سفرنامه

جهانگردی و سفر به دنیای زیبایی که در آن زندگی می کنیم

سفرنامه

جهانگردی و سفر به دنیای زیبایی که در آن زندگی می کنیم

هدف از ایجاد این وبلاگ آشنایی علاقمندان به گردشگری و شناخت فرهنگ ،مذهب ، آداب و رسوم و پیشینه اقوام مختلف است .

طبقه بندی موضوعی

روزهای ششم تا نهم سفر - بانکوک

سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۷ ب.ظ

روز ششم سفر - بانکوک

ساعت 8 صبح بیدار شدیم . وسایل را جمع کرده و در گوشه اتاق گذاشتیم و خودمان به رستوران جهت صرف صبحانه رفتیم . آخرین صبحانه را در هتل مارکلند پاتایا خوردیم و بعد با ستار ( لیدر ) تماس گرفتیم تا از زمان حرکت به بانکوک مطلع شویم و ستار گفت حدود ساعت 12:30 ظهر ماشین به دنبالمان آمده و به طرف بانکوک حرکت می کنیم .


بازدید مجدد از موزه نقاشی های سه بعدی :

هنوز ساعت 9 صبح بود و مدتی زمان داشتیم . من پیشنهاد دادم که مجددا به موزه نقاشی های سه بعدی برویم و از قسمتهای باقیمانده - که به دلیل تمام شدن شارژ دوربین ها موفق به تهیه عکس نشدیم عکس بگیریم . خواهرم که زیاد با عکس و فیلم میانه خوبی ندارد ، مخالفت کرد و قرار شد در هتل بماند و من و شوهر خواهرم به اتفاق به موزه رفتیم . قیمت ورودی موزه 300 بات ( 30 هزار تومان ) بود و محل آن نیز به هتل نزدیک بود و توانستیم پیاده به آنجا برویم .

ابتدا از سالن ها گذشتیم و برای صرفه جویی و استفاده بهتر از زمان ، از سالن های آخر شروع کرده و به اول رفتیم . در قسمتهای مختلف عکس گرفتیم و لذت بردیم . فضا آنقدر بزرگ بود و نقاشی ها متنوع و زیبا که هیچکدام را از دست نمی دادیم. آنجا به قدری زیبا و جالب بود که نمی توانم از بین عکس ها انتخاب کمی داشته باشم و تعداد زیاد عکسها به دلیل سخت بودن انتخاب است . در اینجا چند عکس می گذارم که البته بیشتر متعلق به شوهر خواهرم می باشد .

http://s6.picofile.com/file/8215876700/DSC08196.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215876542/DSC08210.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215876800/DSC08213.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215876942/DSC08252.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215877150/DSC08237.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215877450/DSC08256.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215877568/DSC08275.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215877592/DSC08277.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215877676/DSC08295.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215877892/DSC08316.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215877950/DSC08325.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215878176/DSC08333.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215878300/DSC08347.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215878450/DSC08349.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215878576/DSC08351.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215878700/DSC08355.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215878834/DSC08359.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215879334/DSC08368.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215879650/DSC08381.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215879868/DSC08387.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215879984/DSC08404.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215880168/DSC08399.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215880292/DSC08422.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215878076/DSC08326.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215877792/DSC08317.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215880484/DSC08396.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215879176/DSC08361.JPG

در سالن های آخر موزه بودیم و همچنان محو تماشا و عکس گرفتن که متوجه گذشت زمان نبودیم . به یکباره خواهرم تماس گرفت و با کلی ناراحتی گفت راس ساعت 12 او را از اتاق بیرون کرده و اتاق را تحویل گرفته اند و بالاجبار کارهای Check out هتل را انجام داده و به همراه وسایل در لابی هتل منتظر ما نشسته است و از طرفی لیدر تماس گرفته و به او گفته است که به زودی ماشین به دنبالمان می آید و آماده باشیم .

 با شنیدن این توضیحات ، سریعا از موزه خارج شدیم و به طرف هتل رفتیم . زمانی که رسیدیم ، ماشین منتظر بود و خواهرم چمدانها را در ماشین گذاشته و منتظر ما بودند .

از لیدر و کارکنان هتل خداحافظی کرده و راهی کلان شهر بانکوک شدیم .


حرکت به طرف بانکوک :

بعد از حدود 2:30 ساعت زمان سرانجام در ساعت 4 بعد از ظهر به هتل the patra در بانکوک رسیدیم . هتل بزرگ و خوبی بود که چهار ستاره بود و امکانات خوب و مناسبی داشت . به سوپر و امکانات لازم نزدیک بود ولی از مرکز شهر و بازارها حدود نیم ساعت فاصله داشت و بایستی با تاکسی به بازراها می رفتیم که با توجه به ترافیک سنگین بانکوک زمان زیادی طول می کشید .

http://s6.picofile.com/file/8216037168/the_pattra_hotel_8.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215882650/the_patra_exterior_bangkok_thailand.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215884034/the_pattra_hotel_6.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215884176/The_Patra_Lobby_3.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215883992/The_Patra_Lobby.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215883118/pic1_swimming_pool.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216038100/PatraEvent.jpg

در زمان ورود به هتل لیدر ( وحید ) با ما تماس گرفت و گفت تا دو ساعت دیگر نزد ما می آید و برای روزهایی که در بانکوک هستیم برنامه ریزی می کنیم .

با توجه به اینکه فرصت زیادی نداشتیم و نمی خواستیم بعدازظهر آن روز را از دست بدهیم ، از او آدرس بازارها را پرسیدیم و او گفت اتاقهایمان را تحویل گرفته و بعد از استراحت در ساعت 6:30 بعدازظهر در محل بازار پراتونام ( pratunam ) حضور داشته باشید و در آنجا شما را ملاقات می کنم .

کارهای پذیرش هتل را انجام داده و اتاقمان را تحویل گرفتیم . اتاق بزرگ و خوبی بود و امکانات مناسبی داشت، ولی همانند اتاقمان در هتل مارکلند پاتایا نمای زیبا رو به دریا نداشت ، بلکه نمای آن کوچه پشت هتل با ساختمانهای نه چندان جالب بود .

http://s3.picofile.com/file/8215884318/the_pattra_hotel_4.jpg

به هرحال وسایل را جابجا کرده و ناهار مقداری تن ماهی و خوراک لوبیا که از ایران همراه آورده بودیم به همراه مقداری نان تست که از میز صبحانه برداشته بودیم ، خوردیم و در ساعت 6 بعد از ظهر به لابی رفتیم . از راهنمای هتل خواهش کردیم که برایمان تاکسی بگیرد و سوار تاکسی شده و به طرف بازارها به راه افتادیم .

خیابان های بانکوک واقعا جالب بودند و اتوبانهای آن دو و سه طبقه بودند . شهر شلوغ و پرترافیکی بود ، ولی پر از زرق و برق و یک شهر زنده بود . من که از بانکوک خیلی خوشم آمد چون شهری کاملا مدرن را میدیدم که دارای ساختمانها و برج های بلندی بود و نورپردازی بسیار زیبایی در شب داشت . ترافیک زیاد باعث شد که حدود 45 دقیقه در راه باشیم . شهر پر از وسایل نقلیه عمومی مانند تاکسی و اتوبوس و قطار شهری بود و در عین حال ماشینهای شخصی که بیشتر متعلق به کارخانه تویوتا بودند ، فراوان به چشم می خوردند .

http://s6.picofile.com/file/8215875750/Bangkok2_640_2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215876234/bankok.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215873592/Bangkok1.jpg

نکته جالب توجه این بود که علیرغم شلوغی و ترافیک زیاد ، مردم خیلی صبور بوده و با چهره ای آرام پشت فرمان ماشین نشسته و حتی یکبار بوق نمی زدند و دقایق زیادی بدون ناراحتی پشت چراغ قرمز می ماندند و به اخبار رادیو گوش می دادند . در تاکسی ما هم اخبار پخش میشد که ما چیزی از آن نمی فهمیدیم .

http://s6.picofile.com/file/8215873476/Bangkok_Mercedes_Benz_bus.jpg

تنها منظره ای که چشم را اذیت می کرد و نمای شهر را نازیبا جلوه میداد ، برق کشی و کابلهای برق شلوغ در خیابانها بود .اتوبانها و زیرگذرهایی که مردم از آنها عبور می کردند نیز جالب توجه بودند .

http://s3.picofile.com/file/8215882476/IMG_8861.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215882376/IMG_8871.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215882318/IMG_7871.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215881868/IMG_7862.jpg

بالاخره در ساعت 6:45 عصر راننده ما را در جلوی مرکز خرید پراتونام پیاده کرد و از تاکسی پیاده شدیم . مدت کوتاهی جلوی مرکز خرید ایستادیم تا لیدر ( وحید ) بتواند ما را پیدا کند . انتظارمان زیاد طول نکشید و دیدیم مرد جوانی که چهره اش به ایرانی ها شبیه بود ، به سمت ما آمد و خودش را معرفی کرد . وحید به ما خوش آمد گفت و مدتی صحبت کردیم .

سپس مراکز خرید را به ما معرفی کرد که اکثر آنها در همین خیابان بودند و گفت در اینجا و همین چند خیابان اطراف ، چند مرکز خرید خوب از جمله MBK ، سیام سنتر (Siam Center  ) ، سیام پاراگون ( Siam Paragon ) و سیام دیسکاوری ( Siam Discovery ) ، سنترال ورد پلازا (  ( Central World Plaza، پلاتینوم ( Platinum Fashion Mall ) ، مراکز Big C و بازارهای خیابانی مثل شب بازار و جمعه بازار و ... وجود دارد که بعضی از آنها بازارهای فروش محصولات برند و مارک هستند و نسبتا گران ترند ولی در بعضی از آنها اجناس خوب و مناسبی پیدا خواهید کرد . ساعت کاری بازارها نیز در بانکوک متفاوت هست و اکثر آنها تا 8 شب باز هستند و بعضی تا 9 که بعد از آن تعطیل شده و مردم بقیه شب خودشان را در بارها و دیسکوها و سایر مراکز تفریحی می گذرانند .

بعد از آن در گوشه ای نشستیم و وحید برای برنامه روزهای بعد از ما سئوال کرد . اماکن تفریحی و معابد را معرفی کرد و تورها و قیمتهای آنان را اعلام کرد . با توجه به اینکه یک روز از برنامه بانکوک را کم کرده و در پاتایا بیشتر مانده بودیم ، در نتیجه فقط دو روز زمان داشتیم و باید دو برنامه خیلی خوب را انتخاب می کردیم . از آنجایی که همسفرانم علاقه به تفریح و طبیعت داشتند ، مجبور شدم از آنان پیروی کرده و سرانجام برای دو روز بعد ، سیام پارک ( Siam Park ) که شامل پارک و شهر بازی و پارک آبی بود و نیز سافاری ورد ( Safari World ) که باغ وحش آزاد بانکوک بود را انتخاب کردیم .

وحید برنامه ما را تنظیم کرد و هزینه تورها را پرداخت کردیم و قرار شد فردا صبح در ساعت 8:30 صبح در لابی هتل منتظر ماشین باشیم . سپس از ما جدا شده و ما نیز به داخل بازار رفتیم .


رفتن به مراکز خرید :

چیزی به 8 نمانده بود که وارد بازار شدیم و دیدیم مغازه ها اجناس را جمع کرده و می خواهند تعطیل کنند . خیلی تند دوری زدیم و در همان فرصت کم خریدهایی انجام دادیم .

http://s6.picofile.com/file/8215883168/Platinium_3.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215873018/43314.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216037442/957994_643190.jpg

به مغازه ای رفتیم که انواع نمادها و مجسمه های تایلندی داشت و فروشنده آن خانمی مهربان بود . مشغول تماشای ویترین بودیم که با خوشرویی و به رسم تایلندی و یا هندی به ما سلام کرد و ما را به داخل مغازه دعوت کرد . او گفت که عجله ای برای تعطیلی مغازه ندارد و با خیال راحت اجناسش را ببینیم و انتخاب کنیم . آن خانم خیلی مهربان و خوش برخورد بود . دوستش که فروشنده مغازه کناری بود پیش او آمد و او نیز با ما با مهربانی برخورد کرده و پرسید که اهل کدام کشور هستیم و گفتیم ایرانی هستیم . از شنیدن این حرف لبخند زده و با ما دست داد و خودش را معرفی کرد و گفت ایرانی ها خیلی خوب و زیبا هستند .

نمادها را به ما معرفی کرد و نماد اژدها و بودا را نشان داد و گفت اینها مخصوص تایلند هستند و بودا خدای تایلندیهاست . سپس مجسمه فیل سه سر و خدای گانش ( سر فیلگونه و بدن انسان دارد و از خدایان هندوهاست ) را نشان داده و گفت اینها خدای هندی ها هستند .

انواع نمادها از جمله بشقابهای طلایی و نقره ای و ظروفی که نام و نماد تایلند بر آنها کار شده بود به ما نشان داد . بالاخره چند مجسمه و نماد از اژدها و بودا و بشقاب های تزئینی و ... انتخاب کردیم و برای آنها بدون اینکه چانه بزنیم ، خودش تخفیف داد . 2 نمکدان کوچک به شکل فیل هم اشانتیون برایمان گذاشت . البته ما ایرانی ها عادت به چانه زنی داریم و حتی اگر فروشنده خودش تخفیف بدهد ، باز هم باید چانه بزنیم و این کار را انجام دادیم . خانم باز هم تخفیف داد و تقریبا با نصف قیمت اولیه خریدمان را انجام دادیم . عکس نمونه خریدها را در زیر می بینید .

http://s6.picofile.com/file/8215885676/20151006_205556.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215885742/20151006_205518.jpg

سپس از آن دو خانم مهربان خداحافظی کرده و با آنها دست دادیم و وقتی از مغازه خارج شدیم ، تقریبا تمام مرکز خرید تعطیل شده بود و بالاجبار از مرکز خارج شدیم .

وارد خیابان کناری شدیم که وحید آدرس داده بود . مراکز خرید سیام سنتر ، سیام پاراگون و سیام دیسکاوری و MBK با فاصله کمی از هم قرار داشتند . همینطور در پیاده رو و خیابان اطراف هم شب بازار تازه در حال برپایی بود . از اینکه بی نتیجه به بازار نیامده بودیم خوشحال شدیم .

http://s3.picofile.com/file/8215883584/Siam_Paragon_Bangkok_2.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215882726/mbk_2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215880776/hzo3_siam2.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215883776/siam_centre_e1426170586587.jpg

مراکز خرید سیام سنتر و سیام پاراگون هنوز تعطیل نشده بودند و به داخل آنها رفتیم . ساعت حدود 8:30 بود و نگهبان جلوی در ورودی به ما گفت مرکز تا ساعت 9 تعطیل می شود و به همین دلیل خیلی سریع دوری زدیم و نتوانستیم خرید کنیم . 

http://s3.picofile.com/file/8215873192/bangkok_shopping_siam_center.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215884500/IMG_0350.jpg

اجناس داخل مرکز خرید اکثرا برند بوده و قیمت آنها بالا بود . البته نسبت به فروشگاههای برندهای داخل ایران ، قیمتها خیلی مناسب بودند و اجناس بسیار خوبی پیدا میشد . با عجله مغازه ها را نگاه می کردیم . در یکی از مغازه ها که در آن اجناس سنتی و کارهای دستی فروخته میشد ، چشممان به کیفها و مجسمه های زیبایی افتاد . به داخل مغازه رفتیم و قیمتها را پرسیدیم . 2 مجسمه زن تایلندی که گردن های درازی داشتند توجهمان را جلب کرد .

قبلا در اینترنت خوانده بودم که در تایلند روستایی وجود دارد که از مناطق توریستی این کشور بوده و زنان آن روستا به زنان گردن دراز معروفند . به طوریکه وقتی دختری متولد می شود ، از همان سالهای اول تا اواسط عمرش ، حلقه هایی به دور گردن او می اندازند و این حلقه ها همیشه با او خواهد ماند و باعث می شود که گردن رشد بیشتری داشته باشد . این مجسمه ها نماد همان زنهای سنتی تایلند بودند که جالب بودند .

من و خواهرم هرکدام یکی از آن مجسمه ها را به عنوان نماد زن تایلندی خریدیم و هر کدام از آنها حدود 150 هزار تومان به پول ایران قیمت داشت .

عکس مجسمه ای که خریدم را می بینید .

http://s3.picofile.com/file/8215903842/20151006_205536.jpg

سپس از مغازه خارج شدیم و دوری در مرکز خرید زدیم و در ساعت 9:15 از مرکز خارج شدیم . در کنار یکی از مراکز خرید مکدونالد وجود داشت که داخل آن رفتیم و شام خوردیم . پس از آن تصمیم گرفتیم به شب بازار برویم .


رفتن به شب بازار :

شب بازار در همان خیابان بود و سر تا سر پیاده رو مملو از دست فروشها و غرفه ها بود که همه جور اجناس از پوشاک و مجسمه و چتر و اسباب بازی و عروسک و ... به چشم می خورد . خیابان شلوغ و پر از ازدحام بود و هوا بسیار گرم بود . شروع به قدم زدن در شب بازار کردیم . لباسها و به خصوص تی شرت هایی با قیمتهای مناسب پیدا میشد که کیفیت نسبتا خوبی داشتند و به نسبت ایران خیلی ارزان تر بود . در طول شب بازار حرکت کردیم و چند پوشاک و ... خریدیم .

http://s3.picofile.com/file/8216038142/siam_paradise_night_bazaar.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215882618/Night_Markets.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215881426/IMG_4490.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215884784/IMG_5757.jpg

ساعت 11:45 شب بود که به آخر خیابان و بازار رسیدیم و به سمت دیگر خیابان رفته و تاکسی گرفتیم و آدرس هتل را به تاکسی دادیم و حدود ساعت 12:30 به هتل رسیدیم .

آنقدر خسته و پادرد بودیم که می گفتیم کاش می توانستیم برای ماساژ پا برویم . به راهنمای هتل و قیمتها نگاه کردیم و قیمت ماساژ در هتل خیلی بالا بود . و برای یک ماساژ بدن باید حدود 200 هزار تومان هزینه می کردیم . برای همین پشیمان شدیم و دوش گرفته و خوابیدیم .


روز هفتم سفر - بانکوک

صبح زود با صدای ساعت از خواب بیدار شدیم . آماده شده و به رستوران هتل رفتیم . باز هم مثل پاتایا سعی کردیم از غذاهایی که مطمئن تر بود و شبیه غذاهای خودمان بود استفاده کنیم . مثل میوسلی و سوسیس مرغ و تخم مرغ آب پز و آبمیوه و ...

http://s6.picofile.com/file/8216037226/the_pattra_hotel_7.jpg



بازدید از شهر بازی و پارک آبی سیام پارک :

بعد از خوردن صبحانه از رستوران خارج شده و به لابی رفتیم . زیاد منتظر نماندیم و ماشین که ون بود به دنبالمان آمد . در مسیر راه ون به دو هتل دیگر رفت و تعدادی دیگر از هموطنان ایرانی سوار شده و سپس راهی سیام پارک شدیم . حدود ساعت 10 به ورودی سیام پارک رسیدیم .

http://s6.picofile.com/file/8215493650/612664395a40232133447d33247d3832393836373833.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215493476/308.jpg

این مجموعه در سال 1975 و با مساحت 120 هکتار افتتاح گردید و در حال حاضر بزرگترین مجموعه به این شکل در جنوب شرقی آسیا است .

سیام پارک شامل چند مجموعه است : شهر بازی ، پارک آبی ، موزه دایناسورها ، طبیعت زیبا که شامل مرداب نیلوفر است و ...

مجموعه پارک آبی ، دارای بزرگترین استخر موج در دنیا است و در کتاب ثبت رکورد گینس ثبت گردیده است ، لازم به ذکر است که این استخر موج دارای 13600 متر مربع مساحت میباشد .

به ورودی سیام پارک رسیدیم و وحید توضیحاتی در مورد آنجا داد و نقشه های پارک را در اختیار همسفران قرار داد . قرار بود طوری برای تفریح در قسمتهای مختلف پارک برنامه ریزی کنیم که موقع ناهار در ساعت 2 در قسمت رستوران مجموعه حاضر باشیم .

در ابتدا وارد محوطه شهر بازی شدیم . من و خواهرم که عاشق شهربازی هستیم ، گفتیم اول از همینجا شروع کنیم . چون بعد از خوردن ناهار نمی توانیم به راحتی از دستگاههای مجموعه استفاده کنیم و ممکن است حالمان بد شود .

http://s6.picofile.com/file/8215575876/DSC08430.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215494900/DSC08426.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215498692/maxresdefault2.jpg

ابتدا به قسمت ترن هوایی رفتیم . در کل در مجموعه شهر بازی سیام پارک سه ترن هوایی وجود داشت که هر کدام با دیگری متفاوت بودند . تفاوت اصلی آن پارک با شهر بازی و پارکهای مشهد در اینجا بود که با همان بلیط ورودی هر چقدر می خواستیم از دستگاهها استفاده می کردیم و جلو هیچ دستگاهی هم صف طولانی وجود نداشت . هرکجا می رفتیم به راحتی سوار می شدیم و حتی می توانستیم دوباره و دوباره از آن دستگاه استفاده کنیم و پیاده نشویم .

من در بین تمام دستگاهها از ترن هوایی بیشتر خوشم می آمد و برای همین دو بار به اولین ترن هوایی که نامش بومرنگ ( boomerang ) بود ، سوار شدیم که البته خیلی هیجان نداشت و از نظر من بچگانه بود .


http://s3.picofile.com/file/8215494992/DSC08428.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215493700/6781597909.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215498950/siam_waterpark_city_bangkok.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215494684/DSC08423.JPG

سپس به قسمتهای دیگر رفتیم . در قسمتی دستگاه بلندی وجود داشت به نام گیانت ( GIANT ) که مشابه پاراتاور کوهستان پارک شادی در مشهد بود ، ولی خیلی بلند تر و با ارتفاع بیشتر که سوار آن شدیم .

GIANT واقعا هیجان انگیز بود . به طوریکه صندلی ها تا منتهی الیه دستگاه بالا میرفتند و لحظه ای در آنجا مانده و از آن ارتفاع می توانستیم شهر بانکوک را به خوبی تماشا کنیم ، ولی همچنان که مشغول تماشا می شدیم ، یک دفعه با سرعتی بسیار بالا به طرف پایین سقوط می کردیم . سرعت به حدی بالا بود که از صندلی ها جدا می شدیم و نفسمان بند می آمد . حس و حالی که در آن لحظه داشتم قابل بیان نیست ، ولی واقعا جالب و هیجان انگیز بود .

http://s3.picofile.com/file/8215495200/DSC08440.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215498392/park_2.jpg

با اینکه ارتفاع دستگاه خیلی زیاد بود ، ولی آنقدر ترسناک به نظر نمیرسید . با توجه به اینکه من بارها پاراتاور مشهد را سوار شده بودم و هیچ ترس و هیجانی نداشت ، و از طرف آدم ترسویی نیستم فکر نمی کردم که چنین هیجانی را در این دستگاه تجربه کنم . ولی زمان پیاده شدن از دستگاه ، قلبم با سرعت نور به طپش افتاده بود .

فقط همان یکبار به آن سوار شدیم و برای دفعه دوم نتوانستیم . چون تحمل آن همه هیجان را نداشتیم و کمی ترسیده بودیم .

مدتی در همانجا ایستاده و دیگران را تماشا کردیم و عکس گرفتیم . قیافه های وحشت زده کسانی که برای اولین بار سوار آن دستگاه می شدند ، دیدنی و جالب بود .

پس از آن به قسمت دیگر رفتیم و دستگاه جالبی دیدیم که اسمش را نمی دانستیم ولی از دور که نگاه می کردیم و جیغ و فریاد و خنده مردم را می شنیدیم ، احساس کردیم که باید وسیله جالبی باشد . دستگاه همزمان که می چرخید با تکانهایی به بالا و پایین افراد را بر روی صندلی های اطراف می کوبید و جالب بود . تصمیم گرفتیم که آنرا امتحان کنیم و بفهمیم در کنار ظاهر آرام دستگاه ، چرا مردم اینقدر می خندیدند و فریاد می زدند ؟

http://s6.picofile.com/file/8215498584/park_3.jpg

سوار دستگاه شدیم . جایی برای گرفتن دست نبود و ظاهرا به نظر می رسید که نیازی به گرفتن دستها نباشد . زمانی که دستگاه شروع به حرکت کرد ، در کنار چرخیدن مشابه دستگاه سفینه ( کوهستان پارک شادی مشهد ) ، با حرکت های سریع تکانهای غیر معمولی میخورد که از روی صندلی جابجا می شدیم و به سمت چپ و راست پرتاب می شدیم . سریعا دستهایمان را به میله های عقب گرفتیم . هم پرهیجان و جالب بود و هم خنده دار . ما نیز فقط می خندیدیم و فریاد می زدیم . تجربه بسیار جالبی بود و همه خوشمان آمده بود .

http://s3.picofile.com/file/8215495392/DSC08447.JPG

تصمیم گرفتیم که بعد از امتحان کردن چند دستگاه دیگر مجددا برگشته و سوار آن دستگاه شویم .

به سراغ قسمتهای دیگر رفتیم . در قسمتی چشمم به یک چرخ و فلک افتاد و قرار شد به سوی آن برویم . در جهتی که آنرا دیده بودیم حرکت کردیم ، ولی آنرا ندیدیم و فکر کردیم مسیر را اشتباه آمده ایم . به نقشه نگاه کردیم و دیدیم چرخ و فلک باید در همین اطراف باشد ، اما آنرا پیدا نمی کردیم . تا اینکه چشممان به دستگاهی افتاد که به موازات زمین می چرخید و پس از مدتی بلند شده و جهت آن تغییر می کرد و به چرخ فلک تبدیل میشد . در آنجا متوجه شدیم که چرا نتوانسته بودیم آنرا پیدا کنیم . مدتی ایستاده و آنرا تماشا کرده و عکس گرفتیم و سپس سوار آن شدیم .

http://s6.picofile.com/file/8215495100/DSC08434.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215498234/park_1.jpg

با سوار شدن به چرخ و فلک ، متاسفانه شوهر خواهرم حالت تهوع گرفته و نتوانست به همراه ما از دیگر دستگاهها استفاده نماید .

سپس به منطقه دیگری رفتیم و ترن هوایی بزرگ و هیجان انگیزی دیدیم . این ترن دقیقا همان ترنی بود که من می خواستم . شوهر خواهرم در خارج از محوطه دستگاه ایستاد تا از ما عکس و فیلم بگیرد و من و خواهرم برای سوار شدن به نزدیک دستگاه رفتیم. صندلی ها یک نفره و پاها و آویزان بود. در کنار همدیگر نشستیم و دستگاه شروع به حرکت کرد. واقعا جالب و هیجان انگیز بود و به هر طرف می چرخیدیم و حرکت می کردیم.

http://s3.picofile.com/file/8215497434/DSC08585.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215497600/DSC08590.JPG

زمانی که به جایگاه رسیدیم ، ما پیاده نشدیم و یکبار دیگر حرکت کردیم و دوباره هیجان آنرا تجربه کردیم . بعد از آن پیاده شدیم و سراغ مجتبی رفتیم تا برای بار سوم به همراه او سوار شویم ، ولی او گفت حالش خوب نیست و به همین دلیل منصرف شدیم . دستگاههای دیگر را دیدیم و آنقدر جذاب و هیجان انگیز نبودند و از آنها استفاده نکردیم . ساعت 1 ظهر بود و فرصت چندانی تا زمان ناهار نداشتیم . هنوز قسمتهای زیادی از پارک مانده بود که ندیده بودیم .

به همین دلیل وارد محوطه پارک شدیم و به طرف جایگاه دایناسورها رفتیم . در مسیر رسیدن به دایناسورها ، مرداب زیبایی وجود داشت که پر از گلهای لوتوس یا نیلوفر آبی بود . در گوشه ای از مرداب ، مجسمه بزرگی از بودا گذاشته شده بود و در کنار آن مجسمه شخصیت ترسناکی وجود داشت که در کنار او عکس گرفتیم .

http://s6.picofile.com/file/8215496384/DSC08508.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215496026/DSC08478.JPG

این مجسمه نشان دهنده تونل وحشت بود . وارد تونل وحشت شدیم . تونلی تاریک بود که در قسمتهای مختلف آن جنازه ها و موجودات ترسناکی بلند شده و نزدیک می شدند و یا نسیمی آمده و صدای وحشتناکی به گوش می رسید . همه جیغ می زدند و می ترسیدند ، اما ما زیاد نترسیدیم و سرانجام از سمت دیگر تونل خارج شدیم .

بعد از آن به بالای پل رفتیم که بر بالای مرداب واقع شده بود . از روی پل می توانستیم کل مرداب را تماشا کنیم و مناظر زیبا و رویایی داشت .

http://s3.picofile.com/file/8215496076/DSC08479.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215496234/DSC08504.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215496342/DSC08505.JPG

از بالای پل که داخل مرداب را نگاه می کردیم ، گربه ماهی های بزرگی را در آب میدیدیم که به تعداد زیاد در مرداب زندگی می کردند .

http://s3.picofile.com/file/8215496434/DSC08518.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215496468/DSC08520.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215496584/DSC08527.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215496676/DSC08534.JPG

پس از گرفتن عکس و لذت بردن از زیبایی های آنجا ، در ادامه راه به ساختمان بزرگی رسیدیم که موزه دایناسورها در آنجا واقع بود و به داخل ساختمان رفتیم . در قسمتهای مختلف آنجا مجسمه های متحرک از انواع دایناسورها ، پرندگان آن زمان و انسانهای نخستین وجود داشتند که با ابعاد بزرگ و نزدیک به ابعاد واقعی در آن زمان ساخته شده بودند و متحرک بودند . همچنین صداهای مختلف غرش و ... روی آنها گذاشته شده بود که محیط را طبیعی جلوه میداد .

http://s6.picofile.com/file/8215496800/DSC08545.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215496868/DSC08550.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215496934/DSC08552.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215497018/DSC08568.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215497068/DSC08578.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215499492/siam_park_4.jpg

در کل جالب و دیدنی بود ، ولی برای من و خواهرم که قبلا پارک ژوراسیک دایناسورها در استانبول ترکیه را دیده بودیم ، جذابیت زیادی نداشت و به اندازه آنجا حرفه ای و واقعی به نظر نمی رسید . پس از گرفتن چند عکس از آنجا خارج شدیم و از مسیری دیگر به محوطه رسیدیم .

http://s3.picofile.com/file/8215495892/DSC08472.JPG

مجددا چند وسیله تفریحی و یک ترن هوایی کوچکتر دیدیم و سوار آن شدیم . به اندازه ترن های قبلی جالب و پر هیجان نبود ، ولی در کل جالب بود .

http://s3.picofile.com/file/8215497334/DSC08581.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215497542/DSC08583.JPG

ساعت نزدیک 2 بود و باید به رستوران می رفتیم .  پارک شلوغ بود و ممکن بود در رستوران جا برای نشستن پیدا نکنیم . وقتی رستوران را پیدا کردیم ، دیدیم که همه آمده و حسابی شلوغ است و جایی برای نشستن وجود ندارد . مجبور بودیم در صف ایستاده و به صورت سلف سرویس از غذاهایی که می خواستیم برداریم و شاید تا آن زمان میزی خالی پیدا کرده و بتوانیم غذا بخوریم .

خواهرم توانست کنار دو نفر از هم وطنانمان جایی پیدا کند و برایمان جا بگیرد و ما هم مشغول برداشتن غذا شدیم . باز هم غذاهای عجیب و غریب و بد مزه زیاد بود و غذایی دلچسب پیدا نمی کردم . مقدار کمی غذای دریایی که روی آن نوشته بود ماهی ، برداشتم و مقداری هم خوراک مرغ با هویج و سبزیجات و کمی برنج کته ، کمی سالاد سبزیجات و یک لیوان نوشابه و طرف میز رفتم . بعد از اینکه کمی از ماهی خوردم ، متوجه شدم که طعم ماهی ندارد و گویا میگو و یا موجود دریایی دیگری بود و دیگر از آن نخوردم .

در حد دو یا سه قاشق برنج خوردم و بقیه معده را با نوشابه پر کردم . خواهرم هم نتوانست زیاد بخورد ، ولی مجتبی که معمولا خودش را مدیون شکمش نمی کند ، از انواع مختلف غذاها و به خصوص مرغ و .. خورد .

حدود ساعت 2:40 بود که از رستوران خارج شدیم و به طرف پارک آبی رفتیم . ابتدا به باجه امانات صندوق رفتیم و وسایلمان را در صندوق هایی که در اختیارمان گذاشته شده بود ، گذاشته و در رختکن هایی که در آنجا وجود داشت لباس عوض کردیم و راهی مجموعه آبی شدیم .

http://s3.picofile.com/file/8215495500/DSC08451.JPG

یکی از مزایایی که پارک آبی آنجا دارد ، اختیاری بودن پوشش است و اجباری برای پوشیدن مایو و بیکینی نیست . یعنی خانمها می توانند از مایو اسلامی استفاده کنند و تنها برای استفاده از سرسره ها داشتن مایو ( اسلامی و ... ) اجباری است . من و خواهرم زیر سارافونی و ساپورت پوشیده و روی آن مایوی پوشیده بر تن کردیم و راهی پارک شدیم .

نکته جالبی که در آنجا متوجه شدیم این بود که اکثر هموطنان ما که در بانکوک همراه خانواده و حتی با بچه هایشان آمده بودند ، تحقیق زیادی در مورد پارک آبی نکرده و مایو و لباس مناسب به همراه نیاورده بودند . به همین دلیل در قسمت پارک آبی فقط چند نفر ایرانی می دیدیم و بقیه هموطنان به این قسمت نیامدند .

http://s3.picofile.com/file/8215493542/310.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215495650/DSC08452.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215495468/DSC08449.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215498826/Siam_Park_City22.jpg

دور تا دور پارک آبی رودخانه آرام بود که در آن مردم نشسته بر روی تیوپها در حرکت بودند . سپس به استخری رسیدیم و به داخل آن رفتیم و خانم عکاسی که دوربین حرفه ای داشت از ما در زیر آب چند عکس گرفت و قرار شد بعد از خروج از پارک آبی ، عکسها را انتخاب و برایمان چاپ کنند .

سپس از سرسره پایین آمدیم که مشابه سرسره های ایران بود که در عکس مشخص است . در آن روز گرم در منطقه استوایی ، آبتنی خیلی خوب بود . برای همین به استخر موج رفتیم .

http://s6.picofile.com/file/8215495776/DSC08456.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215497726/GOPR0355_1024x768.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215499276/siam_waterpark_bangkok.jpg

استخر موج ، همانگونه که در بالا گفته شد ، بزرگترین استخر موج در آسیا می باشد و عده زیادی اعم از مرد و زن و کودک در قسمتهای آن مشغول شنا و تفریح بودند . موجهای آن قدرت زیادی داشت و به نسبت پارکهای آبی مشهد ( سرزمین موجهای آبی و پارک آبی ایرانیان ) هیجان بیشتری داشت . ولی به علت داشتن محوطه روباز و استفاده همزمان همه مردم و بزرگی ، از نظر بهداشتی اصلا به پای پارکهای آبی ایران نمی رسید .

به طوریکه که در کف استخر آشغال دیده میشد و لیز بود . و بر روی آب نیز شاخ و برگ درختان و ... دیده میشد .

http://s3.picofile.com/file/8215499818/siamparkcity2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216037884/beach2_siam_park_bangkok.png

به هر حال تفریح جالبی بود و به همه ما خوش گذشت . به طوریکه متوجه گذر زمان نمی شدیم . پس از مدتی از استخر بیرون آمده و به ساعت دیواری محوطه نگاه کردیم و متوجه شدیم ساعت 5 بعد از ظهر است و قرار است تا قبل 5:30 همه در خروجی پارک حاضر باشیم .

به طرف رختکن رفتیم و لباسهایمان را عوض کرده و به قسمت امانات رفتیم . عکس ها را انتخاب کردیم و سریعا چاپ کرده و به ما تحویل دادند و سپس به طرف خروجی پارک رفتیم . ساعت 5:30 به خروجی رسیدیم و سایر هموطنان نیز جمع شدند و سوار ماشین شدیم .


رفتن به بازار :

ساعت 6:30 بود که به نزدیکی مراکز خرید رسیدیم و چند نفر از هموطنان در آنجا پیاده شدند تا از فرصت استفاده کنند . ما نیز فرصت را غنیمت شمرده و با توجه به اینکه از طرفی فقط یک روز دیگر به پایان سفر زمان داشتیم ، و از طرفی بازارها حدود 8 تا 9 تعطیل می شدند ، در همانجا پیاده شدیم و به هتل نرفتیم .

تصمیم گرفتیم این بار به بازارهای سنترال ورد پلازا (  ( Central World Plazaو پلاتینوم ( Platinum Fashion Mall ) و مرکز خرید Big C برویم که تقریبا به هم نزدیک بودند .

http://s3.picofile.com/file/8215585376/Ax_14.jpg

ابتدا به سنترال ورد رفتیم . اجناس زیبا و با قیمتهای نسبتا بالا داشت ولی با کیفیت و خوب . از آنجا چند تی شرت و یک عروسک برای سوغاتی ، کیف پول تکه دوزی شده ، لباس بچه و ... خریدیم . اجناس جالبی داشت ولی بعضی از آنها را نمی توانستیم به راحتی حمل کرده و با هواپیما به ایران بیاوریم . سپس به بازار Big C  رفتیم و در آنجا نیز خریدهایی انجام دادیم .

http://s3.picofile.com/file/8215586442/Beef_Pies_001_2_opt.jpeg

در یکی از این مراکز خرید ، هایپر مارکت بزرگی وجود داشت که از آنجا مواد خوراکی برای سوغاتی خریداری کردیم که نوعی شیرینی مخصوص بسته بندی شده بود .

حدود ساعت 9:30 بود که بازارها تعطیل شدند و چون زیاد خرید کرده بودیم و بارمان سنگین بود ، و همچنین به دلیل خستگی زیاد ، تاکسی گرفته و به هتل برگشتیم .

شوهر خواهرم که دیگر نتوانست تحمل کند و برای ماساژ به سالن ماساژ هتل رفت و هزینه زیادی جهت ماساژ پرداخت کرد ، ولی من و خواهرم ترجیح دادیم استراحت کنیم و برای روز بعد انرژی داشته باشیم . سرانجام بعد از خوردن شام ، ساعت کوک کرده و خوابیدیم .


روز هشتم سفر - بانکوک

صبح با صدای زنگ ساعت بیدار شده و به نوبت دوش گرفته و آماده شده و به رستوران رفتیم . بعد از صرف صبحانه در ساعت 8:30 به لابی رفته و منتظر ماشین شدیم .

با حدود 10 دقیقه تاخیر ماشین رسید و سوار شده و به طرف سافاری ورد حرکت کردیم . از شانس خوب ما در ردیف اول ون نشستیم و قرار بود با همان ون به داخل محوطه باغ وحش آزاد بانکوک برویم و از آنجا تسلط خوبی برای گرفتن فیلم و عکس داشتیم .

هموطنان ما که در ون با ما در این تور همراه بودند ، اکثرا از تهران و شیراز بوده و همگی همراه خانواده بودند و فقط یک دختر مجرد تهرانی که به تنهایی به سفر آمده بود ، با ما همراه بود .


بازدید از باغ وحش آزاد بانکوک ( سافاری ورد ) :

وارد محوطه باغ وحش ( Safari World ) شدیم و با همان ون به داخل جنگل رفتیم . آن روز هوا خیلی گرم بود و هواشناسی موبایل من دمای 45 درجه را نشان میداد .

http://s3.picofile.com/file/8215480100/DSC_0792.jpg

ابتدا وارد قسمت حیوانات اهلی شدیم . همینطور که با ماشین در بین جنگل حرکت می کردیم ، در اطراف و در کنار برکه ها حیوانات و پرندگان را می دیدیم که اکثرا از شدت گرما به زیر سایه بانها پناه برده بودند . از کنار آهو و غزال و گوزنهای وحشی عبور کردیم و از آنها عکس گرفتیم .

http://s3.picofile.com/file/8215457292/DSC08616.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215458984/DSC08640.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215455726/bagh_vahsh_2.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215458884/DSC08639.JPG

سپس زرافه ها را دیدیم که بر زیر سایه بان ها رفته بودند تا از آفتاب در امان باشند . مبادا رنگ پوستشان برود .

http://s3.picofile.com/file/8215456750/DSC08607.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215456900/DSC08608.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215457200/DSC08614.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215456942/DSC08611.JPG

بعد از طی مسیر کوتاهی چند گوره خر دیدیم و در کنار آنها کرگدن ها حضور داشتند . یک دفعه چشممان به کرگدن بزرگی افتاد که در وسط جاده به طرف ماشین ما حرکت می کرد . ماشین چند دقیقه توقف کرد که مبادا کرگدن با شاخش به ماشین حمله کند .

http://s3.picofile.com/file/8215455992/DSC08597.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215456584/DSC08605.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215456142/DSC08599.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215456268/DSC08600.JPG

از فرصت استفاده کردیم و از او عکس و فیلم گرفتیم .

http://s3.picofile.com/file/8215479568/bagh_vahsh_4.jpg

سپس به قسمت بوفالو ها رفتیم که هیکل های بزرگی داشتند .

http://s6.picofile.com/file/8215459442/DSC08649.JPG

در کنار برکه ها پرندگان زیادی از جمله لک لک ، پلیکان و حواصیل و ... دیده می شدند . همه حیوانات و پرندگان در کنار یکدیگر با خوبی زندگی می کردند .

http://s6.picofile.com/file/8215455892/DSC08596.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215456534/DSC08604.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215456384/DSC08602.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215456450/DSC08603.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215456292/DSC08601.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215456176/DSC08598.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215457026/DSC08612.JPG

هوا آنقدر گرم و شرجی بود که ماشینهایی مخصوص در محوطه مشغول آبپاشی بودند که شاید کمی بتوانند از گرمای شدید و تلف شدن حیوانات جلوگیری کنند .

بعد از دور زدن در محوطه حیوانات اهلی ، از دروازه قفس مانند بزرگی که از زنجیر درست شده بود عبور کردیم . راننده به ما گفت پنجره های ماشین را ببندیم ، چون خطرناک است و به محوطه حیوانات وحشی می رویم .به همین دلیل عکس ها از پشت شیشه گرفته شده و ممکن است کیفیت زیاد خوبی نداشته باشند .

در هر قسمتی تابلوهایی دیده میشد که متوجه می شدیم وارد محوطه ببرها و یا شیرها و ... می شویم .

در ابتدا قسمت شیرها بود . من که مشغول فیلمبرداری از سمت چپ بودم در ابتدا متوجه آنها نشدم و مجتبی در سمت راست نشسته بود و گفت شیرها این طرف هستند و با دوربین دیجیتال از آنها عکس می گرفت . ماشین مدت کوتاهی در آنجا ایستاد و شیرها که همه در گوشه ای زیر سایه جمع شده بودند و حال و حوصله نداشتند ، را تماشا کردیم . راننده می گفت به خاطر گرمای زیاد حیوانات امروز کم حوصله هستند .

http://s6.picofile.com/file/8215457384/DSC08624.JPG

از آن قسمت عبور کردیم و به محوطه ببرها رسیدیم . در کنار برکه کوچکی ، در زیر سایه یک درخت ، چند ببر در زیر و بالای سکویی نشسته و یا دراز کشیده بودند .    

در فاصله حدود دو تا سه متری از ببرها ، توقف کردیم و از آنها عکس و فیلم گرفتیم و سپس به ادامه مسیر پرداختیم .

http://s3.picofile.com/file/8215457634/DSC08625.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215458326/DSC08628.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215458184/DSC08627.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215458684/DSC08631.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215458618/DSC08630.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215458768/DSC08634.JPG

در قسمت بعدی چند خرس سیاه در بالای سقف یک سایه بان کوچک که نمی توانستیم بفهمیم که چطوری به آن بالا رفته است و در زیر آن خوابیده بودند و یکی از آنها در کنار تخته سنگی نشسته ، انگار که مشغول انجام کاری و یا تماشای فیلم است . شاید هم دستهایش را به سنگ چسبانده بود که کمی سرد شود .  

خرس دیگری هم در گوشه سایه ای به راحتی دراز کشیده بود . از آنها هم عکس و فیلم گرفتیم و مدتی به نظاره نشستیم . 

http://s3.picofile.com/file/8215459150/DSC08642.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215459226/DSC08643.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215459050/DSC08641.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215461800/Sun_Bear_Helarctos_malayanus_.jpg

در چند قدمی خرس ها ، طاووس نر زیبایی با خیال راحت و بدون ترس ، مشغول قدم زدن بود و برایمان جالب بود که طاووس از خرس ها نمی ترسید و خیلی راحت با آنها زندگی می کرد .

http://s3.picofile.com/file/8215459292/DSC08646.JPG

پس از آن به راهمان ادامه دادیم و سپس مجددا به محوطه حیوانات اهلی برگشتیم . کارگران باغ وحش مشغول غذا دادن به حیوانات بودند و با جیپ های مخصوص در کنار آنها ایستاده بودند .

http://s6.picofile.com/file/8215460600/giraffes.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215458826/DSC08635.JPG

از کنار آنها عبور کردیم و از محوطه حیوانات خارج شدیم . به ورودی قسمت تفریحی و نمایش های سافاری ورد رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم .

http://s6.picofile.com/file/8215459542/DSC08654.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215460342/DSC08651.JPG

در قسمت ورودی عکس گرفتیم و سپس نقشه را گرفته و به دنبال راهنما ، راهی محوطه بزرگ سافاری ورد شدیم . در قسمتی از محوطه اسب کوچکی از نژاد اسبهای کوتوله وجود داشت که کنار آن رفتیم و او را ناز کردیم و با او عکس گرفتیم . 

http://s6.picofile.com/file/8215459992/DSC08670.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215460476/DSC08672.JPG

در قسمتی دیگر چند بچه ببر داخل قفس کوچکی قرار داشتند که خانواده ها می توانستند به آنها با بطری شیر داده و با آنها عکس بگیرند . هر عکس حدود 50000 تومان یعنی حدود 500 بات بود . کمی آنها را تماشا کرده و از آنها فیلم گرفتیم . آنقدر شیطون و بازیگوش بودند که به محض باز کردن درب قفس ، ببر دیگر نیز از قفس خارج میشد و باید با کلی زور و اجبار او را به قفس باز می گرداندند . خیلی دوست داشتم که آنها را بغل کنم و با آنها بازی کنم ولی متاسفانه امکان و وقتش نبود و از طرفی باید هزینه زیادی پرداخت می کردیم .

http://s6.picofile.com/file/8215459576/DSC08664.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215460526/DSC08666.JPG

در قسمتی دیگر دو اورانگوتان که شلوار و لباس همانند انسانها پوشیده بودند به همراه صاحبانشان حضور داشتند که با مردم عکس می گرفتند و از مردم خوراکی هایی مثل آجیل و موز می گرفتند .

http://s3.picofile.com/file/8215461150/DSC08703.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215461318/DSC08705.JPG

در قسمت دیگری طوطی های رنگی زیبایی بودند که می توانستیم با آنها نیز عکس بگیریم .

http://s3.picofile.com/file/8215483192/DSC08706.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215483342/DSC08661.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215484292/DSC08659.JPG

پس از آن به دنبال راهنما وارد رستوران بزرگی شدیم که شبیه سوله بود . در آنجا همه در پشت میزهایی که از قبل همانند رستوران همه چیز بر روی آنها چیده شده بود ، نشستیم و برایمان نوشابه و لیوان و ... گذاشتند . وسایلمان را گذاشته و برای برداشتن غذا به قسمت سلف سرویس رفتیم و باز هم بیشتر سالاد سبزیجات و موز و میوه برداشتیم و مقدار کمی غذا که می دانستیم باز هم نمی توانیم غذای دلچسبی بخوریم و سر میز برگشتیم . هر طوری بود با سبزی و میوه شکم را سیر کردیم و از رستوران خارج شدیم .

در مسیر رسیدن به نمایش حیوانات ، مجسمه های جالبی وجود داشت که با آنها عکس گرفتیم .

http://s6.picofile.com/file/8215459642/DSC08675.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215460392/DSC08677.JPG

سپس به دنبال راهنما به قسمت نمایش حیوانات رفتیم . ابتدا نمایش یا شوی اورانگوتان بود . محوطه بزرگی بود و باید تعداد زیادی پله را بالا می رفتیم تا بتوانیم جایی برای نشستن پیدا کنیم . هوا به شدت گرم بود و تعداد خیلی زیادی جمعیت در یک مکان دور هم جمع بودند . در کنار ستونهای محل نمایش پنکه های کوچکی گذاشته بودند که به هیچ وجه جوابگوی آن گرمای شدید نبود .

بعد از دقایقی نمایش شروع شد و اورانگوتان با شلوارک جالبی که پوشیده بود به روی سن آمد . مربی با او صحبت می کرد و او با درآوردن صدا و حرکت سر جواب میداد . سپس خانم اورانگوتان آمد و آنها با هم دوست شدند و حرکات جالبی درآوردند که خیلی خنده دار بود . اورانگوتان دیگر آمده و با هم مسابقه بوکس اجرا کردند و خانم اورانگوتان نیز آنها را تشویق می کرد و ... . در کل حرکات جالب و بامزه ای اجرا می کردند و نمایش خنده داری بود .

http://s3.picofile.com/file/8215459826/DSC08678.JPG

اجرای نمایش حدود نیم ساعت به طول انجامید و سپس از محل خارج شدیم و به دنبال هموطنان و راهنما به طرف سالن نمایش شیرهای آبی رفتیم .

سالن نمایش شیرهای آبی دارای استخر بزرگی بود و سکوهایی که در سمت مقابل استخر برای حضور شیرهای آبی وجود داشت . جمعیت زیادی حاضر بودند و محل نمایش مملو از جمعیت بود . شیرهای آبی به همراه مربیانشان بر روی سن آمدند و هر کدام با اشاره و دستور مربیان کارهای جالبی انجام می دادند . از جمله چرخاندن حلقه با سر ، چرخاندن و بازی با توپ با نوک بینی و شیرجه زدن در آب ، ایستادن بر روی دم و دست زدن و ... که در فیلم و عکس ها مشهود است .

http://s6.picofile.com/file/8215460576/DSC08681.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215481100/safari_world_zoo_bangkok_34.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215460668/DSC08686.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215460684/DSC08688.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215460850/DSC08694.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215460726/DSC08691.JPG

نمایش جالبی بود و حدود نیم ساعت طول کشید . پس از خروج از محل نمایش ، به محوطه نمایش کابوی رفتیم . صحنه شبیه فیلمهای وسترن ساخته بودند و افراد کابوئی که از صحبتهایشان چیزی نمی فهمیدیم و فقط صدای تیراندازیشان گوش را اذیت می کرد . در کل نمایش خسته کننده ای بود و زیاد خوشمان نیامد ، بعضی قسمتها خنده دار بود . به هر حال چند عکس گرفتیم .

http://s3.picofile.com/file/8215460918/DSC08695.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215461050/DSC08699.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215461092/DSC08700.JPG

سپس نوبت به آخرین نمایش رسید که شوی دلفین ها بود . قبلا نمایش دلفین ها را در جزیره کیش دیده بودیم که واقعا جالب بود . وارد محوطه نمایش شدیم که محوطه بزرگی بود . تا زمان شروع نمایش ، آهنگ هایی پخش میشد و با هر آهنگی از هر ملیتی که شنیده میشد ، عده ای از اهالی آن کشور ، در بین جمعیت بلند شده و می رقصیدند . بخصوص هندیها که رقص برایشان با ارزش و جزئی از فرهنگ آنان است و بسیار زیبا می رقصیدند . سایر حاضرین نیز همه مشغول فیلمبرداری از رقص هندی ها بودند . تنها افرادی که فقط تماشاچی بودند ، ایرانی ها بودند .

سرانجام پس از تماشای رقص ها و لذت بردن از آنها ، نمایش دلفین ها شروع شد .

http://s6.picofile.com/file/8215461392/DSC08711.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215461668/DSC08731.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215461568/DSC08721.JPG

http://s3.picofile.com/file/8215461526/DSC08718.JPG

http://s6.picofile.com/file/8215461600/DSC08725.JPG

چهار دلفین به همراه مربیان بر صحنه آمدند و با پرش و احترام بر روی سکو پریدند و به تماشاچیان ادای سلام و احترام کردند . تماشاچیان نیز با سوت و جیغ و دست زدن به آنها عکس العمل نشان دادند .  

سپس نمایش شروع شد که بسیار جالب بود . آنها پرش هایی بلند و زیبا انجام میدادند . توپ بازی کرده و حلقه ها را بر سر خود می چرخاندند . در آب می رقصیدند و سوت می زدند . از حلقه ها می پریدند و ...

http://s3.picofile.com/file/8215462292/safari_world_5.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215462200/safari_world_7.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215461868/safari_world_6.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215462368/safari_world_8.jpg

نمایشها زیبا بودند و از تماشای آنها لذت بردیم . سپس نزدیک خروجی باغ وحش به فروشگاه بزرگی رسیدیم که در آن انواع عروسکها و کلاههای بچه گانه که بر روی آنها عروسک حیوانات قرار داشت ، به فروش گذاشته شده بود که از آنجا کلی خرید کردیم .

در آنجا راهنما گفت که می توانید بلیط جداگانه تهیه کرده و با قایق دور تا دور محوطه را گشته و از نزدیک کوروکودیلها را تماشا کنید . ما که قبل از آن از قسمت بالای برکه از کوروکودیلها عکس گرفته بودیم و می ترسیدیم زیاد به آنها نزدیک شویم ، منتظر نظر بقیه همسفران شدیم . خوشبختانه هیچیک از همسفران متقاضی نشدند و همه خسته بوده و متقاضی برگشت بودند .

http://s6.picofile.com/file/8215459692/DSC08674.JPG

بعد از نیم ساعت که همه جمع شدند ، در ساعت 5 بعد از ظهر سوار ماشین شده و به طرف شهر حرکت کردیم و به این ترتیب آخرین تور تفریحی ما در این سفر به انتها رسید . آن روز خیلی خوش گذشته بود و تجربه جالب و به یاد ماندنی داشتیم .

به داخل شهر رسیدیم و این بار در خیابان دیگری که در آن مغازه های خیابانی و دست فروش ها وجود داشتند ، پیاده شدیم و باید از فرصت استفاده می کردیم و آخرین خریدهای سوغاتی را انجام می دادیم که فردا راهی مسیر برگشت به ایران بودیم .

دختر همسفرمان که تنها به تایلند آمده بود با ما همراه شد و همگی با هم به بازارها رفتیم و مقداری خرید کردیم . اسباب بازی و لباس بیشترین خریدهای ما بودند که به عنوان سوغاتی خریده بودیم . سپس به خیابانی رسیدیم که مرکز خرید بزرگی در آن بود و نام آنرا به خاطر ندارم . در آنجا نیز دوری زدیم و مقداری خرید کردیم و در ساعت 10 شب ، تاکسی گرفته و به هتل برگشتیم .

شب در هتل همه وسایل را جمع کرده و چمدانها را بستیم و برای حرکت آماده شدیم .


روز نهم سفر - بازگشت به ایران

صبح زود با صدای زنگ ساعت بیدار شدیم . پرواز ما در ساعت 11:30 ظهر بود و بایستی از 3 ساعت قبل در فرودگاه حضور می داشتیم . ماشین در ساعت 8:30 به دنبالمان می آمد و باید تا قبل از آن کارهای تحویل اتاق و ... را انجام می دادیم . ابتدا آماده شده و همه وسایل را جمع کرده و در گوشه اتاق گذاشتیم و برای صرف صبحانه به رستوران هتل رفتیم . بعد از صرف صبحانه و برداشتن مقداری نان و خوراکی برای مدتی که در فرودگاه بحرین تا پرواز بعدی فرصت داشتیم ، به لابی رفتیم . با توجه به اینکه وسایلمان بیشتر شده بود ، مجبور شدم به فروشگاه واقع در لابی هتل رفته و ساک دستی خریداری کنم که بعضی وسایل و خوراکی های لازم را برای بردن به قسمت داخل هواپیما ، در آن قرار دهم . سپس به اتاق برگشتیم و وسایل را برداشته و مجددا به لابی برگشته و کارهای check out  اتاق را انجام دادیم . سپس سوار ماشین ترانسفر هتل شده و به طرف فرودگاه حرکت کردیم . حدود ساعت 9:15 به فرودگاه رسیدیم .


ورود به فرودگاه بانکوک :

وسایل را تحویل بار دادیم و فقط لپتاب و ساک دستی را با خود به قسمت بالا بردیم . تا ساعت 11 در فرودگاه به گشت و گذار پرداختیم و از قسمتهای مختلف آن بازدید کرده و سری به فروشگاههای فرودگاه بزرگ بانکوک زدیم . سپس در سالن پرواز نشستیم و پس از باز شدن گیت پرواز ، به داخل هواپیمای گلف ایر رفته و به طرف بحرین پرواز کردیم .

http://s6.picofile.com/file/8215449726/suvarnabhumi_airport_2.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215449318/suvarnabhumi_international_airport_bangkok_485x323.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215450726/bangkok_airport_2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8216426526/suvarnabhumi_international_airport_bangkok_thailand_3.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215450592/bangkok_airport_1.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215479842/bangkok_duty_free.jpg

ورود به فرودگاه بحرین :

بعد از حدود 5:30 تا 6 ساعت در حدود ساعت 6 عصر به فرودگاه بحرین رسیدیم و با توجه به اختلاف ساعت و زمان در بحرین ، باید حدود 5 ساعت ، یعنی تا 8 شب در فرودگاه منتظر می ماندیم .

http://s3.picofile.com/file/8215453168/bahrain_airport_2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215450400/CIMG0701.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215450492/bahrain_2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215450792/bahrain_airport_1.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215450642/bahrain_airport_3.jpg

ورود به فرودگاه هاشمی نژاد مشهد :

بعد از ساعتها انتظار ، سرانجام سوار هواپیما شده و در ساعت 10:30 شب به فرودگاه هاشمی نژاد مشهد رسیدیم .

http://s3.picofile.com/file/8215453376/Bahrain_International_Airport_2.jpg

به این ترتیب سفر 9 روزه ما به تایلند با تمام خاطرات شاد و به یاد ماندنی به پایان رسید . 

در پایان از خوانندگان محترم که سفرنامه من را دنبال کردند ، تشکر کرده و سفرهای خوبی را برایتان آرزو می کنم .

  • ح... نصیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی