waterpark_bangkok.jpg

استخر موج ، همانگونه که در بالا گفته شد ، بزرگترین استخر موج در آسیا می باشد و عده زیادی اعم از مرد و زن و کودک در قسمتهای آن مشغول شنا و تفریح بودند . موجهای آن قدرت زیادی داشت و به نسبت پارکهای آبی مشهد ( سرزمین موجهای آبی و پارک آبی ایرانیان ) هیجان بیشتری داشت . ولی به علت داشتن محوطه روباز و استفاده همزمان همه مردم و بزرگی ، از نظر بهداشتی اصلا به پای پارکهای آبی ایران نمی رسید .

به طوریکه که در کف استخر آشغال دیده میشد و لیز بود . و بر روی آب نیز شاخ و برگ درختان و ... دیده میشد .

http://s3.picofile.com/file/8215499818/siamparkcity2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216037884/beach2_siam_park_bangkok.png

به هر حال تفریح جالبی بود و به همه ما خوش گذشت . به طوریکه متوجه گذر زمان نمی شدیم . پس از مدتی از استخر بیرون آمده و به ساعت دیواری محوطه نگاه کردیم و متوجه شدیم ساعت 5 بعد از ظهر است و قرار است تا قبل 5:30 همه در خروجی پارک حاضر باشیم .

به طرف رختکن رفتیم و لباسهایمان را عوض کرده و به قسمت امانات رفتیم . عکس ها را انتخاب کردیم و سریعا چاپ کرده و به ما تحویل دادند و سپس به طرف خروجی پارک رفتیم . ساعت 5:30 به خروجی رسیدیم و سایر هموطنان نیز جمع شدند و سوار ماشین شدیم .


رفتن به بازار :

ساعت 6:30 بود که به نزدیکی مراکز خرید رسیدیم و چند نفر از هموطنان در آنجا پیاده شدند تا از فرصت استفاده کنند . ما نیز فرصت را غنیمت شمرده و با توجه به اینکه از طرفی فقط یک روز دیگر به پایان سفر زمان داشتیم ، و از طرفی بازارها حدود 8 تا 9 تعطیل می شدند ، در همانجا پیاده شدیم و به هتل نرفتیم .

تصمیم گرفتیم این بار به بازارهای سنترال ورد پلازا (  ( Central World Plazaو پلاتینوم ( Platinum Fashion Mall ) و مرکز خرید Big C برویم که تقریبا به هم نزدیک بودند .

http://s3.picofile.com/file/8215585376/Ax_14.jpg

ابتدا به سنترال ورد رفتیم . اجناس زیبا و با قیمتهای نسبتا بالا داشت ولی با کیفیت و خوب . از آنجا چند تی شرت و یک عروسک برای سوغاتی ، کیف پول تکه دوزی شده ، لباس بچه و ... خریدیم . اجناس جالبی داشت ولی بعضی از آنها را نمی توانستیم به راحتی حمل کرده و با هواپیما به ایران بیاوریم . سپس به بازار Big C  رفتیم و در آنجا نیز خریدهایی انجام دادیم .

http://s3.picofile.com/file/8215586442/Beef_Pies_001_2_opt.jpeg

در یکی از این مراکز خرید ، هایپر مارکت بزرگی وجود داشت که از آنجا مواد خوراکی برای سوغاتی خریداری کردیم که نوعی شیرینی مخصوص بسته بندی شده بود .

حدود ساعت 9:30 بود که بازارها تعطیل شدند و چون زیاد خرید کرده بودیم و بارمان سنگین بود ، و همچنین به دلیل خستگی زیاد ، تاکسی گرفته و به هتل برگشتیم .

شوهر خواهرم که دیگر نتوانست تحمل کند و برای ماساژ به سالن ماساژ هتل رفت و هزینه زیادی جهت ماساژ پرداخت کرد ، ولی من و خواهرم ترجیح دادیم استراحت کنیم و برای روز بعد انرژی داشته باشیم . سرانجام بعد از خوردن شام ، ساعت کوک کرده و خوابیدیم .


روز هشتم سفر - بانکوک

صبح با صدای زنگ ساعت بیدار شده و به نوبت دوش گرفته و آماده شده و به رستوران رفتیم . بعد از صرف صبحانه در ساعت 8:30 به لابی رفته و منتظر ماشین شدیم .

با حدود 10 دقیقه تاخیر ماشین رسید و سوار شده و به طرف سافاری ورد حرکت کردیم . از شانس خوب ما در ردیف اول ون نشستیم و قرار بود با همان ون به داخل محوطه باغ وحش آزاد بانکوک برویم و از آنجا تسلط خوبی برای گرفتن فیلم و عکس داشتیم .

هموطنان ما که در ون با ما در این تور همراه بودند ، اکثرا از تهران و شیراز بوده و همگی همراه خانواده بودند و فقط یک دختر مجرد تهرانی که به تنهایی به سفر آمده بود ، با ما همراه بود .


بازدید از باغ وحش آزاد بانکوک ( سافاری ورد ) :

وارد محوطه باغ وحش ( Safari World ) شدیم و با همان ون به داخل جنگل رفتیم . آن روز هوا خیلی گرم بود و هواشناسی موبایل من دمای 45 درجه را نشان میداد .

http://s3.picofile.com/file/8215480100/DSC_0792.jpg

ابتدا وارد قسمت حیوانات اهلی شدیم . همینطور که با ماشین در بین جنگل حرکت می کردیم ، در اطراف و در کنار برکه ها حیوانات و پرندگان را می دیدیم که اکثرا از شدت گرما به زیر سایه بانها پناه برده بودند . از کنار آهو و غزال و گوزنهای وحشی عبور کردیم و از آنها عکس گرفتیم .

http://s3.picofile.com/file/8215457292/DSC08616.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215458984/DSC08640.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215455726/bagh_vahsh_2.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215458884/DSC08639.JPG

سپس زرافه ها را دیدیم که بر زیر سایه بان ها رفته بودند تا از آفتاب در امان باشند . مبادا رنگ پوستشان برود .

http://s3.picofile.com/file/8215456750/DSC08607.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215456900/DSC08608.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215457200/DSC08614.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215456942/DSC08611.JPG

بعد از طی مسیر کوتاهی چند گوره خر دیدیم و در کنار آنها کرگدن ها حضور داشتند . یک دفعه چشممان به کرگدن بزرگی افتاد که در وسط جاده به طرف ماشین ما حرکت می کرد . ماشین چند دقیقه توقف کرد که مبادا کرگدن با شاخش به ماشین حمله کند .

http://s3.picofile.com/file/8215455992/DSC08597.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215456584/DSC08605.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215456142/DSC08599.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215456268/DSC08600.JPG

از فرصت استفاده کردیم و از او عکس و فیلم گرفتیم .

http://s3.picofile.com/file/8215479568/bagh_vahsh_4.jpg

سپس به قسمت بوفالو ها رفتیم که هیکل های بزرگی داشتند .

http://s6.picofile.com/file/8215459442/DSC08649.JPG

در کنار برکه ها پرندگان زیادی از جمله لک لک ، پلیکان و حواصیل و ... دیده می شدند . همه حیوانات و پرندگان در کنار یکدیگر با خوبی زندگی می کردند .

http://s6.picofile.com/file/8215455892/DSC08596.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215456534/DSC08604.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215456384/DSC08602.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215456450/DSC08603.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215456292/DSC08601.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215456176/DSC08598.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215457026/DSC08612.JPG

هوا آنقدر گرم و شرجی بود که ماشینهایی مخصوص در محوطه مشغول آبپاشی بودند که شاید کمی بتوانند از گرمای شدید و تلف شدن حیوانات جلوگیری کنند .

بعد از دور زدن در محوطه حیوانات اهلی ، از دروازه قفس مانند بزرگی که از زنجیر درست شده بود عبور کردیم . راننده به ما گفت پنجره های ماشین را ببندیم ، چون خطرناک است و به محوطه حیوانات وحشی می رویم .به همین دلیل عکس ها از پشت شیشه گرفته شده و ممکن است کیفیت زیاد خوبی نداشته باشند .

در هر قسمتی تابلوهایی دیده میشد که متوجه می شدیم وارد محوطه ببرها و یا شیرها و ... می شویم .

در ابتدا قسمت شیرها بود . من که مشغول فیلمبرداری از سمت چپ بودم در ابتدا متوجه آنها نشدم و مجتبی در سمت راست نشسته بود و گفت شیرها این طرف هستند و با دوربین دیجیتال از آنها عکس می گرفت . ماشین مدت کوتاهی در آنجا ایستاد و شیرها که همه در گوشه ای زیر سایه جمع شده بودند و حال و حوصله نداشتند ، را تماشا کردیم . راننده می گفت به خاطر گرمای زیاد حیوانات امروز کم حوصله هستند .

http://s6.picofile.com/file/8215457384/DSC08624.JPG

از آن قسمت عبور کردیم و به محوطه ببرها رسیدیم . در کنار برکه کوچکی ، در زیر سایه یک درخت ، چند ببر در زیر و بالای سکویی نشسته و یا دراز کشیده بودند .    

در فاصله حدود دو تا سه متری از ببرها ، توقف کردیم و از آنها عکس و فیلم گرفتیم و سپس به ادامه مسیر پرداختیم .

http://s3.picofile.com/file/8215457634/DSC08625.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215458326/DSC08628.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215458184/DSC08627.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215458684/DSC08631.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215458618/DSC08630.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215458768/DSC08634.JPG

در قسمت بعدی چند خرس سیاه در بالای سقف یک سایه بان کوچک که نمی توانستیم بفهمیم که چطوری به آن بالا رفته است و در زیر آن خوابیده بودند و یکی از آنها در کنار تخته سنگی نشسته ، انگار که مشغول انجام کاری و یا تماشای فیلم است . شاید هم دستهایش را به سنگ چسبانده بود که کمی سرد شود .  

خرس دیگری هم در گوشه سایه ای به راحتی دراز کشیده بود . از آنها هم عکس و فیلم گرفتیم و مدتی به نظاره نشستیم . 

http://s3.picofile.com/file/8215459150/DSC08642.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215459226/DSC08643.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215459050/DSC08641.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215461800/Sun_Bear_Helarctos_malayanus_.jpg

در چند قدمی خرس ها ، طاووس نر زیبایی با خیال راحت و بدون ترس ، مشغول قدم زدن بود و برایمان جالب بود که طاووس از خرس ها نمی ترسید و خیلی راحت با آنها زندگی می کرد .

http://s3.picofile.com/file/8215459292/DSC08646.JPG

پس از آن به راهمان ادامه دادیم و سپس مجددا به محوطه حیوانات اهلی برگشتیم . کارگران باغ وحش مشغول غذا دادن به حیوانات بودند و با جیپ های مخصوص در کنار آنها ایستاده بودند .

http://s6.picofile.com/file/8215460600/giraffes.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215458826/DSC08635.JPG

از کنار آنها عبور کردیم و از محوطه حیوانات خارج شدیم . به ورودی قسمت تفریحی و نمایش های سافاری ورد رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم .

http://s6.picofile.com/file/8215459542/DSC08654.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215460342/DSC08651.JPG

در قسمت ورودی عکس گرفتیم و سپس نقشه را گرفته و به دنبال راهنما ، راهی محوطه بزرگ سافاری ورد شدیم . در قسمتی از محوطه اسب کوچکی از نژاد اسبهای کوتوله وجود داشت که کنار آن رفتیم و او را ناز کردیم و با او عکس گرفتیم . 

http://s6.picofile.com/file/8215459992/DSC08670.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215460476/DSC08672.JPG

در قسمتی دیگر چند بچه ببر داخل قفس کوچکی قرار داشتند که خانواده ها می توانستند به آنها با بطری شیر داده و با آنها عکس بگیرند . هر عکس حدود 50000 تومان یعنی حدود 500 بات بود . کمی آنها را تماشا کرده و از آنها فیلم گرفتیم . آنقدر شیطون و بازیگوش بودند که به محض باز کردن درب قفس ، ببر دیگر نیز از قفس خارج میشد و باید با کلی زور و اجبار او را به قفس باز می گرداندند . خیلی دوست داشتم که آنها را بغل کنم و با آنها بازی کنم ولی متاسفانه امکان و وقتش نبود و از طرفی باید هزینه زیادی پرداخت می کردیم .

http://s6.picofile.com/file/8215459576/DSC08664.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215460526/DSC08666.JPG

در قسمتی دیگر دو اورانگوتان که شلوار و لباس همانند انسانها پوشیده بودند به همراه صاحبانشان حضور داشتند که با مردم عکس می گرفتند و از مردم خوراکی هایی مثل آجیل و موز می گرفتند .

http://s3.picofile.com/file/8215461150/DSC08703.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215461318/DSC08705.JPG

در قسمت دیگری طوطی های رنگی زیبایی بودند که می توانستیم با آنها نیز عکس بگیریم .

http://s3.picofile.com/file/8215483192/DSC08706.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215483342/DSC08661.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215484292/DSC08659.JPG

پس از آن به دنبال راهنما وارد رستوران بزرگی شدیم که شبیه سوله بود . در آنجا همه در پشت میزهایی که از قبل همانند رستوران همه چیز بر روی آنها چیده شده بود ، نشستیم و برایمان نوشابه و لیوان و ... گذاشتند . وسایلمان را گذاشته و برای برداشتن غذا به قسمت سلف سرویس رفتیم و باز هم بیشتر سالاد سبزیجات و موز و میوه برداشتیم و مقدار کمی غذا که می دانستیم باز هم نمی توانیم غذای دلچسبی بخوریم و سر میز برگشتیم . هر طوری بود با سبزی و میوه شکم را سیر کردیم و از رستوران خارج شدیم .

در مسیر رسیدن به نمایش حیوانات ، مجسمه های جالبی وجود داشت که با آنها عکس گرفتیم .

http://s6.picofile.com/file/8215459642/DSC08675.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215460392/DSC08677.JPG

سپس به دنبال راهنما به قسمت نمایش حیوانات رفتیم . ابتدا نمایش یا شوی اورانگوتان بود . محوطه بزرگی بود و باید تعداد زیادی پله را بالا می رفتیم تا بتوانیم جایی برای نشستن پیدا کنیم . هوا به شدت گرم بود و تعداد خیلی زیادی جمعیت در یک مکان دور هم جمع بودند . در کنار ستونهای محل نمایش پنکه های کوچکی گذاشته بودند که به هیچ وجه جوابگوی آن گرمای شدید نبود .

بعد از دقایقی نمایش شروع شد و اورانگوتان با شلوارک جالبی که پوشیده بود به روی سن آمد . مربی با او صحبت می کرد و او با درآوردن صدا و حرکت سر جواب میداد . سپس خانم اورانگوتان آمد و آنها با هم دوست شدند و حرکات جالبی درآوردند که خیلی خنده دار بود . اورانگوتان دیگر آمده و با هم مسابقه بوکس اجرا کردند و خانم اورانگوتان نیز آنها را تشویق می کرد و ... . در کل حرکات جالب و بامزه ای اجرا می کردند و نمایش خنده داری بود .

http://s3.picofile.com/file/8215459826/DSC08678.JPG

اجرای نمایش حدود نیم ساعت به طول انجامید و سپس از محل خارج شدیم و به دنبال هموطنان و راهنما به طرف سالن نمایش شیرهای آبی رفتیم .

سالن نمایش شیرهای آبی دارای استخر بزرگی بود و سکوهایی که در سمت مقابل استخر برای حضور شیرهای آبی وجود داشت . جمعیت زیادی حاضر بودند و محل نمایش مملو از جمعیت بود . شیرهای آبی به همراه مربیانشان بر روی سن آمدند و هر کدام با اشاره و دستور مربیان کارهای جالبی انجام می دادند . از جمله چرخاندن حلقه با سر ، چرخاندن و بازی با توپ با نوک بینی و شیرجه زدن در آب ، ایستادن بر روی دم و دست زدن و ... که در فیلم و عکس ها مشهود است .

http://s6.picofile.com/file/8215460576/DSC08681.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215481100/safari_world_zoo_bangkok_34.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215460668/DSC08686.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215460684/DSC08688.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215460850/DSC08694.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215460726/DSC08691.JPG

نمایش جالبی بود و حدود نیم ساعت طول کشید . پس از خروج از محل نمایش ، به محوطه نمایش کابوی رفتیم . صحنه شبیه فیلمهای وسترن ساخته بودند و افراد کابوئی که از صحبتهایشان چیزی نمی فهمیدیم و فقط صدای تیراندازیشان گوش را اذیت می کرد . در کل نمایش خسته کننده ای بود و زیاد خوشمان نیامد ، بعضی قسمتها خنده دار بود . به هر حال چند عکس گرفتیم .

http://s3.picofile.com/file/8215460918/DSC08695.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215461050/DSC08699.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215461092/DSC08700.JPG

سپس نوبت به آخرین نمایش رسید که شوی دلفین ها بود . قبلا نمایش دلفین ها را در جزیره کیش دیده بودیم که واقعا جالب بود . وارد محوطه نمایش شدیم که محوطه بزرگی بود . تا زمان شروع نمایش ، آهنگ هایی پخش میشد و با هر آهنگی از هر ملیتی که شنیده میشد ، عده ای از اهالی آن کشور ، در بین جمعیت بلند شده و می رقصیدند . بخصوص هندیها که رقص برایشان با ارزش و جزئی از فرهنگ آنان است و بسیار زیبا می رقصیدند . سایر حاضرین نیز همه مشغول فیلمبرداری از رقص هندی ها بودند . تنها افرادی که فقط تماشاچی بودند ، ایرانی ها بودند .

سرانجام پس از تماشای رقص ها و لذت بردن از آنها ، نمایش دلفین ها شروع شد .

http://s6.picofile.com/file/8215461392/DSC08711.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215461668/DSC08731.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215461568/DSC08721.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215461526/DSC08718.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215461600/DSC08725.JPG

چهار دلفین به همراه مربیان بر صحنه آمدند و با پرش و احترام بر روی سکو پریدند و به تماشاچیان ادای سلام و احترام کردند . تماشاچیان نیز با سوت و جیغ و دست زدن به آنها عکس العمل نشان دادند .  

سپس نمایش شروع شد که بسیار جالب بود . آنها پرش هایی بلند و زیبا انجام میدادند . توپ بازی کرده و حلقه ها را بر سر خود می چرخاندند . در آب می رقصیدند و سوت می زدند . از حلقه ها می پریدند و ...

http://s3.picofile.com/file/8215462292/safari_world_5.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215462200/safari_world_7.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215461868/safari_world_6.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215462368/safari_world_8.jpg

نمایشها زیبا بودند و از تماشای آنها لذت بردیم . سپس نزدیک خروجی باغ وحش به فروشگاه بزرگی رسیدیم که در آن انواع عروسکها و کلاههای بچه گانه که بر روی آنها عروسک حیوانات قرار داشت ، به فروش گذاشته شده بود که از آنجا کلی خرید کردیم .

در آنجا راهنما گفت که می توانید بلیط جداگانه تهیه کرده و با قایق دور تا دور محوطه را گشته و از نزدیک کوروکودیلها را تماشا کنید . ما که قبل از آن از قسمت بالای برکه از کوروکودیلها عکس گرفته بودیم و می ترسیدیم زیاد به آنها نزدیک شویم ، منتظر نظر بقیه همسفران شدیم . خوشبختانه هیچیک از همسفران متقاضی نشدند و همه خسته بوده و متقاضی برگشت بودند .

http://s6.picofile.com/file/8215459692/DSC08674.JPG

بعد از نیم ساعت که همه جمع شدند ، در ساعت 5 بعد از ظهر سوار ماشین شده و به طرف شهر حرکت کردیم و به این ترتیب آخرین تور تفریحی ما در این سفر به انتها رسید . آن روز خیلی خوش گذشته بود و تجربه جالب و به یاد ماندنی داشتیم .

به داخل شهر رسیدیم و این بار در خیابان دیگری که در آن مغازه های خیابانی و دست فروش ها وجود داشتند ، پیاده شدیم و باید از فرصت استفاده می کردیم و آخرین خریدهای سوغاتی را انجام می دادیم که فردا راهی مسیر برگشت به ایران بودیم .

دختر همسفرمان که تنها به تایلند آمده بود با ما همراه شد و همگی با هم به بازارها رفتیم و مقداری خرید کردیم . اسباب بازی و لباس بیشترین خریدهای ما بودند که به عنوان سوغاتی خریده بودیم . سپس به خیابانی رسیدیم که مرکز خرید بزرگی در آن بود و نام آنرا به خاطر ندارم . در آنجا نیز دوری زدیم و مقداری خرید کردیم و در ساعت 10 شب ، تاکسی گرفته و به هتل برگشتیم .

شب در هتل همه وسایل را جمع کرده و چمدانها را بستیم و برای حرکت آماده شدیم .


روز نهم سفر - بازگشت به ایران

صبح زود با صدای زنگ ساعت بیدار شدیم . پرواز ما در ساعت 11:30 ظهر بود و بایستی از 3 ساعت قبل در فرودگاه حضور می داشتیم . ماشین در ساعت 8:30 به دنبالمان می آمد و باید تا قبل از آن کارهای تحویل اتاق و ... را انجام می دادیم . ابتدا آماده شده و همه وسایل را جمع کرده و در گوشه اتاق گذاشتیم و برای صرف صبحانه به رستوران هتل رفتیم . بعد از صرف صبحانه و برداشتن مقداری نان و خوراکی برای مدتی که در فرودگاه بحرین تا پرواز بعدی فرصت داشتیم ، به لابی رفتیم . با توجه به اینکه وسایلمان بیشتر شده بود ، مجبور شدم به فروشگاه واقع در لابی هتل رفته و ساک دستی خریداری کنم که بعضی وسایل و خوراکی های لازم را برای بردن به قسمت داخل هواپیما ، در آن قرار دهم . سپس به اتاق برگشتیم و وسایل را برداشته و مجددا به لابی برگشته و کارهای check out  اتاق را انجام دادیم . سپس سوار ماشین ترانسفر هتل شده و به طرف فرودگاه حرکت کردیم . حدود ساعت 9:15 به فرودگاه رسیدیم .


ورود به فرودگاه بانکوک :

وسایل را تحویل بار دادیم و فقط لپتاب و ساک دستی را با خود به قسمت بالا بردیم . تا ساعت 11 در فرودگاه به گشت و گذار پرداختیم و از قسمتهای مختلف آن بازدید کرده و سری به فروشگاههای فرودگاه بزرگ بانکوک زدیم . سپس در سالن پرواز نشستیم و پس از باز شدن گیت پرواز ، به داخل هواپیمای گلف ایر رفته و به طرف بحرین پرواز کردیم .

http://s6.picofile.com/file/8215449726/suvarnabhumi_airport_2.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215449318/suvarnabhumi_international_airport_bangkok_485x323.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215450726/bangkok_airport_2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216426526/suvarnabhumi_international_airport_bangkok_thailand_3.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215450592/bangkok_airport_1.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215479842/bangkok_duty_free.jpg

ورود به فرودگاه بحرین :

بعد از حدود 5:30 تا 6 ساعت در حدود ساعت 6 عصر به فرودگاه بحرین رسیدیم و با توجه به اختلاف ساعت و زمان در بحرین ، باید حدود 5 ساعت ، یعنی تا 8 شب در فرودگاه منتظر می ماندیم .

http://s3.picofile.com/file/8215453168/bahrain_airport_2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215450400/CIMG0701.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215450492/bahrain_2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215450792/bahrain_airport_1.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215450642/bahrain_airport_3.jpg

ورود به فرودگاه هاشمی نژاد مشهد :

بعد از ساعتها انتظار ، سرانجام سوار هواپیما شده و در ساعت 10:30 شب به فرودگاه هاشمی نژاد مشهد رسیدیم .

http://s3.picofile.com/file/8215453376/Bahrain_International_Airport_2.jpg

به این ترتیب سفر 9 روزه ما به تایلند با تمام خاطرات شاد و به یاد ماندنی به پایان رسید . 

در پایان از خوانندگان محترم که سفرنامه من را دنبال کردند ، تشکر کرده و سفرهای خوبی را برایتان آرزو می کنم .

  • ح... نصیری