سفرنامه

جهانگردی و سفر به دنیای زیبایی که در آن زندگی می کنیم

سفرنامه

جهانگردی و سفر به دنیای زیبایی که در آن زندگی می کنیم

هدف از ایجاد این وبلاگ آشنایی علاقمندان به گردشگری و شناخت فرهنگ ،مذهب ، آداب و رسوم و پیشینه اقوام مختلف است .

طبقه بندی موضوعی

روزهای چهارم ، پنجم و ششم سفر - آگرا

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۸ ب.ظ

روز چهارم سفر - آگرا

خروج از دهلی و حرکت به سمت آگرا

ساعت 8 صبح از خواب بیدار شدیم و همه وسایل را جمع کرده و چمدانها را بستیم . سپس برای آخرین صبحانه به رستوران رفتیم و مثل روزهای قبل صبحانه مفصلی خوردیم و به اتاق برگشتیم . چمدانها و وسایل را برداشتیم و به لابی رفتیم . کارهای check out هتل را انجام دادیم و منتظر راننده شدیم . راننده منتظر ما بود و چمدانها و وسایل ما را در ماشین گذاشته و سوار ماشین شدیم . ساعت 10 صبح بود و تا آگرا حدود 2 ساعت راه از مسیر اتوبان دلهی آگرا بود . ولی طبق قرارداد راننده ها با شرکت ، ماشین بیشتر از سرعت 80 کیلومتر نمی رفت و از مسیر جاده قدیمی به طرف آگرا به راه افتادیم .

مسیر خسته کننده بود و یک جاده باریک دو طرفه که انواع کامیون و وسایل نقلیه و گاو و گوسفند و ... در آن رفت و آمد می کردند . هوا آنقدر گرم بود که کولر ماشین جوابگو نبود و در طول مسیری که به 5 ساعت طی کردیم واقعا اذیت شدیم .

نزدیک آگرا در ساعت 2 عصر ، به رستوران و مرکز خرید بین راهی رسیدیم که راننده پیاده شد و می خواست ناهار بخورد . به ما هم گفت اگر ناهار می خواهیم همراه او برویم و ما گفتیم هنوز گرسنه نیستیم و منتظر او می مانیم .

به مرکز خریدی که در آنجا بود رفتیم ولی همه اجناس آن مجسمه ها و کارهای هنری نه چندان مرغوب بودند و با قیمتهای بالا که از آنجا بیرون آمدیم و کنار ماشین به انتظار راننده نشستیم .

بعد از 20 دقیقه راننده بیرون آمده و مجددا به سمت آگرا به راه افتادیم . در فاصله 30 کیلومتری آگرا بودیم که لیدر فارسی زبانمان با راننده تماس گرفت و راننده هم گوشی را به من داد . با لیدر صحبت کردم و از همان لحظه اول از لهجه او متوجه شدم که در اینجا لیدرمان ایرانی الاصل است و شاید راحتتر بتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم و یا شاید بیشتر از عرفان به فکرمان باشد و توضیحات لازم برای هر محل را ارائه دهد . در ساعت 3 عصر وارد شهر آگرا شدیم . لیدر در ابتدای شهر سوار ماشین شد و با هم آشنا شدیم . نام او اردشیر بود و از زرتشتیان ایران بود که حداقل 17 سال در هند زندگی می کرد . دکترای تاریخ فرهنگ ملل بوده و به گفته خودش کتابی در زمینه هندوستان و تاریخ و پیشینه آن نوشته بود . اردشیر آدم خوش برخورد و جالبی بود . احساس مسئولیت بسیاری در قبال مسافرین و افرادی که مسئولیت راهنمایی آنان به او سپرده شده بود در خود احساس می کرد ، و در طول 3 روزی که در آگرا بودیم کل روز وقتش را صرف راهنمایی و بردن ما به محلهای تاریخی مختلف کرد و حتی چند ساعت را به بیهودگی تلف نکردیم .

از همان ابتدای آشنایی و برخورد با اردشیر ، خودش را معرفی کرده و ما نیز خود را معرفی کردیم . شماره تماس یکدیگر را جهت انجام هماهنگی های لازم گرفتیم و همراه ما به هتل آمد .

هتل jaypee palace  ( جی پی پلاس ) هتل 5 ستاره و بهترین هتل شهر آگرا بود . هتل ویلایی بود و مانند هتل دلهی در چندین طبقه ساخته نشده بود . هتل زیبایی بود . به محض ورود با استقبال گرم کارکنان هتل مواجه شدیم و خانمی زیبا با لباس ساری رسمی هند ، حلقه گلی دور گردن ما انداخته و ادای احترام کرد . به لابی رفتیم و اردشیر کارهای پذیرش و check in  هتل را انجام داد و در لابی نشستیم و برنامه ریزی کردیم . تنها مشکل هتل این بود که وای فای رایگان نداشت و اگر می خواستیم یوزر و پسورد وای فای بگیریم باید روزی 1000 روپیه پرداخت می کردیم که معادل 56000 تومان خودمان می شد و به صرفه نبود . اردشیر به ما گفت در طول این 3 روز شما را به جاهایی می برم که بتوانید چند دقیقه ای از وای فای مجانی استفاده کنید و نیازی به این همه هزینه نیست .

http://s6.picofile.com/file/8195953034/jaypee_palace_60331.jpg

http://s3.picofile.com/file/8195953000/img_1942.jpg

http://s3.picofile.com/file/8195951592/agra_jaypee_b1.jpg

http://s3.picofile.com/file/8195953276/jaypee_palace_hotel_convention2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8195951650/HI110829455.jpg

او گفت که دوست دارد از تمام وقتمان استفاده کنیم و فرصت را هدر ندهیم و ما هم قبول کردیم . علیرغم خستگی در طول مسیر ولی نمی خواستیم که ادامه این روز را از دست بدهیم . اردشیر گفت فردا صبح به تاج محل می رویم ولی قبل از دیدن تاج محل من لازم میدانم که شما را با داستان زندگی شاه جهان و ممتاز بانو و  همچنین نحوه ساخته شدن تاج محل آشنا کنم . ما از این نظر استقبال کردیم و گفتیم ما هم نمی خواهیم امروز را از دست بدهیم . قرار شد به اتاق رفته و ناهار بخوریم و کمی استراحت کنیم و در ساعت 6 عصر اردشیر و راننده به دنبالمان آمده و به دیدن چند جا برویم .

وارد اتاق شدیم . اتاقی بزرگ در طبقه همکف که در تراس آن به باغی بزرگ و زیبا باز می شد . در جلوی اتاق در تراس اختصاصی میز و صندلی حصیری گذاشته بودند تا بتوانیم از فضای آزاد باغ استفاده کنیم . از دیدن اتاق و فضای بیرون بسیار به وجد آمدیم . چون دسترسی به بیرون و خرید نداشتیم ، مجبور شدیم از تن ماهی و نان خشکهای یزدی که از ایران با خود آورده بودیم استفاده کنیم و ناهار بخوریم . بعد از صرف ناهار وسایل را از چمدانها خارج کرده و چیدیم و کمی استراحت کردیم . ساعت 6 حاضر شده و به لابی رفتیم . هتل آنقدر بزرگ و سالن های تودرتو داشت که راه لابی را اشتباه می رفتیم و مجبور می شدیم برای خودمان نشانه بگذاریم . 

http://s3.picofile.com/file/8195951600/08.jpg

به لابی رفتیم و دیدیم که اردشیر و راننده قبل از ما آمده اند و منتظر هستند . سوار ماشین شده و به راه افتادیم . در راه به اردشیر گفتیم که دوست هندیمان فردا صبح به ما ملحق می شود و اگر اشکال ندارد در گشتهای شهری با ما همراه باشد و اردشیر گفت از نظر من هیچ اشکالی ندارد ولی وقتی با شرکت تماس گرفت آنها مخالفت کردند و باز مشکل دهلی مجددا تکرار شد . ولی اردشیر گفت اگر شرکت نفهمند من مشکلی ندارم .


بازدید از نمایش تاج محل ( kalakriti ) :

در طول مسیر اردشیر از برنامه این سه روز و اینکه به کجاها می رویم برایمان صحبت کرد . گفت ابتدا به نمایش می رویم . در این نمایش شما با زندگی شاه جهان و عشق او به ممتاز محل ( ممتاز بانو ) همسر ایرانی او آشنا می شوید و اینکه چطور شد که تاج محل ساخته شد . این تئاتر روایت عشق شاه جهان و همسرش ممتاز بیگم – دختر وزیر شاه جهان که اصالتا شیرازی بود- را نقل می کند . ممتاز بیگم زنی مهربان، متدین، مدبر و دلسوز کشور بود که شاه جهان علاقه زیادی به او داشت در این نمایش رقص هندی و .. هم وجود دارد و شما را با فرهنگ و سنن هندوستان آشکار می کند .

http://s3.picofile.com/file/8195924576/kalakriti_cultural_convention4.jpg

http://s3.picofile.com/file/8195934842/theatre.jpg

ساعت 7 بود که به محل نمایش رسیدیم و بر روی صندلی های از قبل رزرو شده نشستیم و هدفون مترجم به ما دادند که البته به زبان افغانی ( فارسی دری ) ترجمه شده بود و خیلی لهجه زشتی داشت . ولی همین که متوجه مکالمات آنها می شدیم خوب بود .

سالن تئاتر  kalakriti cultural convention centre  مثل بقیه مکانهای تاریخی و توریستی هند، پر از معماری و طرح های باستانی بود و خیلی زحمت برای ساختش کشیده شده است.  به خصوص ماکت تاج محل که اواخر نمایش می بینید. سالن تئاتر بسیار مجهز بود، سیستم تهویه خوب، صندلیهای راحت و بهتر از همه اینها هدفون ترجمه کننده فارسی.

http://s3.picofile.com/file/8195941442/mohabbat_e_taj2.jpg

نمایش شروع شد . صحنه هایی از فیلم زندگی شاه جهان پخش شد و پس از آن به صورت تئاتر اجرا شد . شاه جهان و ممتاز محل و زندگی آنها را نمایش دادند . عشق فراوانی که شاه جهان به ممتاز بانو داشت و ممتاز در تمام امور دولتی نیز نقش داشت ، بطوریکه مهردار شاه بود و در تمام جنگ ها و ... همراه شاه حضور داشت و حتی از حال و احوال مردم و رعایا نیز بهتر از پادشاه آگاه بود و گاهی از پادشاه می خواست که به خاطر مردم که در تنگدستی هستند کارهایی انجام دهد .

http://s3.picofile.com/file/8195953234/MohabbatTheTaj.jpg

http://s6.picofile.com/file/8195939650/mohabbat.jpg

ماجرای به وجود آمدن جشن هولی ( جشن رنگها ) که در اولین هفته ماه مارس و یا اوایل اسفند ( تاریخ شمسی ) برای استقبال از بهار برگزار می شود و اولین بار در زمان شاه جهان و به دستور او برگزار شد ، نمایش داده شده و به دنبال آن رقصی زیبا با آهنگ مخصوص جشن هولی انجام شد . در این رقص همه اعم از زن و مرد لباسهای سفید بر تن داشتند و از انواع رنگها برای تفریح و پاشیدن بر یکدیگر استفاده می کردند . آهنگ آنرا قبلا در فیلم محبتین ( با بازی شاهرخ خان ، آمیتا باچان و آیشواریا رای و ... ) که در جشن هولی خوانده شد ، دیده و شنیده بودم که بسیار جالب و شنیدنی است و از تماشای آن لذت بردم .

سپس در ادامه نمایش بیماری و مرگ ممتاز بانو به نمایش در آمد که شاه جهان بر بالین همسرش بسیار گریه کرد و اینکه ممتاز در آخرین لحظات عمرش از همسرش 2 خواسته داشت و یکی اینکه بعد او ازدواج نکند و اینکه عشق آنان را جاودانه نگه دارد و شاه سلطان پذیرفت . پس از آن دستور داد از تمام گوشه و کنار دنیا بهترین معماران و هنرمندان را جمع کردند و تاج محل را ساختند . حتی زمین تاج محل را از یکی از مهاراجه ها و افراد مهم دولتی خریداری کرد که بتواند از قصر خود هر روز به آن نگاه کند و با همسر محرومش رازو نیاز کند . بعد از فوت همسرش دیگر ازدواج نکرد و دختر کوچکش را که کاملا از نظر عقل و هوش و سیاست مشابه مادرش بود به عنوان مهردار خود انتخاب کرد .

تاج محل با تلاش بی وقفه هنرمندان و معماران و کارگران بعد از 22 سال ساخته شد و به راستی زیبا بود . شاه جهان به خاطر این عشق فراوان در سالهای آخر عمرش دیگر نتوانست به مسئولیتهای دولتی خود ادامه دهد و فقط در فکر ساخت تاج محل بود و امور کشور را به پسرش واگذار کرده بود و به این ترتیب پسرش به نام "اورینزیپ Orienzip" که امور کشور رو به دست گرفته بود حکومت را از او گرفت و او را در قصر خود حبس کرد .

http://s3.picofile.com/file/8195942942/4561.jpg

http://s6.picofile.com/file/8197118942/kalakriti_theatre_agra1.jpg

در اینجا نمایش تمام شد ، نمایش بسیار زیبا و تاثیر گذار بود و من که بی اختیار اشک می ریختم سریع اشکهایم را پاک کردم که کسی نبیند و وقتی چراغها روشن شد ، دیدم که همه حاضران که اکثرا اروپایی و روس بودند بی اختیار اشک می ریختند . در آنجا به خودم گفتم گریه کردن و بروز احساسات فقط در ایران حکم مسخره کردن دارد و یک ایرانی حتی نمی تواند به راحتی احساسش را بروز دهد تا مبادا دیگران او را مسخره کرده و فیلمش کنند ، ولی خارجی ها چه مرد و چه زن ، به راحتی و بدون ترس احساسشان را بروز می دهند ، و چقدر از این فرهنگ اشتباهمان تاسف خوردم ...

 پس از تمام شدن نمایش ، از سالن خارج شدیم . اردشیر گفت کل زندگی شاه جهان را فردا به صورت کامل در تاج محل و قلعه سرخ آگرا ( red fort ) برایتان تعریف می کنم .


بازدید از کارگاه سنگ بری آگرا :

پس از آن سوار ماشین شده و به طرف کارگاه سنگبری و تراشکاری به راه افتادیم . کارگاه به صورتی بود که در ابتدا وارد یک سالن کوچک می شدیم که چند نفر کارگر در آنجا نشسته بودند و هر کدام مسئولیتی بر عهده داشتند . یکی از آنها سنگهای مرمر سفید و سیاه را می تراشید و دستگاه سنگبری داشت . یک نفر مشغول خالی کردن بعضی قسمتهای سنگ مرمر بود که بر اساس طرح خواسته شده داخل آنرا با سنگهای جواهر تزئین می کردند . یک نفر مسئول تراشیدن و قطعه قطعه کردن جواهرات مختلف بسته به طرح داده شده بود و نفر بعد مسئول گذاشتن و محکم کردن جواهرات درون سنگ مرمر زمینه بودند .

آنها به ما ادای احترام کرده و به کار خود مشغول شدند . اردشیر آنان را معرفی کرد و حتی به یکی از آنها که با دستگاه تراش کار می کرد و یکی که با وسیله نوک تیز مشغول خالی کردن سنگ مرمر بود ، گفت که دستهایشان را به ما نشان دهند و دستهای آنان در اثر کار مداوم با این وسایل در قسمتهایی صاف شده و یا از بقین رفته بود .

http://s3.picofile.com/file/8195944918/taj_mahal_4.jpg

http://s6.picofile.com/file/8195944018/marble_cottage3.jpg

کار واقعا جالبی بود ولی خیلی سخت و یکنواخت و در حالت نشسته بر زمین که در طولانی مدت بسیار سخت بوده و حتی به سلامت آنها آسیب می زد . حالا فهمیدم که چرا اینقدر اجناسی که همه کار دست هستند گران هستند . در آنجا یاد جعبه جواهرات سنگی و شطرنجهایی افتادم که در گالری دهلی که با عرفان رفته بودیم ، دیده بودم و فروشنده می گفت همه اینها سنگ های جواهرات هستند و کلی ارزش دارند و با سختی و زحمت زیاد در سنگ مرمر کار شده است و قیمت بالایی داشت .

http://s3.picofile.com/file/8195943476/811709439_43861.jpg

http://s3.picofile.com/file/8195945500/marble_emporium4.jpg

پس از گرفتن عکس از کارگران و سنگها ، به داخل فروشگاه و سالن بزرگی رفتیم . خیلی زیبا بود . انواع میزهای سنگی و تابلوهای سنگی در سایزهای مختلف ، از سایز 30 *30 سانتیمتر گرفته تا سایزهای 3 *2 متر که بر روی دیوار نصب می شد و یا به صورت میزهای ناهار خوری و تزئینی و تشریفاتی بزرگ در منازل و ادارات و گالری ها استفاده می شد . با راهنمایی مسئول آنجا دور میزی از سنگ مرمر که دورتا دور آن با جواهرات تزئین شده بود ، نشستیم و فروشنده برایمان همان میز را توضیح داد . میزی بسیار زیبا بود ، سفید و براق که سنگ مرمر اصل بود و جواهرات به کار رفته در آن که طرح هایی از گل را درست کرده بودند عبارت بودند از یاقوت و زمرد و فیروزه که در گلها به کار رفته بودند و یشم و زبرجد که در برگها و ساقه ها و چشم ببر که در سایر حاشیه ها به کار رفته بودند و بسیار زیبا و دیدنی بودند ، قیمت همان میز حدودا 25000 روپیه که با پول ما حدود 1400000 تومان می شد ولی واقعا ارزش داشت . البته سنگهای کوچکتر هم بودند که حمل و بردنشان راحتتر باشد ولی با توجه به احتمال شکستن آن در طی حمل با هواپیما ، خیلی سخت بود و نتوانستیم خرید کنیم . یک نمونه سنگ مرمر سیاه بزرگ که با انواع جواهرات تزئین شده بود و بسیار زیبا بود و قیمت آن حدودا با پول ما 60 تا 70 میلیون بود که مشابه آن البته با ابعاد بزرگتر در سالن هتل شانگری لا اروس در دهلی وجود داشت که عکس آنرا در وبلاگ گذاشته ام .

http://s3.picofile.com/file/8195946184/722694_2.jpg

http://s3.picofile.com/file/8195947734/getlstd_property_photo12.jpg

http://s3.picofile.com/file/8195949084/marble_cottage23.jpg

http://s6.picofile.com/file/8195949618/marble_cottage69.jpg

پس از بازدید از فروشگاه و حسرت خوردن از اینکه نمی توانستیم نمونه ای از آنها خریداری و حمل کنیم ، وارد فروشگاه دیگر در همان مجموعه شدیم که در آن سایر کارهای تهیه شده از سنگهای مرمر و جواهرات به فروش می رفت . مجسمه های بسیار زیبایی از نمادهای هندوستان شامل فیل ، شتر ، فیل سه سر ، خدایان هندو ، شطرنج های بسیار زیبا با مهره های سنگی ، جا قلمی ، جعبه جواهرات و نماد تاج محل و ... در آنجا وجود داشت . دوست داشتم آنقدر پول می داشتم که از هر کدام یکی و یا حتی به عنوان سوغاتی می خریدم ولی متاسفانه گران بودند و قیمتها به دلار بود و تنها توانستم یک نماد تاج محل بگیرم که به گفته اردشیر ، نماد تاج محل در همه فروشگاهها هست ولی اکثرا سنگ مرمر اصل نیستند و بعد از مدتی ممکن است پودر شوند ، به همین خاطر یک تاج محل کوچک به قیمت 40 دلار خریدم و از فروشگاه بیرون آمدیم .

http://s3.picofile.com/file/8195946976/ame01.jpg

http://s3.picofile.com/file/8195949092/marble_cottage56.jpg

http://s3.picofile.com/file/8195951500/722694_3.jpg

http://s3.picofile.com/file/8195949676/stone_table_top_250x250.jpg  http://s3.picofile.com/file/8195949700/inlaid_marble_box_copy_250x250.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198208526/indian_marble_handcratfed_tajmahal_500x500.jpg

سوار ماشین شده و به طرف هتل راه افتادیم . ساعت حدود 9 شب بود و در مسیر راه همانطور که اردشیر داشت در مورد شهر آگرا و مردم آن صحبت می کرد ، به یکباره مراسم عروسی دیدم که خانواده و آشنایان داماد به دنبال عروس می رفتند .

برای ما خیلی جالب بود که از نزدیک مراسم هندوها را ببینیم و اردشیر که کاملا کنجکاوی و علاقه ما را درک می کرد از راننده خواست که بایستد و خودش به همراه ما از ماشین خارج شد . دوربین را درآورده و شروع به فیلم برداری کردیم . مراسم جالبی بود و داماد سوار بر اسب به همراه مهمانها و اطرافیان که سینی هایی بر سر داشتند که احتمالا شامل هدایایی برای عروس بود و ساز و دهل و موسیقی به همراه صفحه هایی از نور و برق که وسایل مخصوص عروسی ها بودند ، در حال حرکت بوده و هر از گاهی می ایستادند و آتش بازی می کردند و باز حرکت می کردند .

حدود 15 دقیقه ایستاده و مراسم را از نزدیک تماشا کردیم و فیلم گرفتیم . خیلی جالب بود . انقدر دوست داشتم که به یکی از باغ تالارهایی که در آن عروسی بود بروم و از نزدیک مراسم ازدواج که در فیلمها دیده بودم به دور آتش می چرخند و ... را ببینم ، ولی اردشیر گفت مهمانها از قبل دعوت شده و با کارت وارد می شوند و ممکن است از دیدن افراد غریبه خوشحال نشوند .

در طول مسیر چند تالار و باغ دیدیم که در همه آنها مراسم عروسی برپا بود و یک مورد دیگر هم از مراسم داماد کشون دیدیم که شبیه همان که فیلم گرفتیم بود . اردشیر می گفت الان فصل عروسی هاست و اکثرا مراسم عروسی را در این ماه برگزار می کنند و شما خوش شانس هستید که توانستید از نزدیک قسمتی از مراسم را ببینید .

بعد از آن حدود ساعت 10 شب به هتل رسیدیم و از راننده و اردشیر خداحافظی کردیم و قرار بعدی ما فردا صبح ساعت 9 صبح در لابی هتل بود . برنامه ریزی اردشیر با عرفان فرق داشت و اردشیر می گفت صبح و عصر به بازدید برویم و در اوج گرمای ظهر بیرون نباشیم و مدتی بتوانیم استراحت کنیم که این برنامه ریزی برای ما نیز بهتر و مناسبتر بود .

به اتاق رفتیم و شام خورده و استراحت کردیم تا برای فردا انرژی داشته باشیم .


روز پنجم سفر - آگرا

ساعت 7 صبح از خواب بیدار شده و بعد از آماده شدن به رستوران جهت صبحانه رفتیم . اولین صبحانه در هتل جی پی پلاس بود . سالن بزرگی داشت و غذاها خیلی پراکنده بودند . از نظر تعداد غذاها و کیفیت آنها مانند هتل شانگری لا نبود ولی در کل خوب بود و در اینجا هم غذاهای مورد علاقه من مثل میوسلی ( البته با مغز گردو و کشمش اضافه ) و چند نوع دونات و کیک و شیرینی پیدا می شد که باز هم من فقط از همین غذاها می خوردم .

بعد از خوردن صبحانه در ساعت حدود 9 به لابی رفتیم و منتظر اردشیر شدیم . دوستمان هم تماس گرفت که من از دلهی حرکت کرده و تا یک ساعت دیگر به آگرا می رسم و شما را خواهم دید و ما گفتیم چون قرار است به تاج محل برویم ، او مستقیم به آنجا بیاید و در آنجا او را ملاقات می کنیم . راس ساعت 9 اردشیر و راننده آمدند و سوار ماشین شده و به راه افتادیم .

در راه اردشیر کمی در مورد خود و خانواده اش برایمان صحبت کرد و از اینکه ما کنجکاو بوده و به تاریخ و شناختن فرهنگ هند علاقمند بودیم ابراز خوشحالی کرد و گفت که اکثر مسافرین ایرانی که به اینجا می آیند ، زیاد حال و حوصله شنیدن تاریخ و فرهنگ هند را ندارند و فقط بازدید کرده و چند عکس می گیرند و به خصوص خانمها معمولا بیشتر از علاقمند بودن به اماکن باستانی و ... به بازار و خرید علاقمندند و اول از بازارها سئوال می کنند . من هم گفتم که ما هم خانم هستیم و علاقمند به بازار ، ولی آشنایی با فرهنگ و سنن هند نیز برایمان خیلی جالب است و اصلا هدف ما از این سفر است .

از خیابانها و کوچه های آگرا که عبور می کردیم به اردشیر گفتم اینجا زیاد بزرگ نیست و اینکه می گویند هند کشور تمیزی نیست در اینجا مشهود است و اردشیر گفت اینجا شبیه روستاست و با دلهی خیلی فرق دارد . از نظر فرهنگ و تمدن بسیار پایین تر است و حتی مردم آن به مهربانی و خوش برخوردی مردم دلهی نیستند .

شهر توریستی آگرا، بدلیل بنای بسیار با شکوه و معماری خارق العاده تاج محل ( از عجایب هفتگانه جهان )، در تمام دنیا مشهور شده و گردشگران بسیاری را به این شهر جذب نموده است.  آگرا سومین شهر بزرگ در ایالت اوتار پرادش در کشور هندوستان است. این شهر در کنار  رودخانه یامونا (جمنا) قرار گرفته است . نام آگرا به شکل «آگرابانا» نخستین بار در کتاب حماسی ماهابهاراتا  آمده و معناشناسان آن را «پردیس» یا «بهشت» معرفی کرده اند.  به آگرا شهر عشق و محبت میگویند. شهر اگرا در غرب رود جمنا واقع شده ، عمران و آبادی این شهر از زمان اکبر شاه نوه بابر خان مغول شروع شد . ساخت قلعه های نظامی و باغهایی به سبک ایرانی از این جمله اند. اکثر ساکنین شهر آگرا مسلمان هستند و متاسفانه مسلمانان در هند از سطح بهداشت و زندگی پایین تری برخوردارند .

در شهر آگرا که بیشتر شبیه روستا بود ، خیابانها کثیف و شلوغ بودند و انواع حیوانات از جمله گاو و گوساله ، اسب ، شتر ، میمون و سنجاب در خیابانها و درختان آن دیده می شد . 

http://s3.picofile.com/file/8198031334/48.jpg

http://s3.picofile.com/file/8197373968/20150423_163047.jpg

http://s3.picofile.com/file/8196905450/Agra_360_4768.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198207542/DSC_0981.JPG

قبل از رسیدن به تاج محل و پس از پیاده شدن از ماشین ، اردشیر در مورد تاریخ حکومت گورکانیان از زمان فتح هند تا زمان شاه جهان را برایمان گفت که در اینجا به طور خلاصه بر اساس مطالبی که از گفته های اردشیر در ذهنم مانده و همچنین بر اساس سفر نامه دکتر خسروجردی ( سفرنامه دنیای زیبای ما ) استاد عزیزم ، بازگو می کنم :

« حدود 500 سال قبل محمد بابر پادشاه مغول هندوستان را فتح کرد و سلسله گورکانیان را بنا نهاد . او فرزندی به دنیا آورد به نام همایون . همایون اهل هنر نقاشی و شعر و موسیقی بود . بعد از فوت پدر همایون جوان به تخت سلطنت نشست ولی روحیه او طوری نبود که بتواند در برابر سپاهیان شیر شاه افغان تاب بیاورد .

همایون عطای سلطنت را به لقایش بخشید و راهی ایران شد . همایون در تبریز به دیدار شاه طهماسب اول شاه صفوی رفت و از او خواست که اجازه دهد در کنار هنرمندان ایرانی بماند .

چندی بعد در قصر شاه طهماسب دختری به نام حمیده دل از او ربود . حمیده نیز مانند او شیفته هنر بود ، گویی که در عشق به هنر این دو همسر رقیب دیرینه اند ...

15 سال از ازدواج همایون و حمیده گذشت و روزی شاه طهماسب صفوی به او گفت : ای همایون ، هنر خوبست ، ولی نمی خواهی این هنر را گسترش دهی و به هندوستان برگردی ؟ همایون و همسرش به شرط اینکه تعدادی از هنرمندان ایرانی با آنان همراه شوند ، پذیرفت و راهی هندوستان گشت . با سپاهی که شاه صفوی در اختیارش گذاشته بود ، تمام هندوستان و افغانستان را تسخیر نمود و در دهلی ( پایتخت آن زمان هند ) حکومت تشکیل داد . او اساتید ایرانی را به کرسی مشاوره و مدیریت گذاشت . دهها هنرمند دیگر از ایران ، زمانی که خبر احترام هنرمندان ایرانی در هند را شنیدند راهی هندوستان شدند .

همایون کتابخانه ای عظیم در دهلی ایجاد کرد و هرروز به کتابخانه سر می زد . روزی از نردبانی در کتابخانه به زمین افتاد و به خواب ابدی فرو رفت . حمیده همسرش به احترام او دستور داد مقبره ای در دهلی در باغی بزرگ به نام چهار باغ ساخته شود  و مقبره همایون در دهلی محل دفن او است که متاسفانه موفق به بازدید از آنجا نشدیم .

این اولین باری بود که در هندوستان چهارباغ ساخته می شد و هندیان گویی شگفت نظاره گر نظم هندسی در ساخت باغ بودند . ساخت این بنا یکسال پس از فوت همایون آغاز شده و در طی 8 سال به پایان رسید . از آن پس در هندوستان ایجاد باغهای منظم چهار باغی ایرانی شکل گرفت و مظهر تمدن شد .

پس از مرگ همایون ، پسرش اکبر که 14 سال داشت به خاطر محبوبیت پدر و بدون ایجاد هیچ شورشی به تخت سلطنت رسید و به او لقب اکبر شاه داده شد . اکبر شاه گرچه سنی نداشت ولی روحیات او بسیار با پدرش متفاوت بود . اکبر شاه فردی بسیار مدیر و مدبر و سیاستمدار بود . در سالهای اول حکومتش ، وزیران و اساتید دانشمندی که پدرش با خود از ایران آورده بود ، راهنمای او بودند و به تدریج اکبرشاه بزرگ شد .

اکبر شاه یکی پس از دیگری مناطق مختلف هند را با هم در زیر یک پرچم و یک دولت هماهنگ نمود . دانشمندان ایرانی را که پدر از شاه طهماسب به کمک گرفته بود ، به سمتهای مختلف گمارد و کتابخانه دهلی را بزرگ و بزرگتر نمود . اولین کلاسهای زبان فارسی را در دهلی و آگرا و حیدر آباد تاسیس نمود . امنیت را در کشور هند گسترش داد و روز به روز بر محبوبیت او اضافه شد .

چندی بعد او پایتخت هندوستان را از دهلی به آگرا منتقل نمود و دستور ساخت قلعه ای بزرگ به نام قلعه آگرا را داد . این قلعه درست در کنار رودخانه یامونا ( جمنا ) ساخته شد و چون قلعه از سنگهای قرمز مورد علاقه اکبر شاه ساخته شده بود به نام قلعه سرخ آگرا نامیده می شود .

برای ساخت این قلعه معماران و مهندسان ایرانی به کار گرفته شدند . در دور تا دور این قلعه بزرگ هلالی شکل ، خندقی کنده شد و آب رودخانه یامونا به آن وصل شد و صدها کروکودیل به داخل این خندق آورده شدند تا در امنیت قلعه ، هم حصارهای بلند و خم خندق و هم کروکودیل ها نقش داشته باشند .

اکبرشاه در جریان 39 سال سلطنتش قلمروی هند را به اندازه ای گسترش داد که در هنگام مرگ قدرتمندترین و وسیعترین پادشاهی که شبه جزیره هند هرگز در طول تاریخش ندیده بود را از خود به جا گذاشت .

اکبرشاه که از وی به بزرگترین پادشاه تاریخ هند نام برده می شود ، همچنین به گردآوری و تالیف آثار ادبی همت گمارد که مهمترین آنها اکبرنامه است که زندگی نامه خود اوست و توسط وزیرش ابوالفضل علامی به زبان فارسی که زبان درباری هند بود نوشته شده است . او 9 دانشمند ایرانی را در تخصص های مختلف به کار گمارد و به آنها لقب « نه جواهر » هند را داد که یکی از این نه جواهر ، ابوالفضل وزیرش بود . کتاب دیگری نیز به دستور اکبر شاه تالیف شد که به آیین اکبری مشهور است .

http://s3.picofile.com/file/8196906842/811715806_6034_Copy.jpg

اکبرشاه سه همسر انتخاب نمود ، از سه مذهب و سه مکان که یکی ایرانی و مسلمان و یکی هندی و یکی مسیحی بود . او هندیان را بسیار ارج نهاد و احترام زیاد او برای هندیان ، منجر به احترام هندیان به ایرانیان شد . پس از چندی صحبت کردن فارسی را در بین درباریان - که تعداد ایرانی ها در بین درباریان زیاد بود رسمی اعلام کرد و دستور داد برای ارتباط با بزرگان از این زبان استفاده کنند .

هزاران هندی که علاقمند پستهای دولتی بودند به کلاسهای زبان فارسی رفتند و این زبان را فرا گرفتند و بکار می بردند .

اکبر شاه از هیچ یک از زنان خود تا مدتی دارای فرزند نمیشد و به درگاه خدا برای هر سه همسرش دعا می نمود که باردار شوند . سرانجام همسر هندی او دارای فرزند پسری شد و به همین مناسبت جشن بزرگی گرفت و بذل و بخشش بسیار کرد .

نام تنها پسر اکبرشاه ، سلیم بود و بعدها اسم او را جهانگیر گذاشتند . اکبرشاه او را در کودکی به دست استادانی سپرد تا به او درس زندگی ، مدیریت ، سیاست و ادب و هنر بیاموزند .سلیم بزرگ و بزرگتر شد و در مجالس رقص با پدر شرکت می کرد . در همان مجالس بود که عاشق یک دختر رقاصه در قصر پدر شد .

خبر به پدر رسید و اکبرشاه هرچه کرد نتوانست فکر این رقاصه را از سر او بیرون کند . اکبرشاه دختر رقاصه را در اتاقی حبس خانگی نمود ولی یک شب سلیم مخفیانه وارد اتاق شد و توانست دست دختر را در دست گرفته و از قلعه فرار کند . نام دختر « انار کلی » بود و شبانه با سلیم فرار کردند . خبر به گوش اکبرشاه رسید و از آنجایی که اکبر فردی بسیار باهوش بود ، و با خود گفت : از جوانی که دنیای او بعد از درس و مطالعه پر از دختر رقاصه و میکده و شراب و ... بوده و هیچ وقت سختی روزگار نچشیده و در بحران گیر نکرده ، فقر مردم را به چشم ندیده ، اعتقاد مردم را به گوش نشنیده و ... چه می توان انتظار داشت . او دستور داد که پسرش را پیدا کنند و نزد او بیاورند .

وقتی سلیم را نزدش آوردند به او گفت : من با ازدواج مخفیانه تو با این رقاصه سر جنگ ندارم ولی موافق هم نیستم . ولی برای زندگی مشترک ، تو باید ابتدا از حل مسائل کشوری و لشکری برآیی . تو سالها بهترین اساتید را بر بالین خود برای آموزش دیده ای . اکبر شاه پسرش سلیم را نه به جانشینی ، بلکه به سپهسالاری گمارد و به او لقب خسرو را داد . بعد از چندی انار کلی معشوقه سلیم می میرد و عشق او ناکام می ماند .

شاهزاده سلیم به خاطر علاقه زیادش به انار کلی شعر زیر را در حسرت دیدار او می سراید و بر روی قبر وی حک می کند و در زیر آن نام شاعر را « سلیم مجنون » می گذارد .

تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را ...          آه گر من باز بینم روی یار خویش را ...

پس از 5 سال از این ماجرا ، سرانجام اکبرشاه به عنوان بزرگترین و محبوبترین پادشاه هند پلک را برای ابد بر روی چشم کشیده و به خوابی ابدی فرو رفت و مقبره او در ده کیلومتری آگرا قرار دارد که به دیدن آن خواهیم رفت .

شاهزاده سلیم پس از 8 روز از مرگ پدر ، به پادشاهی رسید و به نام جهانگیر ، فرمانروا و پادشاه هند شد . جهانگیر بعدها دل به بانویی ایرانی به نام مهرالنساء ملقب به نورجهان داد و با او ازدواج نمود .

http://s3.picofile.com/file/8196909400/1617_portrait_of_jahanjir_shah_by_abul_hasan_nadir_al_zaman.jpg  http://s6.picofile.com/file/8196909884/jahangir_shah_salim_.jpg

نورجهان همچنین نوه یکی از درباریان شاه تهماسب صفوی بود و پدرش به نام میرزا غیاث الدین شیرازی ملقب به « اعتماد الدوله » در دربار اکبرشاه و جهانگیر مناصب مهمی داشت . میرزا غیاث الدین شخصی ایرانی بود که با خانواده اش در دوره اکبرشاه به هند رفته بود و در دربار اکبرشاه در مدت کوتاهی پیشرفت کرد و به عالیترین مقام اداری کشوری یعنی صدر اعظمی دست یافت .

ملکه نورجهان زنی بذله گو ، باهوش و زیبا بود و جهانگیر را سخت شیفته خود کرد . طوری که نقشی تعیین کننده در دربار پیدا کرده و باعث نفوذ بسیاری از ایرانیان به دربار شد .

برادر نورجهان ، آصف خان نام داشت که در دوران سلطنت جهانگیر شاه ، وزیر اعظم شد و جهانگیر حکومت خود را مدیون درایت آصف خان و خواهرش نورجهان بود . آصف خان دختری داشت بنام « ارجمند بانو بیگم » که بعدها ممتاز محل نام گرفت .

بانو نورجهان ، همسر ایرانی پادشاه گورکانی هند جهانگیر شاه ، در زمان بیماری جهانگیر کودتای سردار محبت خان ، فرمانده پادگان دهلی را در برابر شوهرش سرکوب کرده و آشوبگران را به بند کشید ( اقتدار زن ایرانی ) و تحت تاثیر پدر و استاد و همسر خود ، سیاست ترویج زبان پارسی را در هند ادامه داد .

جهانگیر شاه در قلعه سرخ آگرا به سلطنت پرداخت . جهانگیر نسبت به پدر خود اکبر شاه ، مهربانتر و آرامتر بود و همانند پدربزرگش همایون هنر دوست بود . او عاشق پیشه و روح احساسی داشت . جهانگیر در امر تصویر سازی و کتابت آثار جاویدان پارسی کوشا بود و مرقع گلشن که نمونه کاملی از تابناکی هنر هندی ایرانی است و مرقع جهانگیر که از شاهکارهای هنری ممتاز و پر آوازه این دوره است و اکنون در موزه برلن نگهداری می شود ، حاصل حمایت های او از هنر ایرانی است .

جهانگیر نویسنده خوبی بود و به طبیعت عشق می ورزید . او به رسم گذشتگانش همچون بابر ، کتابی فراهم کرد به نام توزک جهانگیری که زندگی نامه خود اوست . جهانگیر به جمع آوری نقاشی ها و آثار خطی نفیس علاقمند بود که اکنون زینت بخش موزه های جهان است .

او لغت نامه ای فارسی به نام فرهنگ جهانگیری دارد .

جهانگیر به عنوان کسی که زنجیر عدالت داشت مشهور است . او به شیوه انوشیروان ساسانی ایران ، زنجیری متصل به زنگ را از درون قصر به بیرون آن آویخته بود تا هر که عدالت خواهی دارد آن را به صدا در آورد .

جهانگیر از مادر نصب هندو راجپوت را داشت و از پدر نصب مسلمان ، پس مورد احترام هر دو گروه بود . با این وجود جهانگیر بر خلاف سنت پدرش اکبر ، در احیای شریعت اسلام می کوشید .

جهانگیر پنج پسر داشت به نامهای خسرو میرزا ، پرویز ، خرم ، شهریار و جهاندار که بعد از مرگ جهانگیر سلطنت به خرم که به نام شاه جهان معروف است رسید و او بر تخت نشست .

سر انجام جهانگیر درگذشت و او را در باغ شاه دارا در حومه شهر لاهور ، به خاک سپردند و بنای زیبای آرامگاه جهانگیر یکی از جاذبه های گردشگری در لاهور است .

شهاب الدین محمد فرزند جهانگیر شاه که به نام شاهزاده خرم شهرت داشت به تخت سلطنت نشست و در پانزده سالگی با دختر دایی خود ( دختر آصف خان ) به نام ارجمند بیگم بانو ازدواج کرد . مادر پر نفوذش نورجهان که دوست داشت پسر بزرگش بر تخت بنشیند و بر خلاف او برادرش آصف خان که حلقه ازدواج دخترش در دست شاهزاده خرم بود ، دوست داشت خرم جانشین پدر شود و در این رقابت خرم پیروز شد و پس از اینکه بر تخت سلطنت نشست به نام « شاه جهان » شهرت یافت و همسر او نیز به « ممتاز محل » ملقب شد .

http://s6.picofile.com/file/8196911176/shah_jahan_mumtaz.jpg

شاه جهان مانند پدرش جهانگیر و پدربزرگش اکبر شاه عاشق هنر و معماری و شعر و ادب فارسی بود . هیچ پادشاهی در طول تاریخ هند به اندازه شاه جهان از خود کارهای عظیم معماری و هنری بر جای نگذاشته است و تاج محل شاهدی است که بر این امر که یک شاهکار هنریست . از دیگر آثار او می توان آرامگاه آصف الدوله ، تکمیل واحدهای جدید قلعه آگرا و قلعه سرخ دهلی و باغ شالیمار لاهور را نام برد که شهرت جهانی دارد .

شاه جهان در عشق شهرت دارد . او سخت عاشق همسر خود بود و دستور داد که در داخل قلعه آگرا یک واحد اختصاصی برای او بسازند با تزئینات و زیبایی بسیار که با سنگ مرمر و رنگ های بکار رفته در سقف و دربها ، آن فضا را جدا از سایر قسمتهای قصر کرده است .

شاه جهان و ممتاز محل در سال 1612 ازدواج کردند و 18 سال با یکدیگر زندگی کردند و ثمره این ازدواج ۱۴ فرزند بود که 7 تا از آنها زنده مانده و بزرگ شدند.

شاه جهان همسرش ممتاز را بسیار دوست داشت و همسرش در تمام سفرها حتی سفرهای جنگی همراه او بود و حتی مهردار پادشاه بود .

صنعت جواهر نگاری و زرگری در عهد شاه جهان به حدی پیشرفت کرد که به دستور شاه جهان تخت سلطنتی مرصع به نام تخت طاووس ساخته شد و در جشن نوروز بر آن تخت جلوس می کرد و شاه جهان بدین ترتیب جشن نوروز را در هند مرسوم نمود که جشن هولی ( رنگ ها ) که به منظور پیشواز نوروز برگزار می شود بدین خاطر است . که گفته می شود بعدها تخت طاووس توسط نادر شاه افشار به ایران آورده شده است .

شاه جهان و همسرش ممتاز محل هر دو دارای ذوق هنری و ادبی بوده و به خاطر همین هنر پروری و قریحه ادبی شاه جهان بود که بسیاری از شعرای برجسته ایرانی به دربار هند مهاجرت می کردند .از جمله آنها صائب تبریزی را می توان نام برد .

درباره علاقه شاه جهان به همسرش ممتاز بانو به زبان فارسی داستانهای متعددی گفته اند ، از جمله اینکه روزی شاه جهان این مصراع را گفته است : « آب از هوای روی تو می آید از فرسنگ ها ... »  و ملکه ممتاز بی درنگ جواب داد : « وز هیبت شاه جهان سر می زند بر سنگها ... »

سرانجام روزی که شاه جهان به همراه همسرش ممتاز محل در یکی از سفرهای جنگی بودند ، ارجمند بانو که باردار بود دچار درد و کسالت شده و در حال مرگ از همسرش که سراسیمه خود را به بستر همسر بیمارش رسانده بود خواست ، پس از او زنی نگیرد و برای او آرامگاهی بسازد که نشانه عشق جاویدان آنها باشد و تا ابد جاویدان بماند و شاه جهان هر دو وصیت را با جان و دل اجرا کرد .

ممتاز محل در گذشت ، ولی غم از دست دادنش برای شاه جهان هر روز سنگین و سنگینتر می شد . 2 سال در غم از دست دادن معشوق خویش غصه خورد و عزاداری کرد و در طی این دو سال قریب ده سال پیر شد . و دیگر با هیچ زنی ازدواج نکرد . پس از 2 سال عزاداری ، برنامه خود را برای دومین قول به همسرش یعنی ساخت بنای ماندگار عشق شروع کرد .

او 4000 مهندس و هنرمند را از ایران و هند و سایر نقاط جهان فرا خواند و از آنها خواست طرح خود را ارائه دهند و سرانجام طرح امروزه تاج محل مورد قبول واقع شد که توسط مهندس ایرانی ارائه شده بود و تمام مهندسین و هنرمندان را زیر نظر مهندس ایرانی به کار گرفت . تاج محل در طی 22 سال ساخته شد و برای ساخت این بنای عظیم از سنگ مرمر استفاده شد .سنگ مرمر تاج محل غیر قابل خش برداشتن و صیقلی است . این بنا چهارگوش و قرینه ساخته شده است و برای تزئین آن هیچ رنگی به کار نرفته و تمام طرح ها و نقش ها از سنگ های جواهر می باشد .

بعد از ساخته شدن تاج محل ، شاه جهان در قصر خود ( red fort ) یا قلعه سرخ ایستاده و از پنجره ای به تاج محل نگاه می کرد و خاطرات خود را با ممتاز بانو به یاد می آورد .

http://s3.picofile.com/file/8196909326/4.jpg

شاه جهان می خواست برای خودش هم آرامگاهی در طرف دیگر رود  یامونا بسازد و این دو بنا را با پلی به هم متصل کند تا نشانه پیوند همیشگی بین او و همسرش باشد . قرار بر این بود که بر خلاف نمای تاج محل که از مرمر سفید ساخته شده ، آرامگاه شاه از مرمر سیاه باشد . اما سرنوشت این طور رقم خورد که آرامگاه دوم هرگز برپا نشود تا شاه جهان نیز در کنار همسرش به خاک سپرده شود .

تا اینکه با توجه به فراموش کردن و کم اعتنائی شاه جهان به امور مملکتی ، پسرش "اورینزیپ Orienzip" که امور کشور را  به دست گرفته بود ، با دسیسه حکومت را از او گرفت و او را در قصر خود حبس کرد .

شاه جهان مدت 8 سال در قصر خود در قلعه سرخ درست در روبروی تاج محل حبس خانگی شد . او سخت بیمار بود ، ولی با همان حال بیماری هر روز از پنجره قلعه به تاج محل نگاه می کرد و برای روزی دیگر از این دیدار انرژی می گرفت . در طی این مدت شاه جهان فقط یک نفر را داشت که از او پرستاری می کرد و او دخترش بود که بعد از فوت مادر ، مهردار پدر شده بود .

بعد از مدت 8 سال شاه جهان دار فانی را وداع گفته و به همسرش پیوست . پس از مرگ او را در کنار همسرش ممتاز ، در تاج محل به خاک سپردند .

 

 بازدید از تاج محل :

به تاج محل رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم . در ابتدای ورودی تاج محل ، ماشین های مخصوص و شتر برای طی کردن راه تا ورودی اصلی مهیا بود و آنها جلو راهمان را گرفتند و اصرار داشتند که سوار شویم و ما که دیدیم مسافت زیاد نیست و مناظر آنجا جالب است به اردشیر گفتیم که پیاده برویم . ولی یکی از رانندگان ماشین ها که جوان بود به زبان هندی به اردشیر گفت که از صبح کاسبی نکرده است و خواهش کرد که سوار شویم و اردشیر قبول کرد و گفت ناراحت می شوم وقتی یک جوان اینجور با التماس صحبت می کند .

http://s6.picofile.com/file/8197465426/13.jpg

به ناچار سوار ماشین شدیم .  در کنار مسیر در دو طرف باغ ، درختهایی هستند و میمون ها با بچه هایشان در آن باغ زندگی می کنند و از درختها بالا و پایین می روند . دم در ورودی دستفروش ها به سراغمان می آمدند و در طول مسیر تا رسیدن به حیاط اصلی مغازه هایی وجود دارد و عکاسان سیار به طرفمان آمدند و اصرار داشتند که عکس های حرفه ای بگیرند و قیمت هر عکس را 50 روپیه می گفتند که در همان محل چاپ و تحویل می دادند .

حمل مواد غذایی به داخل محوطه ممنوع است ولی آب و دوربین عکاسی میتوانستیم ببریم . اجازه فیلمبرداری هم نمی دادند. ورودیه 700 روپیه برای توریستها بود که اردشیر بلیطمان را تهیه کرد و تحویل ما داد . در محل بلیط فروشی همراه با بلیط یک کاور هم برای پوشیدن روی کفش ها و یک بطری آب معدنی کوچک به ما دادند . کاور ها در محوطه لازم نبودند و زمان وارد شدن به داخل تاج محل بایستی استفاده می شد .

http://s6.picofile.com/file/8199857484/AGR_Agra_Taj_Mahal_sandstone_gateway_to_the_inner_compound_with_ornamental_gardens_3008x2000.jpg

http://s6.picofile.com/file/8196926492/Agra_Taj_Mahal_01_The_Entrance_To_The_Taj_Mahal_Is_Through_The_Darwaza_Great_Gate.jpg

http://s3.picofile.com/file/8199839068/20150422_090609.jpg

جلو در ورودی و در محوطه اصلی تاج محل زیر سایه درخت بزرگی نشستیم و اردشیر در مورد تاج محل و عجایب و مهندسی آن صحبت کرد :

تاج محل بنایی مجلل و رمز عشق ابدیست که سه قرن و نیم از بنای آن می گذرد. اخلاص به عشقی رومانتیک از دوران بسیار دور همچون :  «لیلی و مجنون»، «رومئو و ژولیت» و یا «بخت النصر» که باغ های معلق بابل را به نشان وفاداری برای همسرش ساخت که یکی از عجایب هفتگانه دنیاست، تاج محل آرامگاه « ارجمند بانو بیگم » ملقب به ممتاز محل همسر محبوب «شاه جهان» پنجمین پادشاه گورکانی بود که در هند به پادشاهی رسید. این بنا به دستور شاه جهان برای نشان دادن عمق علاقه و عشق خود به ممتاز محل ساخته است. داستان بنای این مجموعه عمارات مجلل که در وسط آن گنبد تاج محل چون نگینی می درخشد، بر ارزش تاریخی این شاهکار هنری افزوده است. تاج محل، در واقع، باشکوه ترین هدیه یک شاه به همسر از دست رفته اش است و پایه های آن بر عشق وافر شاه جهان گورکانی به ممتاز محل ایرانی تبار استوار است.

http://s3.picofile.com/file/8197373868/20150422_091020.jpg

http://s6.picofile.com/file/8197374600/DSC09802.JPG

ساخت این بنا در سال ۱۶۳۲میلادی آغاز شد و در سال ۱۶۴۷ پایان یافت. سنگی که در ساخت تاج محل به کار رفته سنگ مرمر روستای ماکارناست. سنگهای یکدست و سفید صیقلی .

افرادی که از دور به تاج محل نگاه می کنند ، آرامگاه بزرگ و مرمرین ارجمند بیگم بانو را می بینند که سالهای زیادی است روی صفحه ای مربع شکل که شامل ایوان ، گنبد و گلدسته می باشد ، خودنمایی می کند .

http://s3.picofile.com/file/8196923776/taj_mahal_5.jpg

http://s3.picofile.com/file/8196935976/Agra_6_a9wd3k.jpg

نمای ساختمان اصلی از اتاق های مربع شکل که در قسمت بالا به یکدیگر می رسند و شکلی محراب گونه را تشکیل می دهند ، ساخته شده است . مجموعه این اشکال ، هشت ضلعی غیر منتظمی را می سازند که هر کدام از آنها 55 متر ارتفاع دارند . در هر یک از گوشه های آرامگاه ، ایوانی با بالکن های گنبدی شکل کاملا شبیه به یکدیگر ساخته شده که به آنها پیش طاق می گویند که در کنار طرح اصلی ساختمان نمایی کاملا متقارن را به وجود آورده است . در گوشه های صفحه بزرگ و مرمرینی که آرامگاه روی آن بنا شده است ، چهار مناره سفید رنگ قرار گرفته که موجب شکل گیری فضایی بصری روانی شده که عمارت تاج محل را بیشتر به چشم می آورد .

کل بنای آرامگاه از سنگ مرمر سفید ساخته شده ، اما سطح صفحه اول و همینطور مهمانخانه و مسجد کنار آن از سنگ سرخ ساخته شده است و به این ترتیب اهمیت مقبره بیشتر مشخص می شود . گنبد آرامگاه 35 متر ارتفاع دارد و به دلیل شکل خاصش به آن گنبد پیازی گفته می شود . بالای گنبد به شکل گل نیلوفر ساخته شده و همین مسئله باعث افزایش ارتفاع آن شده است . با ساختن چهار گنبد کوچک تر در گوشه های این گلدسته که طرح آنها هم از گنبد اصلی گرفته شده و گنبدهای پیازی شکل هستند ، نمای گلدسته اصلی بیشتر به چشم می آید . وجود پنجره های کوچک در این چهار گنبد ، باعث ورود نور به درون ساختمان می شود .

گلدسته ها ، گنبدها و شکل ماه نیمه ای که روی گلدسته اصلی قرار دارد و سمبل شیوا ( خدای نابودگر ) هندیهاست ، تلفیق معماری ایرانی و هندی را به خوبی نشان می دهد . هر کدام از مناره ها تقریبا 40 متر ارتفاع دارند و نشان دهنده علاقه معماران آن زمان برای نشان دادن تقارن این بناست . هر مناره توسط دو بالکن به طور مساوی به سه بخش تقسیم شده و در بالای هر مناره یک بالکن دیگر وجود دارد که به نوک مناره ختم می شود . نکته جالب اینجاست که هر مناره تا جایی که امکان دارد در گوشه های صفحه اصلی و با زاویه ای که به بیرون باز می شود ساخته شده ، بطوریکه در هنگام زلزله و ریزش مناره ها ، ویرانه های آن بر روی مقبره نیفتد .

http://s3.picofile.com/file/8196936384/Taj_Mahal_091.jpg

نمای بیرونی تاج محل با سنگ های قیمتی و حکاکی و نقاشی های زیبا مزین شده و در بعضی قسمتهای آن آیاتی از قرآن خوشنویسی شده که اکثر این آیات مضمون قضاوت را در خود دارند . این آیه ها از بین آیات 15 سوره از قرآن مجید انتخاب و به خط ثلث نوشته شده اند . امانت خان شیرازی ، خطاط ایرانی هنرمندی است که این خوشنویسی ها را انجام داده است .

http://s3.picofile.com/file/8196917050/AGR_Agra_Taj_Mahal_vaulted_arche_embellished_with_pietra_dura_scrollwork_and_quotations_from_the_Quran_3008x2000.jpg

درون این آرامگاه زیبا تا چشم کار می کند ، سنگ های قیمتی کار شده است . اتاق داخل آرامگاه به صورت هشت ضلعی طراحی شده که از هر طرف می توان به آن وارد شد ، اما گردشگران فقط از دری که به سمت جنوب باغ باز می شود می توانند وارد آرامگاه شوند .

دیوارهای داخلی 25 متر ارتفاع دارند و هشت پیش طاق گنبدی شکل فضای طبقه اول را تشکیل می دهد که مثل نمای بیرون ، بالای هر یک از آنها پیش طاق دیگری است که تا سقف بالا رفته است .

http://s6.picofile.com/file/8196926550/inner_chambers_the_taj_mahal_agra.jpg

http://s3.picofile.com/file/8196932168/Taj_Mahal2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8196925792/Flowers_in_Marble_the_Taj_Mahal_Agra_Uttar_Pradesh_India.jpg

قبر شاه جهان و ممتاز بانو آن سوی دیوار هشت ضلعی که به آن « جالی » گفته می شود و بسیار زیبا کنده کاری شده قرار دارد .سطح این دیوار به شکل گلهای زیبا با سنگ های قیمتی مینا کاری شده است .

http://s6.picofile.com/file/8196929100/Persian_prince_tomb_taj_mahal.jpg
ممتاز بانو و شاه جهان هر دو طبق آداب و رسوم اسلامی به خاک سپرده شده اند و قبر ممتاز دقیقا در مرکز اتاق به ابعاد 5/1 در 5/2 متر به شکل مستطیل ساخته شده و بعدها شاه جهان نیز در کنار او به خاک سپرده شد و سنگ قبر هر دو با سنگهای قیمتی مزین شده است . روی سنگ قبر ممتاز محل با خط خوش اسامی خداوند نوشته شده و روی سنگ قبر شاه جهان نیز این جملات حک شده است « او در شب بیست و ششم ماه رجب سال 1076 هجری به جهان ابدی سفر کرد .»

http://s3.picofile.com/file/8196923726/El_Taj_Mahal_Agra_India0015.JPG

از دیگر مواردی که باعث شده تاج محل به عنوان یکی از شاهکارهای معماری و جزء عجایب هفتگانه ثبت شود ، پی و پایه های این بناست که از نوعی چوب مقاوم ساخته شده که استحکام آن در آب بیشتر میشود و پایه های بنا در آب رودخانه یامونا می باشد . اگر به هر دلیلی رود یامونا ( جمنا ) خشک شود برای تاج محل خطرناک می باشد . به همین دلیل سالها قبل که قرار بود آب رودخانه را برای اراضی کشاورزی استفاده نمایند ، با مخالفت و اعتراض شدید معماران مواجه شدند و اجازه این کار داده نشد .

از دیگر دلایل خاص بودن این بنا محاسبات ریاضی بکار رفته در ساخت و توجه به نکات بصری است . از جمله آن می توان به در ورودی آن اشاره کرد . در دروازه ورودی که وارد محوطه تاج محل می شویم می بینیم که آیاتی از سوره والفجر و ... در دور تا دور آن نوشته شده و اگر محاسبات ریاضی نبود ، از نظر بیننده می بایست خطوط نزدیکتر درشت تر ، و خطوط بالایی که دورتر هستند کوچکتر دیده شوند ، و حال آنکه اینطور نبوده و بیننده همه را به یک اندازه می بیند .

http://s3.picofile.com/file/8197374200/DSC09796.JPG

و یا مثلا وقتی در سردر ورودی روبروی این بنا می ایستی ، تنها در نقطه وسط است که تنها خود مقبره بدون گلدسته ها دیده می شود و جلوتر بروی مسجد با دوتا گلدسته هاش کاملا دیده می شود ، وقتی یک قدم به راست برداری گلدسته سمت راست دیگر دیده نمی شود و اگر یک قدم به چپ برداشته شود گلدسته سمت چپ دیده نمی شود . اگه چند بار سریع یک قدم عقب و جلو برداشته شود ، مقبره بزرگ و کوچک شده و یا متحرک به نظر می رسد که به خاطر خطای دید هست .

 http://s3.picofile.com/file/8196919350/El_Taj_Mahal_Agra_India0023.JPG

دیدن یکی از عجایب هفت گانه جهان برایم هیجان انگیز بود ، هر چند این محل از خارج با سه عمارتی که در اطراف آن ساخته شده باشکوه به نظر می رسد ، ولی داخل این محل به قدری ساده بود که تعجب می کردی پس آنهمه شکوه وعظمت چرا تنها در دو قبر شاه جهان و ممتاز که یکتا تزیین آنجا بود خلاصه شده و بقیه اطاقها با دیوارهای لخت و بی هیچ تزیینی متروکه بوده و از آن دوران پر رونق هیچ اثری به جا نمانده؟ شاید هدف آنها هم نشان دادن همین  زندگی ساده ای است که عشق آن را پر نور کرده بود ، عشقی که مشابه آن در هیچ جای دیگر جهان پیدا نمی شود.    

وقتی وارد محوطه اصلی شدیم ، در سه طرف بنای تاج محل بناهایی مانند مسجد شامل گنبد و مناره قرار داشتند که همه از سنگ قرمز ساخته شده که ظاهرا آنجا در قدیم مسجد، مهمانسرا، و محل اتراق زائرین بوده است .

http://s6.picofile.com/file/8196929626/slider_1.jpg

http://s3.picofile.com/file/8196930334/taj_mahal_agra_top_view.jpg

قسمت‌های زیادی از تاج محل از بین رفته و امروز از این بنا تنها یک باغ اصلی به نام چهار باغ با یه استخر و آبنما در وسط و ساختمان سفید مقبره باقی مانده است .

رودخانه مقدس جمنا که از پشت ساختمان عبور میکند منظره قشنگی داشت و وجود لک لک ها و پرندگان و مرغ های ماهی خوار این زیبایی رو دوچندان میکند .تاج محل از بیرون عظمت خاصی دارد و به آدم آرامش عجیبی میدهد، من که بیرونش رو بیشتر از داخلش دوست داشتم.

با رسیدن به بنای اصلی می بایست کاورهای کفش رو پا کنید و سپس از پله ها وارد بنای اصلی که دارای چهار گلدسته و یک گنبد بزرگ وچهار گنبد کوچک است بشید

تاج محل دارای 22 گنبد به معنای 22 سالی که ساخت این بنا به طول انجامیده می باشد. معماری تاج محل را یک ایرانی به نام احمد لاهوری انجام داده است.

به طور کلی تاج محل واقعا زیبا بود . به طوریکه به جز عکسهایی که خودمان گرفتیم ، عکاس سیار هم با ما بود و در قسمتهای مختلف عکسهای حرفه ای می گرفت که واقعا عکسها جالب بودند ولی چون تعداد زیاد بود و همه را چاپ کرد ، مجبور شدیم حدود 3000 روپیه پول عکس بدهیم . وارد محوطه داخل که شدیم کاورها را بر روی کفشهایمان پوشیدیم و از داخل و محوطه پشتی تاج محل که نمای رودخانه جمونا ( یامونا ) بود بازدید کردیم و چند عکس هم در آنجا گرفتیم .

http://s3.picofile.com/file/8197465676/18.jpg

نمای رودخانه یامونا از ایوان تاج محل

http://s6.picofile.com/file/8196936200/Tourists_At_Taj_Mahal_Agra.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198953718/people_around_exterior_of_taj_mahal_28016_600x450.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198962934/Taj_Mahal_Mosque_Agra.jpg

مسجد تاج محل

http://s6.picofile.com/file/8198963142/taj_mahal_agra_india_862871.jpg

در همان لحظات بود که دوست هندیمان تماس گرفت و گفت در محوطه بیرون تاج محل جایی که اردشیر منتظر ما بود ، منتظر ماست و دیگر باید به آنها می پیوستیم . حدود 2 ساعت در محوطه بودیم و واقعا در این مدت از دیدن آن همه شکوه و عظمت و زیبایی لذت بردیم .

سرانجام از محوطه خارج شدیم و به سمت درب خروجی رفتیم که در همان لحظه با دوستمان روبرو شدیم و سپس اردشیر نیز به ما پیوست .

آن دو را به همدیگر معرفی کردیم و آنها به زبان هندی مشغول صحبت شدند و ما متوجه نمی شدیم . اردشیر آدرس هتل را به او داد و در مورد بقیه برنامه های آن روز صحبت کرد و سپس همگی با هم به طرف در خروجی به راه افتادیم . 

ساعت 12:30 ظهر بود ولی اصلا خسته نبودیم . هوا به شدت گرم بود و مرتب آب می خوردیم . پس از بیرون آمدن از محوطه اطراف تاج محل و درب خروجی آن و قبل از ناهار ، اردشیر گفت اکنون شما را به جایی می برم که از دیدن این همه هنر و زیبایی شگفت زده شوید و حتی می توانید خرید هم انجام دهید ولی باید چانه هم بزنید .

 

بازدید از موزه فرش های جواهر بافت

به مغازه یا کارگاه نسبتا کوچکی رسیدیم . البته ظاهرا مغازه بود ولی درون آن موزه بزرگی بود . جلوی مغازه پیرمردی نشسته بود و مشغول بافتن تابلو فرشی زیبا بود . چشمش که به ما و اردشیر افتاد با لبخند و مهربانی به ما سلام کرد ( نمسته ) و اردشیر به زبان هندی ما را به او معرفی کرد . او با مهربانی به ما خوش آمد گفت و از ما دعوت کرد که کنار او بنشینیم . اردشیر گفت ایشان حاجی نظام الدین ، استاد بافنده فرشهای جواهر بافت و صاحب امضا در هند و جهان است . او صاحب موزه ای است که در حقیقت کار او و پدرانش است ولی در حقیقت ثبت میراث فرهنگی هنوستان است و آثاری در اینجا وجود دارد که نمی شود روی آنها قیمت گذاشت .

حاجی نظام الدین از بچگی تحت تعلیم پدر مرحومش بوده و پدر و پدر بزرگش نیز بزرگترین بافنده فرش های جواهر نشان و دارای حق امضا در هند بوده اند که در زمان آنها تابلوی چند بعدی تاج محل بافته شده و تقدیم ملکه انگلستان شده است و همکنون در قصر ملکه قرار دارد . بعد از آنها استاد حاجی نظام الدین کار پدرانش را ادامه داده و الان دیگر پیر شده و بینایی اش خیلی ضعیف شده است . با این حال هنوز کار می کند و چون خودش پسر ندارد و صاحب دو دختر است ، به ناچار ارث و هنرش را به دو خواهرزاده اش بخشیده و به آنها آموزش داده است و هنوز فرش های بافت آنها باید توسط حاجی نظام الدین تائید و مهر و امضا بخورد تا ارزش پیدا کند .

http://s6.picofile.com/file/8197376434/20150423_095007_1.jpg

به خواسته حاجی ، من و خواهرم کنار او نشستیم و حاجی گفت دوست داری که کمی از این فرش را ببافی و به شما آموزش دهم و من با خوشحالی قبول کردم و کنارش نشستم و شروع به کار کردم . حاجی با اشااره می گفت که باید چطور سیمهای فلزی که از جنس نقره بودند را درون سوزن کرده و سوزن را از کجا وارد و خارج کنم و من انجام می دادم و حاجی از استعداد و هنر دوستی من خیلی خوشش آمده بود و با لبخند من را تشویق کرده و به هندی به اردشیر می گفت که خیلی با استعداد است . اردشیر هم که در حال فیلمبرداری از ما بود با او صحبت کرده و تائید می کرد . من که از خوشحالی در پوستم نمی گنجیدم .

http://s3.picofile.com/file/8197449568/20150423_095007_2.jpg

حاجی نظام الدین که خیلی مهربان بود به رسم یادگاری دو عدد دستبند که از رشته های جواهر درست کرده بود و آنها را با نخ مانند تسبیح به هم متصل کرده بود به دست من و خواهرم بست و از ما تشکر کرد و ما نیز خیلی خوشحال شدیم و از او تشکر کردیم .

خواهرزاده های حاجی نزد ما آمده و برایمان چایی ماسالا آوردند . اول نمی دانستیم چیست و چون با شیر درست شده بود ، فکر کردیم قهوه و یا نسکافه است . اردشیر گفت از روزی که به هند آمدید چای ماسالا خوردید ؟ و ما گفتیم نه . اردشیر گفت این چای بسیار خوشمزه و مقوی است و ترکیبات آن مانند دارو برای بدن مفید است . چای را خوردیم و واقعا از طعم آن خوشمان آمد . به خاطر طعم زنجفیل کمی تند بود ولی واقعا خوشمزه درست شده بود و خیلی خوشمان آمد .

سپس با راهنمایی شاگرد و خواهرزاده های حاجی به درون موزه رفتیم . وای .... انقدر زیبا بود که همانجا خشکمان زد .  دور تا دور سالن موزه قدیمی تابلوفرش های بزرگ و گران قیمت بودند که تماما از انواع سنگ های جواهر و نخ ها یا سیم هایی از جنس طلا و نقره و مس بافته شده بودند . یکی از تابلوها نمای تاج محل بود چند بعدی بوده و احساس می کردی درختام و مقبره حرکت می کنند ، و پدر بزرگوار حاجی نظام الدین آن را در مدت 4 سال بافته بود و زیر آن امضای او دیده می شد . مسئول آن توضیح داد که این تابلو دیگر تکرار نخواهد شد و مشابه آن با سایز بزرگتر در قصر ملکه انگلستان موجود است .

در کنار آن تابلوفرش های دیگری با اشکال مختلف و از جمله حیواناتی مانند طاووس و ببر و .. موجود و بر دیوار نصب بود که فروشی نبودند .

دور تا دور بر روی قسمتی از دیوار کتابها و دست خط هایی دیده می شد که اردشیر گفت آنها را ببینیم و اگر در بین آنها نکته ای مشاهده کردید بگوئید . مشغول خواندن اسامی و امضاها شدیم . برایم خیلی جالب بود و میشد قدمت آن را حدس زد ، چون تمام بزرگان کشورهای مختلف که حتی در قرن های قبلی از آنجا بازدید کرده بودند ، امضا کرده و نظر خود را نوشته بودند و در موزه نگهداری می شد . از جمله آنان ملکه انگلستان و ملکه قبلی آن ، شاهزاده ادوارد و ... که اسامی آنها را به خاطر ندارم . تعداد اسامی زیاد بودند و حتی جرج بوش و افراد سرشناس دیگری هم در میان آنها به چشم می خورد . یک دفعه چشمم به دستخط فارسی افتاد و شروع به خواندن کردم که نوشته بود از بازدید از آن موزه و این همه زیبایی لذت بردیم و زیر آن امضا شده بود . در کنار امضا نام محمدرضا شاه پهلوی و همسرش فرح دیبا نوشته شده بود که سریع به اردشیر گفتم آن نکته را پیدا کردم .

سپس چند برق دیگر روشن شد و در وسط سالن ویترینی بود که از زمین فاصله داشت و روی آن پوشیده شده بود . خواهرزاده های حاجی پرده روی آن ویترین بزرگ را برداشتند و یک دفعه چشمهای ما به آنجا خیره شد . من و خواهرم برق هیجان را می توانستیم در چشمهای هم ببینیم . واقعا خارق العاده بود . فرشی حدودا به ابعاد 2 *3 متر که تماما از جواهرات پوشیده شده بود و تمام نقش و نگارهای آن از طلا بود . جواهرات تشکیل دهنده آن شامل الماس ، یاقوت ، زمرد ، یشم ، آماتیس ، فیروزه ، یاقوت کبود و چشم ببر و ... بودند که حتی اسم تمام آنها را نمی دانستم . آنقدر زیبا و با شکوه بود که تا چند دقیقه خیره به آن نگاه می کردیم و نمی توانستیم چشم برداریم .

در آن لحظه اولین چیزی که به آن فکر می کردم قیمت آن بود و اینکه آیا کسی می تواند آنرا بخرد ؟ شاید اگر هر ایرانی دیگری آنرا می دید به همین مسئله فکر می کرد و این سئوال را می پرسید و من نیز پرسیدم . جواب اینگونه بود که بافنده این فرش پدر حاجی بوده و مدت 12 سال روی آن کار کرده است و از نظر مقدار وزن جواهرات که روی آن کار شده است نمی توان روی آن قیمتی گذاشت ، و اینکه غیر قابل فروش بوده و دیگر کسی نمی تواند مثل آنرا خلق کند . به اردشیر گفتم یعنی مثلا چند میلیارد حدودا قیمتش می شود ؟ و جواب دادند که حتی به میلیارد دلار نیز نمی توان قیمت گذاشت . و من همچنین در مغزم مشغول محاسبه بودم . انقدر زیبا بود که به راستی نمی توانستم از آن چشم برکنم .

مجددا روی آنرا پوشاندند و از چند پله بالا رفتیم و به طبقه بالا رسیدیم که در آنجا تابلوهای کوچک برای فروش گذاشته شده بود . قبلا سفارش شده بودیم که باید چونه بزنیم و تا یک سوم می توانیم قیمت را پایین بیاوریم .

در آنجا به غیر از تابلوها - که در اکثر آنها جواهر کار نشده و بیشتر از نخ و حالت گلدوزی برجسته دوخته شده بودند وسایل دیگری مانند کیف های مجلسی و کفش های رو فرشی و ... هم دیده می شدند . کیفها بسیار زیبا بودند و بیشتر از همه توجه من را به خود جلب کردند . سرانجام یک کیف تزئین شده با جواهرات و سیمهای مسی انتخاب کردم که البته به خاطر مقدار کاری که روی آن انجام شده بود ، از همه گران تر بود و قیمت آن 8000 روپیه ( معادل 448000 تومان ) بود ولی انقدر چانه زدیم تا قیمت آنرا به 4500 روپیه رساندم و بالاخره آنرا خریدم و خواهرم نیز کیف مشابه و البته با کار کمتر و مقداری ارزان تر خرید . خیلی چیزها دوست داشتم ولی آنقدر پول به همراه نیاورده بودیم که بتوانم هر چه می خواهم بخرم و باید برای روزهای بعد نیز پول نگه می داشتیم . به ناچار از آنجا بیرون آمدیم و از مهمان نوازی و خوشرویی آنها تشکر کرده و سوار ماشین شده و به طرف KFC به راه افتادیم .

http://s3.picofile.com/file/8197376584/20150501_143204.jpg
ناهار مرغ سوخاری خوردیم و مجددا سوار ماشین شده و به راه افتادیم . بعد از آن اردشیر گفت شما را به جایی می برم که مشابه فرش های جواهر بافت را به قیمت مناسب تر بخرید و البته این فرشها مثل قبلی ها امضا دار نیستند و سوغات اینجا محسوب می شوند . در آنجا وای فای رایگان نیز می توانید استفاده کنید .

به مغازه ای رسیدیم که چند نفر در آنجا بودند . آنها نیز با خوشرویی با ما برخورد کردند و با چای ماسالا از ما پذیرایی کردند . فرش ها و تابلوفرشهای زیبایی به سایزهای مختلف داشتند که جلوی ما بسیاری از آنها را بر روی زمین پهن کرده و به نمایش گذاشتند . با اینکه قیمتها واقعا مناسب بودند و به گفته اردشیر ارزانتر از اینجا پیدا نخواهید کرد ، ولی با توجه به ارزش پول ما باز هم گران بودند . ولی واقعا نمیشد از آنها چشم بپوشیم و به عنوان یادگاری چیزی برای منزل خودمان نخریم .

http://s3.picofile.com/file/8197377834/32.jpg

قالیچه گردی که از سیم های مسی و آب طلا و چند قطعه جواهر ( یاقوت قرمز و کبود ، زمرد و یشم ) تشکیل شده بود انتخاب کردیم و با چانه زدن قیمت را از 12000 روپیه (672000 تومان ) به 8500 روپیه ( 476000 تومان ) رسانده و آنرا خریدیم .

http://s6.picofile.com/file/8197376700/20150505_213028.jpg

کمی نشستیم و خواهرم مشغول دیدن سرویسهای جواهرات شد ( البته جواهرات بدلی و نه اصل ) که برای سوغاتی بگیرد و من که وای فای رایگان پیدا کرده بودم مشغول چک کردن پیامها شدم .

پس از نیم ساعت از آنها خداحافظی کرده و سوار ماشین شده و به طرف هتل حرکت کردیم . ساعت از 2 گذشته بود و قرار شد استراحت کوتاهی در هتل داشته باشیم و عصر در ساعت 5 برای بازدید از قلعه سرخ ( Red Fort ) آماده باشیم .

دوستمان نیز با ما به هتل آمده و صحبت کردیم و در ساعت 5 برای بازدید از رد فورت به لابی رفتیم .

  

قلعه سرخ آگرا :

به ورودی قلعه سرخ آگرا (red fort  ) رسیدیم . به همراه اردشیر و دوستمان به داخل قلعه رفتیم . ابتدا در همان ورودی چند عکس گرفتیم . واقعا بزرگ و با شکوه بود و من را به یاد قلعه هایی که در فیلمهای تاریخی دیده بودم می انداخت . از ورودی گذشتیم و در راه باریکی که دور تا دور آنرا دیوارهای بلندی به ارتفاع 21 متر احاطه کرده بود وارد شدیم .

http://s3.picofile.com/file/8197378042/6119830_Entrance_to_the_fort_Agra.jpg

http://s3.picofile.com/file/8197382668/Red_Fort.JPG

http://s3.picofile.com/file/8197379784/agra_fort_side.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198955626/Agra_Red_Fort_view.jpg

به خواست اردشیر ایستادیم و برایمان از امنیت قلعه صحبت کرد . در داخل دیوارها به فاصله چند متری از یکدیگر شیارهایی دیده می شد که ما ابتدا به آنها بی توجه بودیم و اردشیر پرسید فکر می کنید این شیارها برای چه منظوری درست شده اند ؟ و ما جوابی نداشتیم . اردشیر توضیح داد در ساخت این قلعه مواردی اندیشیده و اجرا شده که این قلعه را نفوذ ناپذیر کرده است .

قلعه آگرا به دستور اکبرشاه ساخته شد . این قلعه درست در کنار رودخانه یامونا ساخته شده و چون از سنگهای قرمز مورد علاقه اکبرشاه ساخته شده بود ، نام او را قلعه سرخ گذاشتند . برای ساخت این قلعه معماران و مهندسان ایرانی به کار گرفته شدند . در دور تا دور این قلعه بزرگ هلالی شکل ، خندقی کنده شد و آب رودخانه یامونا به آن وصل شد و صدها کروکودیل به داخل این خندق آورده شدند تا در امنیت قلعه ، هم حصارهای بلند و خم خندق و هم کروکودیل ها نقش داشته باشند .  

شاید به جرات بتوان گفت که هیچ قصر و قلعه ای در تاریخ نمی توان پیدا کرد که تا این حد نفوذ ناپذیر باشد . از جمله همین شیب که به طرف در ورودی قلعه ایجاد شده و شیارها و ناهماهنگی این شیب که به مانند دست انداز می باشد ، به این دلیل است که اگر لشگر یا سپاهی بتواند از خندق و قسمتهای دیگر عبور کرده و به قلعه برسد ، از این بالا بشکه های حاوی قیر داغ و نفت و مواد آتش زا رها کرده و این بشکه ها در دست اندازها گیر کرده و محتویات آنها در همه جا پخش می شود و سپس آتش می گیرد . شیارهای روی دیوارها نیز به همین منظور است که از آنها موادی مانند قیر مذاب ریخته و کسی زنده نمی تواند از این مسیر خود را به قلعه برساند . خندقی که در اطراف قلعه می بینید به رود یامونا وصل بوده و در آن هزاران تمساح نگهداری می شده و هیچ موجود زنده ای از بین آن همه تمساح نمی توانسته عبور کند و اگر به هر نحوی توانست در قسمت دیگری که به ما نشان داد ، در پایین تر از سطح دیوارها صدها ببر و شیر درنده نگهداری می شده که به محض ورود دشمن در قفسها باز شده و دشمنان را نابود می کردند و حتی نگهبانان نیز در آنجا راه فرار نداشته و وقتی نتوانسته باشند جلو ورود دشمن را بگیرند به ناچار همزمان با دشمنان خوراک حیوانات درنده می شدند . البته همه این موارد امنیتی به کار بسته شدند ولی در تاریخ حکومت پادشاهان گورکانی در این قصر تاریخ حمله و یورش به این قلعه را به یاد ندارد و کسی جرات آن را پیدا نکرد .

http://s3.picofile.com/file/8197379368/23.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198208476/IMG_20130811_100559.jpg

http://s6.picofile.com/file/8197381100/Taj_Mahal_Agra_5.jpg

از راه سربالایی که بگذریم به سردر ورودی بزرگ قلعه می رسیم . باغی بسیار بزرگ و زیبا در اطراف آن است که چند درخت در آن قرار دارد و روی این درختها سنجاب های کوچک قهوه ای و میمونها زندگی می کنند .

http://s6.picofile.com/file/8197381818/20150422_154525.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198056968/agra_fort_jahangiri_mahal.jpg

اردشیر با خودش مقداری بیسکویت آورده بود و نزدیک درختی ایستادیم و چند میمون به ما نزدیک شدند . یکی از میمونها بچه اش را بغل کرده بود و بچه در حالی که محکم به شکم مادرش چسبیده بود به ما نگاه می کرد و از ما می ترسید . اردشیر کمی بیسکویت به میمونها داد و ما هم مرتب از آنها و خودمان عکس و فیلم می گرفتیم . مردمی هم که در آنجا بودند اطراف ما جمع شده و عکس می گرفتند . دوستمان نگذاشت که خیلی به آنها نزدیک شویم و مانند اردشیر به آنها غذا بدهیم و گفت ممکن است حمله کنند و شما بترسید و یا زخمی شوید .

بعد از اینکه میمونها کمی آن طرف تر رفتند یک سنجاب کوچک و زیبا که بوی خوراکی را فهمیده بود ، نزدیک آمد و اردشیر بیسکویت ها را ریز کرده و در دستش نگه داشت و سنجاب در دست او نشسته و خیلی جالب شروع به خوردن بیسکویت کرد . از دیدن این صحنه ها خیلی لذت بردم و کلی فیلم گرفتم . خیلی دوست داشتم که یکی از آن سنجابها را با خودم به ایران بیاورم و نگهداری کنم ولی حیف که نمیشد .

http://s6.picofile.com/file/8197382826/20150422_154855.jpg

http://s3.picofile.com/file/8197383700/20150422_154907.jpg

http://s3.picofile.com/file/8197383018/20150422_155400.jpg

http://s6.picofile.com/file/8197383276/20150422_155447.jpg

http://s6.picofile.com/file/8199836600/20150422_155417.jpg

بعد از غذا دادن به میمون ها و سنجابها وارد قلعه شدیم .

قلعه سرخ مساحتی بالغ بر 15 هکتار را در بر می گیرد و مدت زیادی محل حکومت پادشاهان گورکانی ( اکبرشاه ، جهانگیر شاه و پس از آن شاه جهان ) بوده است . در این کاخ کتیبه های فارسی زیادی دیده می شود . در ایوان شاهی یا بارگاه خاص ( diwan-i-khas ) بر روی یکی از دیوارها شعر بلندی نقش بسته است که متضمن تاریخ بنا نیز می باشد :

از این دلگشا قصر عالی بنا                   سر اکبر آباد شد عرش سا     

بود کنگرش از جبین سپهر                    نمایان چو دندان سین سپهر

بر احوال مردم چنان سر حساب            که داند چه بینند شبها خواب

در ایوان شاهی به صد احتشام             چو خورشید بر چرخ بادا مدام

http://s6.picofile.com/file/8197391534/red_fort_of_agra_india_89605_990x742.jpg

http://s3.picofile.com/file/8197392626/Red_Fort_Agra_9.jpg

http://s6.picofile.com/file/8196936076/tajmahal_6.jpg

http://s3.picofile.com/file/8197397784/External_view_of_Khas_Mahal_at_Agra_Fort.JPG

دیوان خاص

در قلعه آگرا تختی از مرمر سیاه بطول تقریبا سه متر و عرض دو متر قرار دارد که در چهار طرف آن اشعاری به خط نستعلیق بسیار ظریف نقش بسته است که به بندهایی از آن اشاره می شود . این تخت برای جهانگیر که ابتدا سلطان سلیم خوانده می شد ساخته شده است .

باشد این تختگاه فرخنده تکیه گاه خدایگان کریم ...

پادشاهی که تیغ او سازد ، چون دو پیکر سر عدو به دو نیم ...

در گوشه ای از تخت جهانگیر شاه شکاف و ترک بزرگی دیده می شد که به گفته اردشیر در زمان حمله انگلستان در اثر اصابت توپ اینچنین شده است و جای اصابت توپ بر روی دیوار گوشه قلعه نیز دیده می شد که اکنون لانه پرنده شده بود .

http://s6.picofile.com/file/8197387618/takht_i_jahangir_agra_fort.jpg

http://s3.picofile.com/file/8199837326/DSC09843.JPG

سوراخی که در گوشه سمت چپ کنار طاق دیده می شود ، محل اصابت توپ است که باعث شکستن سنگ تخت نیز شده است .

قبلا گفتیم که این قصر بزرگ که ارتفاع دیوارهایش تا 21 متر می رسد ، از سنگ قرمز ساخته شد و بعد از اکبر شاه که جهانگیر به پادشاهی رسید ، چون علاقه زیادی به تزئینات داشت تغییرات و تزئیناتی به آن اضافه کرد . اکثر سنگ نوشته های قسمتهای مختلف که به وفور دیده می شود و به زبان فارسی نوشته شده ، در زمان جهانگیر شاه بوده است .

http://s3.picofile.com/file/8197385992/AgraFort_4.jpg

http://s6.picofile.com/file/8197390642/Agra_in_India_Agra_Red_Fort_details_9580.jpg

http://s6.picofile.com/file/8197392550/Jahangiri_Mahal_Red_Fort_Agra_India5363.JPG

http://s6.picofile.com/file/8197386234/Agra_Red_Fort_9578.jpg

http://s3.picofile.com/file/8197390918/Red_Fort145.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198207026/agra_images_photos_50c06481da069d14d464ab25.jpg

یکی از زیباترین قسمتهای قصر ، دیوان عام قصر می باشد ( diwan-i-aam ) . سقف زیبا و البته مهندسی بی نظیر در زمان جهانگیر شاه توسط یک مهندس ایرانی ساخته شد . ستونهایی زیبا که به تعداد زیاد در آنجا دیده می شد و محل برگزاری جشنها و دیدار با مردم و اعضای دولت و وزرا بود و به دعاوی و مشکلات رسیدگی می شد . محل تخت طاووس نیز در همانجا بود که سکویی که روزی تخت طاووس بر روی آن قرار داشته در وسط دیوان عام بود . اردشیر گفت که هندیها می گویند تخت طاووس در ایران است و نادر شاه افشار آن را به عنوان غنیمت از اینجا برده است ولی در واقع تخت طاووس هیچ وقت به ایران نرسیده است . 

http://s3.picofile.com/file/8198207676/taj_mahal_images_photos_517e686fe4b072c95f21c21c.jpg

http://s6.picofile.com/file/8197388284/the_red_fort_of_agra_5937572_l.jpg

http://s6.picofile.com/file/8197395734/Agra_Fort_Diwan_i_Am_Hall_of_Public_Audience_Apr_2004_032.jpg

http://s6.picofile.com/file/8197397500/Diwan_i_Am_Red_Fort_Agra_India541620.JPG

دیوان عام

در وسط محوطه کنار دیوان عام ، مقبره ای به چشم می خورد که مربوط به یک فرمانده انگلیسی بود به نام John Russell Colvin و از نزدیک آنرا دیدیم .

http://s6.picofile.com/file/8197388184/Tomb_of_John_Russell_Colvin_in_front_of_Diwan_i_Am_at_Agra_Fort.JPG

در حین بازدید از قلعه بزرگ آگرا ، به قسمتهایی رسیدیم که دیگر از سنگ سرخ خبری نبود . همینطور از تزئینات آجری جهانگیر شاه هم خبری نبود و البته خیلی شیک تر و زیباتر بود . هر کسی می توانست حدس بزند که این مکان توسط یک سلیقه دیگر طراحی شده است و آن کسی نبود جز شاه جهان فرزند جهانگیر شاه ، که عاشق معماری و آثار هنری بود . گرایش به استفاده از سنگ مرمر سفید و رنگهای بکار رفته در سقف و دربها و ... کاملا این فضا را جدا از سایر قسمتهای قصر می کرد .

http://s6.picofile.com/file/8197385684/7233739_Visit_the_Agra_Fort_Agra.jpg

http://s6.picofile.com/file/8197385176/26.jpg

در قسمتی دیگر که در زمان شاه جهان ساخته شده بود ، باغ بزرگی بود و دور تا دور آن اتاقهایی مخصوص زنان دربار که مخصوص ممتاز محل و دیگر زنان بوده و اولین بار شاه جهان ممتاز را در آنجا دیده و عاشقش شده است .

http://s3.picofile.com/file/8197387542/Red_Fort_Agra_India541609.JPG

http://s3.picofile.com/file/8198058376/IMG_0372.JPG

در قسمت دیگر اتاق و قصر ممتاز محل همسر دوست داشتنی شاه جهان بود که حتی در سقف آن با آب طلا نقاشی شده بود و بسیار زیبا بود . قصر خود شاه جهان و محلی که بعد از مرگ ممتاز ، توسط پسرش در آنجا حبس خانگی شده بود همه با مرمر سفید و با تزئینات زیبا خودنمایی می کرد . در کنارش اتاق دخترش بود که بعد از مادرش مهردار پدر شده بود و تا زمان مرگ یگانه پرستار دلسوز پدر بود .

در قصر شاه جهان پنجره ای زیبا و مینا کاری شده که رو به تاج محل بود و شاه جهان هر روز آنجا می نشسته و به تاج محل نگاه می کرده و خاطرات همسرش ممتاز محل را به یاد می آورده است .

http://s3.picofile.com/file/8197385042/27.jpg

http://s6.picofile.com/file/8197391584/Design_on_Pillar_at_Musamman_Burj_red_fort.jpg

در قسمتهای دیگر قصر نیز پنجره هایی وجود داشت که از آنجا خندق اطراف قصر و رودخانه یامونا و تاج محل و سایر قلعه های اطراف رودخانه دیده می شدند .

http://s3.picofile.com/file/8197385834/Agra_TajMahalFromAgraFort_1_g.jpg  

http://s6.picofile.com/file/8198206284/405a3e593454c1cc22c54ef1a139eb19_0.jpg

http://s6.picofile.com/file/8197392692/Red_Fort.jpg

http://s3.picofile.com/file/8197385276/3718_india_01.JPG

نمای تاج محل که از داخل قلعه سرخ دیده می شود

در بعضی قسمتها آثار طلاکاری های سقف ها دیده می شد و در یک قسمت که به گفته اردشیر در آن انواع جواهرات گرانبها و طلا کار شده بوده و توسط انگلیسی ها کنده و دزدیده شده ، عکس گرفتیم .

قلعه آگرا بسیار بزرگ و با شکوه بود و هر قسمت به راستی آدم را به یاد یک دوران می انداخت و هر کدام در جای خود بسیار زیبا بودند . من با کنجکاوی مرتب از اردشیر و دوستم سئوال می کردم و اردشیر که رشته تخصصی اش تاریخ و فرهنگ ملل بود بسیار با صبر و حوصله و خوش رویی جواب سئوالاتم را میداد .

در محلی نشستیم و من و خواهرم مشغول فیلم برداری و عکاسی بودیم که از پنجره قلعه به تاج محل نگاه می کردم و در نزدیکی تاج محل مکان بازی توجهم را جلب کرد . از اردشیر پرسیدم آنجا کجاست و جواب داد : آنجا مکانی است که هندوها مردگان خود را در کنار رودخانه مقدس یامونا می سوزانند و خاکستر و چند تکه از استخوانهای لگن و دندان و ... را برداشته و با خود می برند . من که بسیار کنجکاو شده بودم از اردشیر و دوستم خواستم که ما را به آنجا ببرند و از نزدیک مراسم آنها را ببینیم . با اینکه می دانستم خیلی احساساتی هستم و تحمل دیدن آنرا ندارم ، ولی فقط برای ارضای حس کنجکاوی خیلی دوست داشتم بروم . ولی متاسفانه هر دوی آنها با این درخواست مخالفت کرده و گفتند اصلا صلاح نیست که شما دو تا خانم به آنجا بروید و اینکه اثر خیلی بدی در روحیه شما گذاشته و هم بوی بدی می دهد و تحمل ندارید و دیگر اینکه که حتی زنان خود هندوها نیز به همین دلیل اجازه ندارند به دیدن این مراسم بیایند و فقط مردها می روند . به ناچار قبول کردم ولی باز هم در دلم دوست داشتم آن مراسم را ببینم .

پس از گشت و گذار و عکس گرفتن در قلعه آگرا به بیرون رفتیم و این بازدید در حدود ساعت 7:30 عصر به پایان رسید و مجموعا بیشتر از 2 ساعت در قلعه بودیم .


بازدید از گالری و فروشگاه جواهرات و صنایع دستی

پس از آن سوار ماشین شدیم و به یک گالری بزرگ و معتبر رفتیم ( handicrafts-gallery ) . گالری بزرگی بود و اجناس بسیار زیبایی داشت . انواع مجسمه ها و صنایع دستی ساخته شده از استخوان و سنگ مرمر و با تزئینات جواهر و ... ، انواع فرش های جواهر بافت البته با قیمتهایی بسیار بالاتر از هر دو جایی که ظهررفته بودیم . بطوریکه مشابه تابلوفرشی که ما با چانه زدن به 8500 روپیه خریده بودیم در اینجا به 30000 روپیه فروخته می شد . انواع سرویسهای جواهر که بر روی نقره و طلا کار شده بودند در آنجا موجود بود و مثلا یک سرویس ظریف نقره که نگین آن یاقوت کبود بود ، حدودا 20000 روپیه و بیشتر ( معادل 1120000 تومان ) می شد که با اینکه بسیار زیبا بودند و شدیدا به خرید سرویس جواهر علاقه داشتم ولی نمیشد خرید کرد . با وجود اصرار زیاد فروشنده ها برای خرید ولی از آنجا نتوانستیم خرید کنیم و بعد از تماشا و حسرت از فروشگاه بیرون رفتیم .

http://s3.picofile.com/file/8197398226/handicrafts_gallery.jpg

http://s3.picofile.com/file/8197398276/handicrafts_gallery45.jpg

http://s3.picofile.com/file/8197398384/gems_art_gallery.jpg

پس از آن به یک فروشگاه دیگر رفتیم که انواع مجسمه های خدایان و ... در آنجا موجود بود . فروشنده که پیرمرد بود و بسیار مهربان ، ما را دعوت کرده و حتی اجازه داد که از اجناسش عکس بگیرم چون عکاسی و فیلم برداری از داخل فروشگاهها و به خصوص مجسمه های خدایان ممنوع است و توهین به مقدسات آنها محسوب می شود و من چند عکس گرفتم .

http://s6.picofile.com/file/8198207592/handicrafts_gallery.jpg

http://s6.picofile.com/file/8197398192/20150422_181344.jpg

http://s3.picofile.com/file/8197399800/20150422_181329.jpg

سپس به اتاقی دیگر در همان فروشگاه راهنمایی شدیم که دو نفر نوازنده در آنجا حضور داشتند . یکی از آنها که نوازنده کیبورد و سی تار بود ، قبلا در سینمای بالیوود به کار نوازندگی مشغول بوده و بسیار حرفه ای بود . مدت نیم ساعت برای ما موسیقی نواختند و در پایان در کنار آنها نشسته و عکس گرفتیم و در جعبه کمکهای خیریه که در آنجا بود مبلغ 200 روپیه انداختیم . از موسیقی اصیل هندی واقعا لذت بردیم و خوش گذشت .

http://s3.picofile.com/file/8197458700/DSC098612.jpg

سپس از همه آنها خداحافظی کرده و به سمت هتل حرکت کردیم . ساعت حدود 9:30 شب بود که به هتل برگشتیم .

در همان موقع به دوستمان زنگ زدند و مجبور شد به خاطر یک کار فوری به دهلی برگردد و با این وضعیت دیگر نمی توانست با ما همراه شود . همه ناراحت شدیم و بالاخره ساعت 11 شب بود که خداحافظی کرده و به دهلی برگشت و ما نیز برای صبح فردا ساعت کوک کرده و خوابیدیم .

 

روز ششم سفر - آگرا

ساعت 8 صبح بیدار شدیم و به رستوران جهت صرف صبحانه رفتیم . باز هم مثل روزهای قبل غذاهای مورد علاقه خودمان را انتخاب کرده و خوردیم و سپس به لابی رفتیم تا به گشت روز آخر برسیم . ساعت 9:30 اردشیر و راننده آمدند و به راه افتادیم .

اولین مقصد سیکاندرا بود . اردشیر در راه گفت اگر فرصت بیشتری داشتید شما را به قصر قبلی اکبرشاه ( فاتح پور سیکری ) می بردم . آنجا خیلی جالب است ولی راه کمی دور است و از آگرا فاصله دارد . آنجا مرکز قبلی حکومت اکبرشاه بوده و در آنجا آرامگاه شیخ سلیم چشتی واقع است و در واقع ، اکبر شاه گورکانی شهر فاتح پور سیکری را به خاطر همین صوفی معروف مکتب چیستی هند پایه گذاشته بود.

این شیخ صوفی بقدری معروف است که گاها هندیان و حتی مسلمان و سایر ادیان که او را می شناسند ، به او نذر کرده و حاجت می گیرند و مثلا نذر می کنند و پیاده به مقبره او می روند و ...

http://s6.picofile.com/file/8198034084/Fatehpur_Sikri_Salim_Chishti_Shrine.jpg

مقبره شیخ سلیم چشتی در فاتح پور سیکری - عکس از اینترنت گرفته شده و حضورا به آنجا نرفتیم .

فاتح‌پور سیکری به معنی «شهر پیروزی » است. تالار شنوندگان ، مکان‌ها و مسجدها هنوز هم کاملا سالم و در وضعیت مطلوب هستند که از جمله می‌توان پنج محل و بلند دروازه را نام برد.  در محوطه مسجد جامع، در حدود 20 کیلومتری آگرا ، در محلی به نام فاتح پور سیکری ، اکبر شاه در 18 سال اول حکومتش زندگی می کرد تا به تدریج قلعه سرخ ساخته شد و محل حکومت تغییر کرد . اکنون مقبره اکبر شاه در این مکان قرار دارد .  اکبر پادشاه بزرگ سلسله گورکانی و همسر هندوی او  ملکه جودا ، پس از سالها انتظار برای داشتن پسری که وارث تاج و تحت باشد به درگاه شیخ سلیم چستی (۱۴۱۸ - ۱۵۷۲ میلادی) از صوفیان بزرگ آن دوره، دعا می‌کنند و پس از مدتی صاحب پسری می‌شوند که او را «سلیم» (جهانگیر شاه ) نام می‌نهند. سلیم در ۲۰ سپتامبر ۱۵۶۹ میلادی در درگاه شیخ سلیم در روستای سیکری متولد شد و بعدها توسط اکبر به شهر فاتح‌پور سیکری تبدیل شد.

ولی متاسفانه برای یک تور کامل هند 10 روز بسیار کم است و حداقل یک ماه زمان نیاز است تا بتوان گفت هند را دیده ای . خیلی از شهرها و ایالت ها که واقعا دیدنی هستند و در این تور نمی توان آنها را بازدید کرد و یا بسیاری از مکانها که امکان بازدید از آنها در 2 یا سه روز اقامت در هر شهر امکان پذیر نیست . از جمله ما که در دهلی موفق به بازدید از آرامگاه همایون ، رصدخانه جانتار مانتار ، نمایش بالیوود و حتی بازارهای آن شهر نشدیم . و یا در فاصله حدود 100 کیلومتری آگرا شهری قرار دارد که در نزدیکی آن حیات وحشی بسیار زیبا و بکر وجود دارد که با توجه به فرصت محدود ما نمی توانستیم به آنجا برویم .

به هر حال مجبور بودیم از آنها چشم پوشی کرده و تا حد امکان در آخرین روزی که در آگرا بودیم به بازدید سایر مناطق بپردازیم . ابتدا مقصد ما سیکاندرا یا مقبره اکبرشاه بود .

 

بازدید از سیکاندرا ( sikandra ):

سیکندرا نام شهرکی است که در نزدیکی شهر آگرا در ایالت اوتار پرادش در کشور هندوستان واقع است و آرامگاه جلال‌الدین محمد اکبر سومین و بزرگترین پادشاه سلسله گورکانیان هند در آن بنا شده ‌است.  مقبره ی اکبر که به نام منطقه یعنی سیکاندرا شهرت دارد ، در مساحتی حدود ۱۱۹ جریب یا ۴۸۲۰۰۰ متر مربع ساخته شده ‌است

http://s6.picofile.com/file/8198040334/Sikandra_Agra_28.jpg.

این بنا با ماسه سنگ قرمز ساخته شده و با مرمر جواهر نشان شده ‌است. اکبر به این رنگ از سنگ بسیار علاقه داشت و اغلب بناهای ساخته شده در زمان او با این مصالح ساخته شده‌است. اکبر به جای دهلی شهر اگرا را به عنوان پایتخت برگزید و در آبادنی این شهر بسیار موثر بود. اکبر سعی به توافق رساندن بین ادیان مختلف رایج در هند کرد. او اهل تساهل بود و طی فرمانروایی طولانی و با اقتدار خود، سهم عمده‌ای در ایجاد آرامش در شبه قاره هند و شکوفایی امپراتوری گورکانیان به عهده داشت. از او به عنوان بزرگترین پادشاه هندوستان یاد می ‌شود.
اکبر ساخت این آرامگاه را قبل از فوت برای خودش در سال ۱۶۰۰ شروع کرد اما این بنا به وسیله پسرش جهانگیر در سال ۱۶۱۳م (۱۰۲۲ ش) به اتمام رسید. این آرامگاه همچون اغلب آثار گورکانی با الهام از معماری ایرانی در مرکز باغی به شیوه ی چهارباغ قرار دارد.

http://s6.picofile.com/file/8198031868/20150423_085524.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198040226/Sikandra_Agra_18.jpg

خطوط افقی به‌ کار رفته در نمای آن از مقبره همایون در دهلی بیش ‌تر است. زیرا در ساخت این بنا ردیف‌هایی از ماسه سنگ قهوه‌ای مایل به قرمز ، با یک تراس مرمرین در نمای فوقانی ساختمان به جای گنبد به کار رفته ‌است. تاثیر بسیار مهم ‌تر با دروازه جنوبی به سمت باغ ایجاد شده که نقوش گیاهی برجسته و طرح‌های هندسی آن با ترصیع مرمر سفید و سنگ تزئین شده و سر آن (نوک آن) با چهار مناره مرمرین پوشانده شده‌است .

http://s3.picofile.com/file/8198031626/20150423_094913.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198040418/sikandra_akbars_tomb_8622921_l.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198175384/Akbar_s_Tomb_Sikandra_Agra_India_9_.JPG

http://s6.picofile.com/file/8198040318/Sikandra_Agra_23.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198039826/Sikandra_Agra_3.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198040142/Sikandra_Agra_4.jpg

 مقبره اصلی مانند اغلب آرامگاه‌ها در زیرزمین بنا واقع است. عناصر تزئینی این بنا در مقبره‌ای که نورجهان (۱۵۷۷ - ۱۶۴۵) همسر جهانگیر در اگرا برای پدرش اعتمادالدوله (متوفی به سال ۱۶۲۲م/۱۰۳۲ ش) ساخت یک ‌باره در اندازه‌ای کوچکتر اما با تاثیری عالی و استادانه آورده شده‌است.
در زمان ورود به ورودی سیکاندرا ، زمانی که از ورودی گذشتیم چشممان به باغی بزرگ و زیبا افتاد که در آن حیوانات مختلفی حضور داشتند ، از جمله پرندگان کوچک ، سنجاب و آهو و غزال که به راحتی مشغول چریدن در بوستان بودند . اردشیر گفت که قبلا در این مکان پر از میمون بود ولی به خاطر ایجاد مزاحمت برای توریستها ، آنها را چندی پیش از اینجا به جای دیگر منتقل کردند . من ناراحت شدم چون علاقه داشتم میمونها را نیز ببینم . و برایم جالب بود که چه راحت حیوانات چنین اماکنی و نیز در داخل شهر زندگی می کنند و کسی به آنها کاری ندارد . تصور کردم اگر در کشور ما اینطور بود این آهو ها و غزالهای زیبا هدف تیر شکارچیان غیر قانونی قرار می گرفتند و تاسف خوردم .

در محوطه چند عکس با حیوانات و همچنین از نمای ورودی اصلی آرامگاه اکبر گرفتیم . در کنار آن ساختمانهای دیگری بود که آثاری از آنها به جا مانده بود .

http://s6.picofile.com/file/8198039500/Sikandra_gardens.JPG

http://s6.picofile.com/file/8198039934/Sikandra_Agra_13.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198039600/sikandra10.jpg

به ورودی اصلی نزدیک شدیم و از دیدن معماری و نقش و نگارهای دروازه ورودی لذت بردم . واقعا زیبا و هنرمندانه تزئین شده و زیبا بود . وارد دروازه شدیم و در محوطه اصلی که بنای مقبره و گنبد آن بود و به حالت اتاق اتاق بود  چند عکس گرفتیم . به داخل اتاقی که مقبره اکبرشاه و همسرش بود رفتیم . در سقف بنا تزئینات بسیار زیبایی وجود داشت که با آب طلا و جواهرات تزئین شده بودند . پنجره هایی مشبک در ورودی هر اتاق قرار داشت که باعث تابش نور به درون اتاقها می شد وگرنه اتاقها تاریک بودند . در اتاقهای دیگر نیز قبرهایی وجود داشت که تفاوتی در آنها دیده میشد و ما در ابتدا متوجه آن نشدیم . به گفته اردشیر در بالای هر قبر یه علامت بود که مشخص میشد این قبر متعلق به زن بوده و یا مرد بوده است و قبر مردان علامت برجسته روی آن داشت .

http://s6.picofile.com/file/8198033818/akbars_mausoleum_inside600.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198176434/%D8%B3%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%B1%D8%A7.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198033968/akbars_mausoleum_sikandra.jpeg

http://s6.picofile.com/file/8198176842/Tomb_of_Akbar_the_Great.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198175484/Akbar_Tomb_Sikandra_Pictures.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198033118/Agra_Sikandra_5.jpg

وارد قسمتی شدیم که ستونهایی داشت و از اتاقکهای گنبدی شکلی که به هم متصل بودند تشکیل شده بود و در آنجا اردشیر نکات جالبی را به ما گفت . از جمله اینکه ستونها به گونه ای بودند که اگر یک نفر در گوشه ای از یک ستون و یا طاق صحبت می کرد ، نفر دوم در قسمت دیگری از ستون و یا طاق صدا را از دیوار می شنید . که ما امتحان کردیم و خیلی جالب بود .

http://s6.picofile.com/file/8198176568/Akbar_s_Tomb_Sikandra_Agra_India_4_.JPG

در محوطه و اتاقها دوری زدیم و همه قسمتهای بنا را بازدید کردیم و عکس گرفتیم و سپس از آنجا خارج شدیم تا به مقصد بعدی برسیم .

در مسیر بازگشت از باغ ، کودکان دستفروش حضور داشتند که دور ما را گرفتند و به اصرار می خواستند اجناسی از جمله النگوهای رنگی و چوبی و مجسمه های مختلف و البته با کیفیت پایین و ارزان قیمت را بفروشند که به سختی از محاصره آنها رد شده و به ماشین رسیدیم .

مجددا سوار ماشین شدیم و به راه افتادیم . اردشیر گفت مسیر بعدی ما مقبره اعتماد الدوله است که به سبک تاج محل ساخته شده و هندیها به آن بچه تاج محل ( taj mahal baby ) می گویند .

 

بازدید از مقبره اعتماد الدوله:

این بنای تاریخی زیبا در 5 کیلومتری مقابل رودخانه یامونا قرار گرفته است. این بنا مقبره میرزا غیاث الدین شیرازی ، صدراعظم دربار اکبرشاه و پدر ملکه نور جهان و آصف خان و در اوایل قبل از فوتش مدتی صدر اعظم دربار جهانگیر شاه بود ، می باشد . مقبره توسط ملکه نور جهان برای پدر خود ساخته شده است. این مقبره اولین بنای مغولی است که از سنگهای قیمتی در مرمر ساخته شده است و تاج محل بعدها به الهام از این بنا و مشابه آن با طراحی معماران ایرانی ساخته شد .

http://s3.picofile.com/file/8198036776/I_tim%C4%81d_ud_Daulah_Agra_6.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198034218/Breathtaking_Tombs_in_Agra.jpg

اعتماد الدوله که فردی ایرانی است و فرزندان او ( نورجهان و آصف خان ) و نوه او ( ارجمند بیگم ملقب به ممتاز محل ) همگی در دربار پادشاهان گورکانی به مناصب و یا همسری پادشاهان رسیدند ، فردی بسیار مدیر و مدبر و مورد اعتماد اکبر شاه بود و به همین دلیل برای او چنین مقبره ای ساخته شده است .

به ورودی مقبره اعتماد الدوله رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم . ورودی همانند سایر آرامگاهها شامل دروازه ای بود که از سنگهای سرخ درست شده بود و محوطه زیبا با فضای سبز قشنگی در دور تا دور مقبره وجود داشت . در فضای سبز محوطه اطراف پرندگانی دیده می شدند از جمله مرغ های ماهی خوار که در اطراف رودخانه یامونا به تعداد زیاد وجود داشتند .

http://s3.picofile.com/file/8198039884/I_tim%C4%81d_ud_Daulah_Agra_15.jpg

مقبره بسیار زیبا بوده و تماما از سنگهای مرمر ساخته شده بود که در آن نقش و نگارهایی با سنگهای قیمتی جواهر وجود داشت که توجه را جلب می کرد .

http://s3.picofile.com/file/8198176050/I_tim%C4%81d_ud_Daulah_Agra.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198037084/I_tim%C4%81d_ud_Daulah_Agra_10.JPG

http://s3.picofile.com/file/8198039292/Mughal_tomb_I_timad_ud_Daulah_2.jpg

مشغول تماشا کردن بیرون مقبره بودیم که اردشیر ما را صدا کرد و گفت زود به اینجا بیایید . به سمت ایوانی زیبا رفتیم که رو به سوی رود یامونا بود و اردشیر گفت داخل رود را ببینید ، گاومیشها در آب مشغول شنا کردن هستند . گاومیشها به خاطر اینکه بدنشان از چرم ضخیمی  پوشیده شده است در برابر نور مستقیم خورشید تحمل ندارند و ممکن است پوستشان آتش بگیرد و به همین دلیل ظهرها و زمانهایی که هوا خیلی گرم می شود ، داخل رود آمده و ممکن است ساعتها در آب بمانند .

با شور و اشتیاق به تماشای شنا کردن گاو میش ها نشستیم و چند عکس گرفتیم .

http://s3.picofile.com/file/8198032326/20150423_164443_1.jpg

سپس مجددا از روی ایوان ، از نمای مقبره که شبیه قاب عکس برای مقبره دیده میشد ، چند عکس گرفتیم که زیبا بود .

http://s6.picofile.com/file/8198037234/Itmad_ud_daulah_2_1000x799.jpg

پس از آن به داخل مقبره رفتیم و قبر اعتمادالدوله که هم وطن خودمان است را بازدید کرده و برایش فاتحه خواندیم . سقف اتاقی که قبر در آن قرار داشت پر از تزئینات رنگی و آب طلا کاری بود که بسیار زیبا بود .

http://s3.picofile.com/file/8198036250/I_tim%C4%81d_ud_Daulah_Agra_5.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198036218/itmad_ud_daulah_tomb_agra4.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198037142/i_timad_ud_daulah_s_tombl_agra_7_preview.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198036942/I_tim%C4%81d_ud_Daulah_Agra_8.jpg

پس از مدتی بازدید در محوطه ، به سمت در خروجی رفته و در محوطه خروجی نیز فضای سبز بزرگی بود که در آن پر از میمون و سنجاب بود که ایستادیم و از آنها فیلم و عکس گرفتیم و سپس از آنجا خارج شدیم و به سمت ماشین حرکت کردیم .

http://s3.picofile.com/file/8198059942/itm_268.jpg

 http://s3.picofile.com/file/8198036918/I_tim%C4%81d_ud_Daulah_Agra_7.jpg

http://s3.picofile.com/file/8199837368/DSC09892.JPG

سوار ماشین شده و به راه افتادیم . مقصد بعدی ما باغ مهتاب ( mehtab bagh ) بود که تعریف آنرا شنیده بودم . اردشیر گفت مهتاب باغ در این فصل نسبتا خشک است و از ماه بعد که فصل باران شروع شود سرسبز می شود .

 حدود ساعت 2 ظهر بود که به مهتاب باغ رسیدیم . در طول مسیر که خیابانها و مناظر شبیه روستایی سرسبز بود ، درختان بزرگی دیده میشد که روی آنها میمونها زندگی می کردند . از نظر سطح بهداشت بسیار پایین بوده و مثلا از شیشه ماشین می دیدیم که مادری کودکش را در فضای باز و روی خاک ها حمام می کرد . و انواع حیوانات مثل میمون و سگ و گاو و گاومیش و بز هم در اطراف مشغول دویدن و کثیف کاری بودند .

http://s6.picofile.com/file/8198206618/Agra_Street.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198031376/15.jpg 

http://s6.picofile.com/file/8198207292/donkey_picture_agra_india_1024x681.jpg


بازدید از باغ مهتاب ( mehtab bagh ) :

مهتاب باغ باغی است سرسبز و زیبا که صدها سال پیش ساخته شده و عمری به درازای تاج محل دارد . بهترین نمای دور تاج محل را می توان از درون این باغ دید .

http://s6.picofile.com/file/8198031450/126cae7236aa6ee12b130a1e0cdd8a5ca7645d3a.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198039750/mehtab_bagh_4.jpg
مهتاب باغ طبق گفته اردشیر در این فصل زیاد سرسبز نبود ولی درختان زیادی داشت و سنجابهای فراوانی از آنها بالا و پایین می رفتند . کودکان چوپان گوسفندان و بزهایشان را برای چرا به دورن باغ آورده بودند و خودشان مشغول بازی بودند .

http://s6.picofile.com/file/8198034300/IMG_4974.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198039992/long_distance_view_of.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198039142/Taj_Mahal_from_Mahtab_bagh.JPG

به قسمتی از باغ رسیدیم که درست در پشت تاج محل واقع بود و از آنجا تاج محل و مسجد و مهمانخانه دو طرف آن به زیبایی دیده میشد . در جلو آن هم آب رود یامونا بود که منظره ای بسیار زیبا را پدید آورده بود . با اینکه تخریب شده و زیاد به آن نرسیده بودند ، ولی باز هم زیبا و تماشایی بود .

بر روی دیوار کوتاه محوطه باغ نشستیم و چند عکس زیبا با تاج محل گرفتیم .

http://s6.picofile.com/file/8198034268/IMG_0472.JPG

اردشیر توضیح داد که در آن زمان شاه جهان و فرزندانش در نور مهتاب در این باغ می نشستند و به تاج محل نگاه می کردند که در زیر نور مهتاب مانند نگینی می درخشید و منظره بسیار زیبایی داشته است .

پس از گشت و گذار در باغ بزرگ و زیبای مهتاب باغ ، به سمت در خروجی به راه افتادیم و سوار ماشین شده و به سمت رستوران به راه افتادیم .

 http://s6.picofile.com/file/8198031400/23_big.jpg

در طول مسیر اردشیر گفت باز هم می خواهید به مکدونالد یا KFC بروید ؟ و ما گفتیم نه . می خواهیم غذای هندی بخوریم و با غذاهای هندوستان هم آشنا شویم . البته با راهنمایی شما غذایی بخوریم که با ذائقه ما جور باشد و زیاد تند نباشد . اردشیر چند غذا را نام برد و گفت خیلی تند نیست و غذای گوشتی هست با برنج . و به همراه راننده و اردشیر به رستورانی رفتیم که اردشیر مشتری آنجا بود و خیلی تعریف کرد و می گفت صاحبان آن دو نفر دوست هستند که یکی مسلمان و دیگری هندو است و این دو دوست و شریک سالهاست که با هم کار می کنند و مشکلی ندارند . حیواناتی که در اینجا ذبح می شود به سبک اسلام ، ذبح اسلامی شده و درامد حاصل از آن به مساوات بین دو شریک تقسیم میشود به جز درامد حاصل از فروش مشروب و آبجو که در دخل جداگانه گذاشته شده و شریک مسلمان از آن درامد چیزی بر نمی دارد .

شنیدن اعتقادات و دینداری مسلمانان هندوستان برایم خیلی جالب بود . وقتی به رستوران رسیدیم ، اردشیر من و خواهرم را به شرکا معرفی کرد و به زبان هندی به آنها گفت غذای خیلی تند به ما ندهند .

از روی منو غذا و بر اساس شکل و شمایل غذاها که اکثرا گیاهی و سبزیجات بودند ، و با راهنمایی اردشیر غذای بریانی را انتخاب کردیم . اول انتظار داشتیم شبیه بریانی خودمان باشد ولی خیلی فرق داشت . اردشیر دو نوع غذای گیاهی انتخاب کرد .

غذاها را آوردند . بوی خاص ادویه به مشام می رسید و آنقدر زیاد بود که کاملا میشد تندی و طعم آنرا حدس زد . بریانی هندی شبیه به دمی ( کته ) برنج بود که در آن رب و ادویه ریخته بودند ، به همراه یک ران مرغ که داخل آن بود . غذا را خوردیم و با اینکه طعم ادویه آن زیاد بود و خیلی دوست نداشتم ، ولی امتحانش جالب بود . مطلب جالب دیگر این بود که غذا را داخل قابلمه مسی کوچکی شبیه به دیزی و یا دیگ کوچک یک نفره ، آوردند و هر کس هرچقدر می خواست داخل بشقاب کشیده و می خورد . به غذای اردشیر نگاه کردیم که شبیه خورشت بود و اسمش را نمی دانستیم و خواهرم کمی از آنرا تست کرد و خیلی تند بود و خوشش نیامد و گفت بریانی خودمان بهتر است . من هم که دیدم خواهرم خوشش نیامد اصلا تست هم نکردم و به خوردن غذای خودم مشغول شدم . در کل تجربه خوب و جالبی بود .

http://s6.picofile.com/file/8198058550/20150423_150534.jpg

بریانی ( غذای من و خواهرم )

http://s3.picofile.com/file/8198058618/20150423_150522.jpg

غذای اردشیر

پس از صرف ناهار از رستوران خارج شدیم و به سمت فروشگاهی که از دوستان اردشیر بود رفتیم . اردشیر گفت در آنجا هم می توانید از وای فای استفاده کنید و هم برای سوغات هر چه لازم دارید از قبیل ادویه و چای ماسالا و صنایع دستی و ... بخرید . قیمت ها مناسب و کیفیت خوب است .

به فروشگاه رسیدیم و داخل رفتیم . فروشنده مرد خوش اخلاق و صبوری بود . هم من و هم خواهرم چندین بسته از انواع ادویه ها ، زردچوبه اصل ، چندین بسته چای ماسالا ، روغن مار و روغن تسکین درد ، چای دارجیلینگ و چای سبز با طعم میوه ، چوب دارچین و ... خریدیم که با هر 6 بسته خرید ادویه و چای یک بسته هم اشانتیون می گذاشت و قیمتها و کیفیتشان خوب بود .

به طرف دیگر فروشگاه رفتیم و در آن قسمت ، انواع رومیزی های تکه دوزی شده که کار دست بود در سایزهای مختلف و به اشکال گرد و مستطیل و مربع وجود داشت که بسیار زیبا بودند و یک سایز متوسط مستطیل شکل خریدم . انواع روتختی ، رو بالشی ، کیف های مسافرتی و ... و انواع مجسمه ها و نمادهای هندوستان به شکل لیوان ، زیر لیوانی ، جای دستمال کاغذی ، بشقابهای تزئینی و ... موجود بود که چون قبلا چند نمونه از آنها خریده بودم دیگر از آن نمادها نخریدیم . در قسمت دیگر فروشگاه انواع پارچه های ساری ( لباس رسمی زنان هندی ) و لباسهای پنجابی ( معمولا دختران قبل از ازدواج و زنان پنجاب هند می پوشند ) و همچنین چند نمونه ساری دوخته شده موجود بود که من بسیار علاقه به خرید ساری داشتم و قبلا پارچه آنرا گرفته بودم ولی نمی دانستم چطور می شود آنرا دوخت و پوشید و در این مورد از فروشنده سئوال کردم و او با مهربانی طریقه پوشیدن آنرا به ما آموزش داده و برگه راهنما برای دوختن آن به ما داد .

هم من و هم خواهرم برای نمونه ساری پوشیدیم و عکس گرفتیم . بعد از آن مدتی نشستیم و از وای فای استفاده کردیم و سپس از فروشنده و سایر کارکنان فروشگاه خداحافظی کرده و همراه اردشیر به مغازه دیگری که کفش ها و صندل های دست دوز روفرشی داشت رفتیم . مغازه خیلی نزدیک فروشگاه قبلی بود و از آنجا هم برای خودمان و هم به عنوان سوغات چند جفت صندل خریدیم و سپس سوار ماشین شده و به سمت هتل رفتیم . قرار بود یکی دو ساعت استراحت کرده و پس از آن به بازدید از گالری و نمایشگاه فرش های جواهربافت و فروشگاه بزرگ جواهر ( طلا و جواهر فروشی ) برویم .

 

بازدید از گالری جواهر:

بعد از مدتی استراحت در هتل و گرفتن چند عکس در اتاق و تراس اتاقمان ، مجددا در ساعت 6 عصر به لابی رفته و اردشیر و راننده به دنبالمان آمده و حرکت کردیم . ابتدا به گالری و نمایشگاه فرش های جواهر نشان رفتیم . گالری بسیار بزرگی بود که دو طبقه بود .

http://s3.picofile.com/file/8198250626/shri_ram_jewellers_store_front_7949.jpg

طبقه پایین یا همکف شامل سالن بزرگی بود که ویترین ها و دیوارهای آن پر از فرش ها و قالیچه های جواهر نشان بود . شبیه به کارهای حاجی نظام الدین در تمام سایزها موجود بود . تابلوفرش ها بسیار زیبا بودند و در بین آنها کارهای گلدوزی و چند بعدی تصاویر حیواناتی مانند ببر ، طاووس ، فیل و ... وجود داشت که بسیار زیبا بودند . کارها اکثرا امضا دار بوده و توسط هنرمندان معروف هند دوخته شده بودند ولی متاسفانه قیمت ها بالا بود و با توجه به اینکه پول زیادی برایمان باقی نمانده بود ، نمی توانستیم خرید کنیم .

http://s3.picofile.com/file/8198248726/3.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198250784/IMG_7679_202x.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198250126/zari_embroidery_jewel_wall_carpet_500x500.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198248784/antique_jewel_stone_carpet_500x500.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198248976/decorative_kashmiri_jewel_carpet_500x500.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198250492/traditional_tapestries.jpg

 http://s6.picofile.com/file/8198260634/antique_wall_panel_carpets_250x250.jpg  http://s3.picofile.com/file/8198250350/zari_jewel_carpet_250x250.jpg 

http://s6.picofile.com/file/8198248884/camel_design_jewel_carpet_500x500.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198250326/White_tiger_wall_hanging_paintings_panel_artwork_decorative_wall_panels_hangings_painting_hand_crafted_8.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198249742/IMG_7706_203x_07295_1421034991_320_240.jpg

پس از دیدن تابلوفرش های کوچک و قابل فروش ، با راهنمایی مسئول و راهنمای گالری که پیرمردی خوش اخلاق و اهل هنر بود ، وارد سالن بزرگی شدیم . سالن تاریک بود و روی دیوار تابلوهای بزرگی نصب بود که روی آنها پرده های برقی کشیده بودند .

راهنما کنترل مخصوصی به همراه داشت و هر بار روبروی یکی از تابلوها می ایستاد و چراغها و نورافشانهای مربوط به همان تابلو را روشن کرده و پرده بالا می رفت . در هر مورد زمانی که چراغها روشن میشد ، تابلوهایی چند بعدی و بسیار زیبا نمایان میشد که یکی از دیگری زیباتر بودند ، ابعاد تابلوها حداقل 2*3 و حداکثر 3*4 متر بودند و هر کدام میلیونها و حتی میلیاردها تومان می ارزیدند و غیر قابل فروش بودند . در هر تابلو مقدار زیادی سنگهای جواهر کار شده بود و چند بعدی بودند . یکی از تابلوها تصویر ببر بنگال بود که به صورت گلدوزی برجسته بوده و حاشیه های آن پر از سنگهای جواهر بودند . و یکی از آنها تصویر دو خروس بود که انقدر زیبا بودند که واقعا نمیشد از آنها چشم برداشته و عاشق آنها نشد . در تصویر دیگر تصویر طاووس و دیگری گلدان گل برجسته و بسیار زیبایی بود که تمام گلدان آن از جواهر تشکیل شده بود و راهنما گفت که این کار مربوط به هنرمندی است که برای تولد همسرش این اثر را خلق کرده و آنرا تقدیم به همسرش نموده و بعد از وفات وی ، همسرش تابلو را تقدیم نمایشگاه کرده تا همگان بتوانند از دیدن آن لذت ببرند .

در کل حدود 12 تابلو بزرگ و بسیار زیبا در گالری وجود داشت که واقعا توصیف و شرح زیبایی آنها غیر ممکن است .از دیدن آن همه ذوق و هنر و زیبایی لذت بردم .

متاسفانه در درون نمایشگاه و گالری عکس برداری ممنوع بوده و کلیه عکسهایی که در اینجا استفاده شده از اینترنت گرفته شده و از کیفیت خوبی برخوردار نیستند و حتی گویای زیبایی آن همه تابلوهای هنری نمی باشند .

پس از آن به طبقه بالا رفتیم . یک سالن بزرگ جواهر فروشی که دیدن آن همه سرویسهای زیبای طلا و نقره و جواهر ، هر خانمی را شیفته کرده و نمی گذارد از آنجا به راحتی بیرون بیاید .

http://s6.picofile.com/file/8198253200/punjab_jewellers_5.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198253568/jewelry_showcase.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198253050/IMG_9014_900x1200.jpg

ما هم که از سایر خانمها مستثنی نبودیم و چشممان به برق آنها خیره ماند . شدیدا علاقمند به گرفتن سرویس جواهر از جنس یاقوت کبود بودم ( چون متولد بهمن ماه هستم و سنگ خوش یمن ماه تولدم یاقوت کبود است ) و بیشتر به دنبال پرسیدن قیمتهای یاقوت کبود بودم . متاسفانه یاقوت کبود جزء چند جواهر گران قیمت است و به راحتی چیزی که می خواستم با توجه به موجودی پولم پیدا نمی شد .

ابتدا به سمت سرویسهای طلا رفتیم . بر خلاف سرویسهای بدلی که در بازارها دیده بودم و خیلی بزرگ و خاص بوده و مورد پسند ما نبودند ، سرویسهای طلا و جواهر این گالری بسیار شیک و ظریف و با طرحهای فانتزی و بر اساس آخرین مدهای روز دنیا درست شده و بسیار زیبا بودند و واقعا نمی شد از آنها چشم پوشید . یک نیم ست کوچک و ظریف انتخاب کردم و قیمتش را پرسیدم که از شنیدن قیمت آن ناامید شدم . قیمت آن به پول ایران حدود 30 میلیون تومان بود و تازه به نظر من خیلی ظریف بود و طرح بزرگتر از آن را می خواستم .

به راهنما گفتم وای این خیلی گران است و او خندید و گفت خوب اینها طلا هستند و بهتر است به سمت دیگر فروشگاه که سرویسهای نقره دارد برویم . به ناچار به طرف روبرو رفتیم و در آنجا یک سرویس بزرگتر با نگین یاقوت کبود انتخاب کردم و قیمت را پرسیدم و فروشنده گفت قیمت آن به پول ما حدود 4 میلیون تومان میشد که باز هم خیلی گران بود . نتوانستم چیزی بخرم و در حسرت خرید یک سرویس بودم .

http://s3.picofile.com/file/8198252826/gem.jpg  http://s3.picofile.com/file/8198252326/handmade_gem_stone_necklace.jpg  http://s6.picofile.com/file/8198250918/antique_aquamarine_engagement_ring.jpeg

   http://s6.picofile.com/file/8198251626/Craftsvilla_Gold_Plated_Antique_Pendant_Set_With_Peacock_Design_Stone_Work_B27_30184869_fc19e7b0_c545_437a_a36c_e420d37477ed_jpg.jpg  http://s6.picofile.com/file/8198252200/Craftsvilla_Gold_Plated_Antique_Pendant_Set_With_Traditional_Peacock_Design_Stone_Work_B33_30184834_d0f16847_a7e6_42e2_8d98_816b4000bfb5_jpg.jpg

http://s6.picofile.com/file/8198253468/jj59.jpg    http://s3.picofile.com/file/8198250934/40848147.jpg http://s3.picofile.com/file/8198250850/1362424437_504440_Suite_of_Moonstone_Jewelry_in_18K_2_640x480.jpg

http://s3.picofile.com/file/8198250984/ANTIQUE_GOLDEN_STONE_STUDDED_MEENA_WORK_LOCKET_PENDANT_SET_PEARL_PCPS7094_c5400782_6b83_4b7c_a8b1_3a9ba21c126f.jpg http://s6.picofile.com/file/8198252776/Classic_Pearl_and_Gem_Stone_Danglers_edafa69d_dc0f_4bc9_a915_f82250d5f5eb.jpg

راهنما نگاهی به النگوهایی که در دستم داشتم کرد و پرسید آیا اینها طلا هستند یا نه ؟ و من جواب دادم بله طلای 18 عیار ایرانی است و او گفت که بسیار زیباست و اما اجازه گرفت که مطلبی بگوید ، او گفت که چرا سه عدد النگو در دستم کرده ام و این خوب و خوش یمن نیست . به من گفت دخترم برگشتی به ایران یا یکی از آنها را در بیاور و یا یکی دیگر به آنها اضافه کن و تعداد النگو باید عدد زوج باشد و عدد فرد خوش یمن نمی باشد . از طرز صحبت کردن و مهربانی اش خیلی خوشم آمد و گفتم به حرفش گوش می دهم و همین کار را می کنم و او با لبخند تایید کرد .

پس از نگاه کردن تک تک سرویسها ، با شرمندگی از اینکه چند نفر با صبر و حوصله وقتشان را در اختیار ما قرار داده و با مهربانی ما را راهنمایی کردند ، و حسرت از اینکه نتوانستیم چیزی بخریم از راهنما و سایر فروشندگان خداحافظی کرده و بیرون رفتیم .

سوار ماشین شده و به سمت هتل به راه افتادیم و در راه صحبتمان در مورد سرویسهای طلا و جواهر بود . به هتل رسیدیم و در لابی نشستیم و چون فردا روز حرکت به سمت جیپور بود ، از اردشیر خواستیم که برای بازدید از معبد میمونها و معبد آبهانری که در مسیر بین آگرا و جیپور می باشد ، با راننده هماهنگ کند . اردشیر هماهنگی های لازم را انجام داد و به خاطر راهنمایی ها و زحماتی که در این 3 روز برایمان کشیده بود ، از او تشکر کرده و خداحافظی کردیم .

به اتاق برگشتیم و وسایلمان را جمع کرده و کارهای لازم را انجام دادیم و خوابیدیم .


  • ح... نصیری

نظرات  (۲)

عااااالی..
بسیار عالی
معلومه خانم های منظم و هنر دوستی هستین
فقط کاش از هزینه هایی که بابت این بازدید ها به لیدر میدادین بیشتر می گفتین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی